در تقسيم بندي احکام تکليفي دو نوع تقسيم بندي وجود دارد که البته تفاوت زيادي با هم ندارند؛
- تقسيم بندي حنفيه
- تقسيم بندي جمهور علما
احکام تکليفي نزد علماي حنفيه بصورت زير است:
در تقسيم بندي احکام تکليفي دو نوع تقسيم بندي وجود دارد که البته تفاوت زيادي با هم ندارند؛
- تقسيم بندي حنفيه
- تقسيم بندي جمهور علما
احکام تکليفي نزد علماي حنفيه بصورت زير است:
پيش از اينکه به شرح اين موضوع بپردازيم لازم است اين اصطلاحات توضيح دهيم تا در خلال پاسخ نيازي به توضيح هيچکدام از اين اصطلاحات نداشته باشيم :
الرهن : کالائي که نزد مرتهن مي ماند .
المرتهن : شخصي که مطالبه ودرخواست رهن مي کند ورهن نزد او باقي مي ماند .
الراهن : شخصي که رهن را پرداخت مي کند .
إبراد: تاخیر انداختن، که درباره نماز ظهر و کندن پوست حیوان ذبیحه به کار میرود.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
إبراء: [در اصطلاح فقه] یعنی آزاد کردن دیگری از حقی که بر ذمه او ثابت است، ابراء با لفظ ابراء و اسقاط و هر واژهای که گوینده قصد بری و آزاد کردن ذمه دیگری را داشته باشد انجام میگیرد.
ارکان ابراء: 1- مبریء (تبرئه کننده) ب-مبرا (تبرئه شده) ج -صیغه ابراء د -مبرا منه. یوسف ٥٣.
پس اعیانی که به ذمه تعلق نمیگیرد مشمول ابراء نیستند، ابراء در نزد فقهای حنفیه دو قسم است: 1- ابراء اسقاط 2-ابراء استیفاء.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
إبدال: [در اصطلاح فقه] جایگزین کردن چیزی به جای چیزی دیگر. نساء/ ٢٠ و ٢
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
ابتزاز : [در اصطلاح فقه] چیزی را با زور از کسی گرفتن. دربودن.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
ابتیاع: [در اصطلاح فقه] از ربشه بیع به معنای خریدن است. بقره٢٥٤.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
ابتداع: [در اصطلاح فقه] بدعتگذاری، که در سه مورد است: در عقیده، عبادت و عادت، که هر کدام دارای حکمی است.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
اباحه: [در اصطلاح فقه] دارای دو معنی است: 1-اجازه دادن در انجام و ترک ٢-ممنوع نبودن. در اصطلاح حکمی است که مقتضی مخیر شدن در بین انجام و یا ترک فعل است. اباحه با ملک و رخصت متفاوت است. اباحه قسمتی از هبه است که بر مجهول هم جاری میشود، تو در استفاده از دارایی من آزاد هستی هر چه بخوری. علما درباره حکم اشیاء پیش از آمدن دین، سه قول دارند: یکم: حرام، دوم: اباحه، سوم: در منافع اباحه و در ضررها حرام است.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آیسه: [در اصطلاح فقه] زنی که عادت ماهیانه او قطع شده و امیدی به عادت ماهیانه ندارد. طلاق ٤.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آمه: [در اصطلاح فقه] زخمی است در سر، که به مغز برسد، پوست نازکی که مغز را میپوشاند.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آل: [در اصطلاح فقه] در اصل اهل بوده که هاء آن برای سهولت در تلفظ به همزه تبدیل شده است، پیرو، سپاه، خانواده و نزدیکان. بقره ٤٩ و 50، حجر ٥٩.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آفت: [در اصطلاح فقه] بلایی آسمانی و عوارض غیر طبیعی، که در عبادات بدنی، در زکات، ضمانت، عقود، مجازات بدنی موثر است.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آفاقی: [در اصطلاح فقه] کسی که در خارج از حدود و مرزهای منطقه حرم زندگی میکند. فصلت/ ٥٣
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آجن: [در اصطلاح فقه] آبیکه به سبب تغییر یافتن قابل شرب نیست. محمد/15.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آجام: [در اصطلاح فقه] أجمه در لغت یعنی جنگل و جمع آن أجم و آجام جمع الجمع است و أجُم به معنای دژ و قلعه آمده است، فقها واژه آجام را در نماز مسافر به معنای دژ به کار میبرند.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آجل: [در اصطلاح فقه] هر چیزی که وقت و سررسید مشخصی داشته باشد. مثل مهریه، دین. بقره ٢٣٥ و ٢٨٢ و٢٣١.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
آبها: به طور کلی بر چهار دسته تقسیم میشوند: 1-طاهر مطهر مثل آب باران 1- طاهر مطهر مکروه مانند آب مشمس ٣-طاهر غیرمطهر مانند آبی که در وضو استعمال شده است ٤- -آب نجس یا متنجّس. آبی که یکی از اوصاف آن رنگ، طعم و بوی آن تغییر کرده باشد.
