- - -
﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ٢٦٣﴾ [البقرة: 263].
«گفتاری پسندیده» و دعا و کلامی خوش در برخورد با فرد سائل و نیازمند، ازسوی کسیکه مورد درخواست کمک قرار میگیرد «و گذشت» و چشمپوشی از پافشاری و تندی سائل «بهتر از صدقهای است که آزاری بهدنبال آن باشد و خداوندبینیاز بردبار است» این آیه کریمه در عین اینکه بیانگر این حقیقت است که برگرداندن فقرا با زبانی خوش و رفتاری نیک، بهتر از دادن صدقه به ایشان همراه با آزار و منت میباشد؛ دلجویی از نیازمندان و امید بخشیدن به آنان نیز هست، بادادن این پیام به آنان که: اگر از نزد اغنیا دست خالی برمیگردند، باید به فضل وبخشایش خداوند عزوجل امیدوار باشند. مراد از «مغفرت»، پرده پوشی رفتار بدنیازمند و گذشت از وی است، چنانچه او بر درخواستش چنان پافشاری و اصرار ورزید که سبب کدورت خاطر توانگر شد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَكَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّمَّا كَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦٤﴾ [البقرة: 264].
«ای مؤمنان! صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید» باطلکردن صدقات؛ ازبینبردن اثر و تباهساختن ثواب آنهاست زیرا منت و آزار و ریا، صدقات را باطل و بیاثر میگرداند «همانند کسیکه مالش را برای خودنمایی بر مردم انفاق میکند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» یعنی: مانند کسیکه مالش را ریاکارانه برای نمایشدادن به مردم انفاق میکند و هدف او از این کار، کسب رضای الهی وثواب آخرت نیست، بلکه فقط میخواهد مدح و ستایش مردم را بهسوی خودجلب نماید تا مردم او را به اوصاف نیک بشناسند و مثلا بگویند؛ فلان شخص، سخاوتمند و جواد است «پس مثل او همچون مثل تختهسنگی است» صاف وهموار «که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را سخت و صاف واگذارد» یعنی: آن باران سنگین، خاکی را که بر روی آن تخته سنگ نشستهاست، ببرد و آن را صاف و سترون باقی گذارد. پس همچنان است این فرد خودنمای ریاکار، که صدقات ریایی او نه نفعی از ثواب به او میرساند و نه هم مال وی باقی میماند، همچون صخرهای که نه سبزیی بر آن میروید و نه همخاکش باقی میماند «آنان نیز از آنچه کردهاند، بهرهای نمیبرند» یعنی: منتگذاران و آزاردهندگان و ریاکاران نیز، نه از آنچه انفاق کردهاند، پاداش وحاصلی میبرند و نه هم بعد از انفاق، قادر به بازگردانیدن مال خود میباشند، درحالیکه قبلا در بهدست آوردن آن، چه رنجها و زحمتها کشیدهاند! «و خداوند قوم کافر را» تا آنگاه که بر کفر خویش باشند «هدایت نمیکند» به سوی آنچه که خیر و صلاحشان در آن است. این تعبیر به این واقعیت اشاره دارد که ریا ومنت نهادن از صفات کفار است، نه از اوصاف مؤمنان.
باید دانست که: آیات کریمه، شامل انفاق نفل و فرض - هردو - میشود، پس نیازی نیست که بگوییم: آیه (261) قبل از آیه زکات نازل شده و سپس با آیه زکات منسوخ گردید.آیه کریمه (261) دلیل بر آن است که شغل کشاورزی از بهترین مشاغلاست، بدان جهت که خدای عزوجل به آن مثل زده است. در حدیث شریف آمدهاست: «هیچ مسلمانی نیست که نهالی مینشاند و یا مزرعهای را کشت میکند که بعدا پرندهای، یا انسانی، یا حیوانی از آن میخورد، مگر اینکه آن محصول، برایش صدقه است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «روزیتان را در نهانگاههای زمین بجویید». یعنی: کشاورزی نمایید. آری! کشاورزی از جمله فرضهای کفایی است، پس بر حاکم مسلمانان واجب است که مردم را برکشاورزی مجبور نماید.منتگذاری؛ یعنی یادآوری از احسان خویش و آن را به رخ شخص نیازمندکشیدن، از گناهان کبیره است، به دلیل احادیث وارده درباره نکوهش شدید اینکار.در حدیث شریف آمده است: «سخن نیکو صدقه است و از امور پسندیده یکی این است که با برادر مسلمانت با چهره باز و بشاش روبرو شوی».
﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ كَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فََٔاتَتۡ أُكُلَهَا ضِعۡفَيۡنِ فَإِن لَّمۡ يُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٢٦٥﴾ [البقرة: 265].
«و مثل کسانی که اموالشان را برای طلب خشنودی خداوند و اعتقاد برخاسته از دل خویش انفاق میکنند» یعنی: آنان که با بذل اموال، دل وجانونهان خویش را بر ایمان و اعتقاد و عبادات استوار و پایدار میسازند و انفاق مال را وسیلهای برای ریاضت و تمرین و عادت دادن نفس خویش بر ایمان و اعتقاد میشناسند و یقیندارند به اینکه خداوند متعال به ایشان در برابر آن پاداشی بس وافر عنایت میکند. یا معنای ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ این است: آنان که نفس خویش را برایمان وبذل مال در راه خدا عزوجل ، پایدار و ثابت قدم گردانیده و آن را از بیماری بخل ومالدوستی تزکیه میکنند، مثل آنان «همچون مثل جنتی است» جنت: باغی استکه در آن درختانی انبوه میروید تا بدانجا که آن را میپوشاند «که» این باغ «بر فراز ربوهای قرار دارد» ربوه: پشتهای است که اندک بلندیی دارد. توصیف باغ بهاین که بر فراز پشتهای قرار دارد؛ برای آن است که درختان و سبزیهایی که بر آنپشته میروید، نیکوتر از درختان و سبزهزارهای دیگر مکانهاست، چه غالبا وزش بادهای نرم، به آن هوایی لطیف و گوارا و کیفیتی والا و دلپذیر میبخشد، هم ازاین روی است؛ «که اگر باران سنگینی بر آن ببارد، دو چندان محصول برآورد» میوههایش نسبت به باغهای دیگر، به سبب این باران سنگین «و اگر باران سنگین برآن نبارد» دستکم «باران سبک» و ریزی هم برای آن کافی است. طل: باران سبکی است که قطراتی ریز دارد «و خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست» آری! اینچنین است داستان مؤمنی که اگر خداوند عزوجل به او ثروت و سرمایهای بسیار بریزاند، او هم برای رضای حق تعالی صدقهای بسیار میدهد، اما اگر همچون باران سبک، بهثروتی اندک دست یابد؛ باز هم از صدقه دادن و انفاق دست برنداشته بذل و بخشش را کاملا قطع نمیکند و نفع این صدقه اندک در نزد خدا عزوجل بسیار است، چرا که هدف بخشنده آن، به دست آوردن رضای الهی میباشد.
حسن در تفسیر ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ میگوید: «در صدر اسلام چون یک مسلمان وارسته قصد صدقه دادن را داشت، با خویشتن خویش درنگ و تأملیمیکرد؛ پس اگر آن صدقه برای خدا عزوجل میبود، آن را میبخشید و اگر غیراز اینمیبود، دست نگه میداشت». برخی دیگر در معنای آن گفتهاند: «آنان که اموالشان را برای طلب خشنودی خدا عزوجل انفاق میکنند، بصیرتی باز و ضمیری روشن دارند و این بصیرت و بینایی ضمیر، آنها را بر انفاق در طاعت الهی پایدار واستوار میگرداند زیرا ایشان به هنگام دادن صدقه مینگرند که آیا این صدقه رضای الهی را در پی دارد یا نه؟ پس اگر برای خدا عزوجل بود، آن را میدهند ودر غیرآن دست نگه میدارند». تعلیل آیه کریمه به دو علت: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ﴾ و ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ دلالت بر این دارد که: انسان مؤمن باید با عمل خویش این دو امر را مدنظر داشته باشد:
1- طلب رضای خداوند متعال به انگیزه بندگی برای او. 2 - تزکیه نفس خویش از شائبههای بخل و ریا و دیگر آلودگیها.
﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ أَن تَكُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡكِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّيَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِيهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَتَفَكَّرُونَ٢٦٦﴾ [البقرة: 266].