به نقل از: مبادی و اصطلاحات علم فقه، دکتر جلال جلالی زاده، چاپ اول، 1387، نشر احسان.
مصلحت: [در اصطلاح فقه]خیر و نیکیکه ملازم تصرفاتی است که همراه با خواهش نفسانی است.
وصف ملازم اعیان منفعت نامیده میشود.
وسائل شناخت مصلحت: 1-نص شارع ٢- اجتهاد.
اقسام مصلحت: 1-مصلحت معتبر ٢- مصلحت ملغی ٣-مصلحت مرسله.
مَصرِف: [در اصطلاح فقه]دارای دو معنی است: الف-جهاتی که تبرعات در آن صرف میشود 1-مصارف زکات ٢-مصارف زکات فطر ٣- مصارف صدقات ٤- مصارف کفارههای مالی ٥-مصارف قربانی و هدی ٦-مصارف نذر ٧- مصارف وقف 8-مصارف جوائز. ب -بانک.
مصانعه: [در اصطلاح فقه] دادن مال به ظالم برای بدست آوردن حق و یا تضییع آن و این غیر از رشوه است چون رشوه دادن مال برای ابطال حق یا احقاق باطل است مانند اینکه شخصی پولی به قاضی دهد تا درباره حقی که مربوط به اوست به حق قضاوت کند.
مصاهره: [در اصطلاح فقه] رابطهای که به سبب ازدواج در بین زوجین و خوبشاوندان آنها پدید میآید.
هبه و بخشش و تعریف آن
در قرآنکریم آمده است:" قال: رب هب لی من لدنک ذریة طیبة إنک سمیع الدعاء آل عمران ٣٨ [خداوندا بفضل خودت ذریه و نسل خوبی و پاکی بمن عطاکن براستی تو پذیرنده دعا هستی]". هبه از هبوب و وزش باد بمعنی مرور آن گرفته شده و مناسبت دارد، مقصود از هبه تبرع و بخشش بغیر است، خواه مالی یا غیرمالی باشد.
کلمه وقف درلغت بمعنی حبس است و درشرع حبس سرمایه واصل چیزی استکه خود آن محفوظ باشد ومحصول و ثمره آن در راه خدا بمصرف برسد.
انواع وقف
وقف گاهی بر فرزندان و نوهها و اقارب و خویشاوندان و بعد ازآنها فقیران میباشدکه آن را وقف خانوادگی و ذریتی و وقف خاص مینامند. وگاهی وقف . برای انواع خیرات است و مستقیماً برای خیرات وقف میشودکه آن را وقف خیری یا وقف عام میگویند.
وصیت بمعنی پیوستن است چون وصیتکننده و موصی آنچه راکه در زندگیش وجود دارد ببعد ازمرگش پیوند میدهد.
و در اصطلاح شریعت اسلامی آنست که انسان مالی یا وامی یا منفعتی و سودی را بغیر خود هبهکند و ببخشد، بشرط اینکه شخصیکه برایش وصیت و توصیه شده است بعد از مرگ وصیتکننده، مالک آن مال یا وام یا منفعت شود.