«آیا کسی از شما دوست دارد» همزه (أیود) برای استفهام انکاری و نفی است، یعنی: کسی دوست ندارد «که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیرآنها» یعنی: از زیر درختان آنها «نهرها روان باشد» ذکر اختصاصی خرما وانگور، درحالی که بعدا میفرماید: «و هرگونه میوهای برایش بهبار آورد» برای این است که خرما و انگور بهترین و نیکوترین درختان است «درحالیکه او را پیریرسیده» و پیری شخص، او را در معرض شدت نیازمندی قرار میدهد زیرا شخص پیر از کار و کسب و جمع نمودن اسباب دنیا ناتوان است، از همین روی در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعای خویش میفرمودند: «اللهم اجعل اوسع رزقک علی عند کبر سنی وانقضاء عمری». «بارخدایا! وسیعترین روزیت را بر من در هنگام کهنسالیم و رو به پایان آمدن عمرم قرار بده». «و» آن شخص «فرزندانی خردسال دارد» زیرا کسیکه هم سنبالا و هم فرزندانی ضعیف داشته باشد و ناگهان «گردبادی آتشین بر آن باغ بوزد» و باغ او را که تمام هستیاشمیباشد، یکسر «بسوزاند»؛ بدون شک، آه و افسوس و درد و اندوهش بر ازدستدادن آن باغ، بسیار سخت و کمرشکن خواهد بود زیرا او نه در آن سنوسال توش و توانی دارد که باغش را دوباره غرس کند و نه فرزندان خردسالاو، چنین توان و نیرویی دارند. «اعصار» باد سختیاست که همانند ستونی بهسویآسمان بالا میرود و سپس راست میایستد، که به آن گردباد میگویند. مراد از«نار»، باد سرد شدید و سوزانی است که چون بر درختان وزد، همه را پاک بسوزاند «اینگونه، خداوند آیاتش را برای شما روشن میگرداند تا اندیشه کنید» درعواقب امور؛ و بنابراین، صدقات و انفاقهایتان را در جهت رضای خدا عزوجل با اخلاص همراه کنید و از این مثل عبرت بگیرید.
پس این آیه کریمه تمثیلی است برای کسیکه کار خیری میکند، اما در کنارش کار دیگری را به آن ضمیمه مینماید که آن را هدر و باطل و بیهوده گرداند، در چنین صورتی، آن عمل نیک در روز قیامت - که او سخت به آن نیازدارد - دستش را نمیگیرد و گرهای از مشکل بیعلاج او نمیگشاید، همچون صاحب چنان باغی که با چنان حادثهای روبرو شده است. ابنکثیر در تفسیر اینآیه کریمه روایت میکند: «عمر رضی الله عنه روزی از اصحاب پرسید: به نظر شما آیه: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ...﴾ درباره چهکسی نازل شده است؟... ابن عباس رضی الله عنه گفت: این آیهکریمه مثلی است برای عملی، عمر رضی الله عنه پرسید: کدام عمل؟ ابنعباس رضی الله عنه گفت: برای مرد توانگری که به طاعت خدا عزوجل عمل میکند، سپس حق تعالی (به قصدامتحان) شیطان را بهسوی او میفرستد، از آن پس به گناهان عمل میکند تاگناهان همه اعمال او را در خود فرو میبرند». ابنکثیر میگوید: «همین روایت در تفسیر این آیه کریمه کافی است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَيَمَّمُواْ ٱلۡخَبِيثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بَِٔاخِذِيهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِيهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ٢٦٧﴾ [البقرة: 267].