نفقه =هزینه زندگی
قبلاگفتیمکه نفقه و هزینه زندگی برشوهرش واجب است وحالا میخواهیمکه نفقه والدین بر پسرشان و نفقه فرزند برپدرش و نفقه خویشاوندان و نفقه و هزینه زندگی حیوان را ذکرکنیم:
نفقه و هزینه زندگی والدین و اخذ آن از مال پسرشان
هرگاه والدین -پدرو مادر-تنگ دست و فقیر و بیچیز باشند، و پسرشان قادر به تامین هزینه زندگی آنان باشد، نفقه آنان در این حال، بر پسرشان واجب است.
مسابقه که از ورزشهای پسندیده است و مشروع گاهی مستحب یا مباح است بستگی به نیت و قصد ازآن دارد.
مسابقه با دو بین اشخاص برگزار میشود، همانگونهکه در تیراندازی و اسلحه و اسب سواری و قاطر سواری و خر سواری برگزار میشود،
فرایض و تعریف آن
فرایض جمع فریضه و از کلمه فرض بمعنی تقدیر و اندازه گرفتن و تعیین کردن مشتق شده است خداوند میفرماید" فنصف ما فرضتم" ای قدرتم یعنی نصف آنچه تقدیر و تعیین کردهاید.
عُمرَی =هبه و بخشش مادام العمر
عمری نوعی است از هبه و بخشش بدینمعنی که کسی چیزی را بکسی میبخشد، تا زمانیکه او زنده است و هر وقت او مرد، آن چیز مجدداً مال واهب و بخشنده باشد و بملک او برگردد. و با لفظ:" أعمرتک هذا الشئ أو هذه الدار [این چیز یا این خانه را تا عمر داری و تا زنده هستی بتو دادم]"، یعنی درمدت عمر از آن تو باشد.
بازی شطرنج
در احادیث، حرمت بازی شطرنج نیز وارد شده است، لیکن این احادیث هیچ کدام پایه محکمی ندارند و ثابت نشدهاند. ابن حجر عسقلانیگفت: درباره حرمت بازی شطرنج حدیث صحیحی و حسنی ثابت نشده است. لذا فقیهان درباره حکم آن اختلاف دارند،که بعضی آن را حرام و بعضی آن را مباح میدانند. از جمله کسانیکه آن را حرام میدانند ابوحنیفه و مالک و احمد هستند.
“رقبی” آنست که کسی بکسی بگوید، خانه خود را بتو دادم و در زمان حیات و زندگیت آن را ازآن توساختم، اگرتو پیش ازمن مردی، آن مال بملکیت من برگردد و اگرمن پیش از تو مردم، آن مال رقبی از آن تو و نسل تو باشد،که هر یک ازآن دو مراقب مرگ دیگری است و خانه رقبی ازآن آن یکی خواهد شد،که میماند.
جنگ دادن حیوانات و چهارپایان با هم
پیامبر صلی الله علیه و سلم از تحریک چهارپایان برعلیه یکدیگر و جنگ دادن آنها با هم نهیکرد. از ابن عباس روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و سلم از تحریک و جنگ دادن حیوانات بر علیه همدیگر نهی فرمود.
اذیت و آزار حیوان
اذیت و آزار حیوان حرام است و همچنین حرام استکه بیش از توانش بر آن حمل نمود و بار کرد، اگرکسی بیش از اندازه طاقت حیوان، بر آن بار نهاد و نمیتوانست آن را ببرد، حاکم حق دارد او را از آنکار منعکند.
حجر
حجر درلغت بمعنی تضییق و در تنگنا قرار دادن و منعکردن است. و پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب یکنفر کهگفت:" اللهم ارحمنی وارحم محمدا ولا ترحم معنا أحدا:
" لقد حجرت واسعا یا أعرابی [اعرابیگفت: خداوندا بمن و محمد رحمکن وکسی دیگر را با ما مورد رحم قرار مده: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت ای اعرابی دایره رحمت خدا را خیلی تنگ گرفتی]". و حجر در اصطلاح شرع و فقه، منع کسی است از تصرف در اموال خودش.
تصویر و عکس کشیدن
تصویرکشیدن و ساختن مجسمه حرام است. احادیث صحیح و صریح داریمکه ازساختن مجسمهها و تصویر چیزی که روح داشته باشد نهی میکنند. خواه آن ذی روح انسان یا حیوان یا پرنده باشد:
1- بروایت ابن عباس پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من صور صورة فی الدنیا کلف یوم القیامة أن ینفخ فیها الروح ولیس بنافخ [هرکس چیزی را تصویر بکشد دردنیا درقیامت او را مکلف خواهند
ترکه و مرده ریگ
ترکه اموالی استکه میت از خود بجای ميگذارد - این تعریف علمای حنفی است -و ابن حزم این را مقرر ميدارد و ميگوید: “خداوند میراث و ارث را درمالی که انسان ازخود بجای ميگذارد واجبکرده است نه درچیزيکه مال نیست و ما از حقوق ارث برده نميشود،
بازی تختهنرد
جمهور علما بازی تخته نرد را حرام میدانند و بر حرمت آن چنین استدلال کردهاند :
١ -بریده از رسول الله روایت کرده استکهگفت: " من لعب بالنردشیر فکأنما صبغ یده فی لحم خنزیر ودمه [هرکس با تخته نرد بازی کند مثل این استکه دست خود را باگوشت و خون خوک آلودهکرده است]".
٢- بروایت ابوموسی پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من لعب بالنرد فقد عصى الله ورسوله [هرکس با تخته نرد بازیکند براستی نافرمانی خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم را مرتکب شده است]". سعید بن جبیر هرگاه از کنار تخته بازان میگذشت بر آنان سلام نمیکرد. شوکانی گفت:
روایت شده استکه ابن مغفل و ابن المسیب بازی با تخته نرد را جایز دانستهاند اگر قمار نباشد و برد و باختی در بین نباشد.
چنان پیدا استکه معنی حدیث را بربازی برد و باخت و قمار با تخته نرد حمل کرده اند .
به نقل از:
فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
لباس و پوشاک
لباس و پوشاک از جمله نعمتهائی استکه خدا به انسان ارزانی داشته است خدا گوید:" یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباسا یواری سوآتکم وریشا ولباس التقوى ذلک خیر ذلک من ایات الله لعلهم یذکرون اعراف ٢٦ [ای فرزندان آدم بدرستی ما لباسی برای شما فرو فرستادیم و شما را بساختن لباس هدایتکردیم،که اندام شما را میپوشاند و مایه زینت و آراستگی شما است و لیکن لباس و جامه پرهیزگاری و تقوی بهترین لباس است، اینها همه از ایات خدا است، شاید متذکر نعمتهای او شوند]".
اکراه و اجبار
اکراه یعنی حمل انسان و واداشتن وی بکاری که طبعاً یا شرعاً آن را نمیخواهد و نام آن “کره” است. و در اصطلاح شرع وا داشتن و حمل انسان بر چیزی استکه آن را نمیخواهد و نمیپسندد،
تاریخ زندان بقدیم و گذشته دور برمیگردد و در قرآنکریم آمده است که حضرت یوسفگفت: " قال رب السجن أحب إلی مما یدعوننی إلیه [خداوندا من زندان را بیشتر دوست دارم از اینکه این زنان مرا بدان میخوانند]". و گویند اند سال در زندان ماند و در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم و زمان یارانش و تا بامروز زندان وجود داشته و وجود دارد.
دادخواهی و دعوی و بینات
کلمه دعوی که جمع آن دعاوی است بمعنی طلب و خواستن استکه خداوند میفرماید:" ولکم فیها ما تدعون [شما را است در بهشت هرچه طلبکنید]". در اصطلاح فقهی و شرعی آنستکهکسی چیزی راکه دردست دیگری است یا در ذمه دیگری است به خود نسبت دهد و ادعای استحقاق آن را داشته باشد.
مدعی کسی استکه حق را مطالبه میکند،که اگر دست از مطالبه خویش بردارد او را بحال خود بگذارند.
قضاوت در اسلام
هدف از رسالت پیامبران الهی تامین عدالت است. براستی عدالت و برابری از جمله ارزشهای عالی اسلامی است. چون بوسیله اقامه حق و عدالت و برپای داشتن آنها استکه اسلام بال امنیت و آرامش را میگستراند و همه را درسایه خود آرامش میبخشد و علاقه و رابطه و پیوند تنگاتنگ و بسیارقوی در بین افراد جامعه را بوجود میآورد
صلح و سازش
صلح درلغت بمعنی قطع منازعه وجنگ وکشمکش ودراصطلاح فقه وشرع اسلامی عقدی استکه وسیله قطع خصومت ودشمنی بین طرفین نزاع را فراهم میکندکه هریک ازطرفین نزاغ را مصالح یا صلحکننده وسازشگر مینامد و چیزی که مورد نزاع است مصالح عنه و چیزیکه برسر آن صلح صورت میگیرد و تعیین میگردد و یک طرف برای قطع نزاع و خصومت بدیگری میپردازد وجه المصالحه یا بدل و عوض صلح نامیده میشود.
شرکت درلغت بمعنی اختلاط و آمیزش است و دراصطلاح فقها بمعنی قرارداد و عقد بین شرکاء و متشارکین درسرمایه و سود است. این تعریف از طرف علمای حنفی است.
دلیل شرعی بودن شرکت و مشارکه قرآن و سنت و اجماع استکه خداوند میفرماید: " فهم شرکاء فی الثلث نساء ١٢ [آنان با هم درثلث و یک سوم شریک هستند]". و " وإن کثیرا من الخلطاء لیبغی بعضهم على بعض إلا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وقلیل ما هم ص ٢٤ [و بسیاری ازشرکا برهمدیگر ظلم میکنند یعنی بسیار پیش میایدکه بعضی از شرکاء بر بعضی دیگر مرتکب ظلم و تجاوز از جد میشوند، مگر آنها که مومنند و عمل شایسته و درست انجام میدهند و اینان نیز اندکند]". و کلمه خلطاء درایه بمعنی شرکاء است.
جعاله بستن عقد است بر منفعت و سودیکهگمان حصول آن میرود مانند اینکهکسی ملتزم شود در برابر مزد معین،کالای ضایع شده یا حیوان فراری را برای کسی برگرداند یا این دیواررا برایش بسازد یا این چاه را برایش بکند تا به آب میرسد یا بفرزندش قرآن یاد دهد یا بیمار را معالجهکند تا شفا و تندرستی مییابد یا در فلان مسابقه برنده شود و...
مساقات[1] = آبیاری و اصلاح باغ و مزرعه در برابر سهی از محصول
مساقات مصدرباب مفاعله از “سقی“ است و معنی اصلی مفاعله را ندارد. چون درختان اهل حجاز بیشتر احتیاج به سقی و آبیاری دارند چون از چاهها آبیاری میشوند، بدین جهت بدین نام نامیده شدهاند.
کفالت [1]
کفالت درلغت بمعنی ضم و پیوستن است که در این ایه نیز بمعنی لغوی است:" وکفلها زکریا" زکریا علیه السلام مریم را به خود ملحق ساخت و در اصطلاح شرع معنی لغوی نیز مورد توجه است و بمعنی پیوستن ذمّه و عهده شخص کفیل به ذمه وعهده شخص اصیل است که خواهان کفالت است در مطالبه شخصی یا مطالبه وامی یا مطالبه چیزی یاکاری (ضامنکسی شدن و عهدهدار اجرای امری بعوضکسیگردیدن و ضمانتکسی را درموارد فوق پذیرفتن) میباشد و این تعریفی استکه به وسیله فقهای حنفی بعمل آمده است.
عقیقه
عقیقه ذبیحهای است که برای نوزاد و بجای او ذبح میشود. صاحب مختار الصحاح گوید: عقیقه و عقه بکسر(ع) بمعنی موئی استکه بهنگام ولادت نوزاد انسان و حیوان بر بدن او است و گوسفندیکه برای نوزاد و بجای او در نخستین هفته ولادتش ذبح میشود بدان نامیده شده است.
عقیقه سنت موکدهست
صید عبارت است از شکار کردن حیوان حلالگوشت،که طبیعتاً وحشی است و برآن قدرت و دستیابی نیست.
حکم صید آنستکه خداوند آن را مباح کرده است: " وإذا حللتم فاصطادوا ... مائده ٢ [هرگاه ازاحرام بیرون آمدید صیدکردن برای شما مانعی ندارد]". همه انواع صید مباح است، بجز صید سرزمین حرمکه از سرزمین حرم در باب حج از آن سخن رفت.