«ای مؤمنان! از چیزهای پاکیزهای که بهدست آوردهاید انفاق کنید» یعنی: از بهترین و برگزیدهترین و حلالترین اموال خویش انفاق کنید. مراد از انفاق در اینجا، زکات فرض است و به قولی: معنای آن عام است در زکات فرض و صدقات دیگر «و از آنچه برای شما از زمین برآوردهایم» که عبارت از: میوهها، حبوبات، سبزیجات، معادن، گنجها و دفینههای زیرزمین است، نیز انفاق کنید. و حاشا! «قصد انفاق» چیزهای «ناپاک و بد» و پست «را نکنید» یعنی: مال وامانده وناباب را به صدقات و خیرات اختصاص ندهید «درحالیکه آن را» اگر به عنوان حقوقتان به خودتان بدهند «خود شما نیز گیرنده آن نیستید» به هیچ نحو و در هیچ زمانی «مگر آن که در آن چشمپوشی کنید» یعنی: اگر یکی از شما آن را در بازار ببیند که فروخته میشود، یا کسی آن مال پست را به وی اهدا نماید، یا دربرابر حقوی به وی بدهد، هرگز آن را - جز با بیمیلی و از روی کمرویی و چشمپوشی - نمیپذیرد، پس هرگاه خود به آن چیز نامرغوب و ناباب رغبت ندارید، چگونهحق خدا عزوجل را از آن میپردازید؟ «و بدانید که خداوند بینیاز» است از انفاقهای شما، پس انفاق مال قطعا به منفعت خود شماست «ستوده است» و سزاوار حمد و ستایش در برابر نعمتهای وافری که به شما بخشیده است و از جمله ستایش وشکرگزاریی که سزاوار جلال و عظمت اوست، یکی هم انفاقتان از اموال پاکیزهای است که به شما ارزانی نموده است، پس بدانید که خداوند عزوجل پاک است و جز پاک را نمیپذیرد.
ملاحظه میشود که آیاتی از قرآن کریم که در آنها مطالبه انفاق مال میشود، غالبا یا به عبارت ﴿وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾[البقرة:247] ختم میشوند، یا به عبارت ﴿ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ «آیهبعد»؛ و خود این امر ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که مال انفاق شده بخشی از همان نعمتهایی است که حق تعالی خود به بندگانش ارزانی نموده است. درحدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل بدی را با بدی محو نمیکند، بلکه بدیرا با نیکی محو میکند زیرا پلیدی نمیتواند محوکننده پلیدی باشد... ». همچنیندر حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوسماری هدیه آوردند، اما آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نه آن را خوردند و نه از خوردن آن نهی کردند. گفتم: یا رسول الله! آیا مساکین را با آن اطعام کنیم؟ فرمودند: «از آنچه خود نمیخورید، آنان را اطعام نکنید».
﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٢٦٨﴾ [البقرة: 268].
«شیطان شما را از فقر بیم میدهد» تا در راه خدا عزوجل انفاق نکنید «و به ناشایستی و فحشا» یعنی: به گناهان و هزینه نمودن اموال در راه آنها وبخل ورزیدن از انفاق در راههای خیر «فرمان میدهد» اعراب به بخیل، «فاحش» میگویند، از بس که بخل در نزد آنان زشت و ناپسند است «ولی خداوند از جانب خود به شما وعده مغفرت میدهد» مغفرت: پوشاندن گناهان بندگان در دنیا و آخرتاست «و فضل و بخشش» را وعده میدهد. فضل وی آن است که بهتر از آنچه راکه انفاق کردهاند، به آنان عوض دهد و در روزیشان گشایش و فراخی پدید آورد و در آخرت هم به آنان بهتر و بیشتر و برتر و زیباتر از آنچه که انفاق کردهاند، ارزانی نماید «و خداوند واسع است» در فضل و رحمت خویش و «داناست» بهآنچه که انفاق میکنید، پس شما را در برابر آن پاداشی مناسب عطا مینماید.
﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩﴾ [البقرة: 269].
«او» تعالی «به هرکس که بخواهد، حکمت میبخشد» حکمت: به قول جمهورعلما عبارت از: علم و دانش و قرآن است بنابراین، حکمت به نبوت اختصاصندارد، بلکه از آن عامتر میباشد. به قولی دیگر: حکمت، فهم و روشنبینی درامور است. به قولی دیگر: حکمت، رسیدن به حق است در گفتار و کردار. بعضیهم آن را به دانش قرآن تأویل کردهاند. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «حکمت؛ یعنیمعرفت به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و امثال وحکم قرآن». در حدیث شریف آمده است: «من حفظ القرآن فقد أدرجت النبوة بينكتفيه غير أنه لا يوحى إليه». «هر کس قرآن را حفظ کرد، در حقیقت نبوت در میان دو شانهاش جاگرفته، جز اینکه به او وحی نمیشود». «و به هرکس حکمت دادهشود، به یقین خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان کسی پند نمیگیرد» یعنی: فقط کسی خطاب شرع و مضمون کلام الهی را به کار میبندد و از آنها پند میپذیرد که صاحب عقل سلیم باشد.
﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠﴾ [البقرة: 270].
«و هر نفقهای را که انفاق کردید، یا هر نذری که بر خود لازم گردانیدید، قطعا خداوند آن را میداند» و بر انجام آن پاداش و بر ترک آن سزایتان میدهد. این عبارت، حامل معنای مژده و تهدید هردو است. «نذر» در لغت؛ عزم بر پایبندی به چیزیخاص و لازم گردانیدن آن بر خود است و در اصطلاح شریعت؛ تعهد و پیمان بستن انسان به طاعتی است که خداوند عزوجل آن را بر وی لازم نگردانیده است، اما چون خود انسان آن را برخود لازم میگرداند بنابراین، بر وی واجب و لازم میشود «و برای ستمکاران» یعنی: کسانی که با مخالفت امر به انفاق و عدم وفا بهنذر، خود را به گناه میآلایند «هیچ یاوری نیست».
باید دانست که علما بر وجوب وفا به نذر طاعت و حرام بودن ارتکاب معصیتیکه نذر به آن تعلق گرفته، اتفاق نظر دارند، به دلیل این حدیث شریف: «نذر بر دوگونه است: 1 - آنچه که در طاعت خدای عزوجل نذر شدهباشد و قطعا باید بهآن وفا کرد. 2 - آنچه که در نافرمانی خدای عزوجل نذر شدهباشد، که این نذر برای شیطان است و در آن وفایی نیست و کفاره آن؛ کفاره قسم میباشد». اما به قول جمهور فقها؛ انسان در وفاکردن به نذر در یک کار مباح و در عدم وفا به آن مخیر است، همچون نذر به خوردن، لباس پوشیدن و امثال آن، به دلیل اینحدیث شریف: «نذری نیست مگر در آنچه که رضای خداوند متعال با آن مدنظر باشد».
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَئَِّاتِكُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٢٧١﴾ [البقرة: 271].
«اگر صدقات خویش را آشکار کنید، این کار خوبی است» و هیچ ایراد و اشکالی به همراه ندارد «و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید» یعنی: پنهانی آن را از مال خویش بیرون کرده و به فقرا بدهید «این برای شما بهتر است» بهتر بودن پنهانکاری در پرداخت صدقات، در خصوص صدقه نافله است تا از ریا دورباشد، نه در زکات فرض زیرا در پنهانکردن زکات فرض هیچ فضیلتی نیست، بلکه حتی اکثر علما بر آنند که آشکارساختن آن بهتر است تا دیگران هم به زکات دهنده اقتدا کنند «و» خداوند متعال با صدقه پنهان و صدقه آشکارتان «بخشی از گناهانتان را میزداید» نه همه گناهانتان را زیرا صدقه، همه گناهان رانابود نمیکند «و خداوند از آنچه میکنید، آگاه است» بنابراین، شما را در برابر اعمالتان جزا میدهد، پس، از ریاکاری و انفاق برای غیر خدا عزوجل حذر کنید.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابیهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سبعه يظلهم الله في ظله يوم لا ظل إلا ظله: إمام عادل، وشاب نشأ في عبادة الله، ورجلان تحابا في الله اجتمعا عليه وتفرقا عليه، ورجل قلبه معلق بالـمسجد إذا خرج منه حتى يرجع إليه، ورجل ذكر الله خالياً ففاضت عيناه، ورجل دعته امرأة ذات منصب وجمال فقال: إني أخاف الله رب العالمين ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتى لا تعلم شماله ما تنفق يمينه». «هفت کساند که خدای عزوجل ایشان را در سایه عرش خویش جای میدهد، در روزی که هیچ سایهای جز سایه اونیست: زمامدار عادل، جوانی که در عبادت خدا عزوجل رشد یافته، دو کسیکه به خاطر خدا عزوجل باهم دوستی نموده برای او باهم جمع میشوند و در راه او از یکدیگر جدا میگردند، مردی که دل وی آویخته به مسجد است؛ از همانگاه کهاز آن بیرون میآید تا آن که مجددا بهسوی آن برگردد، کسیکه در خلوتخویش خدا عزوجل را یاد میکند و چشمانش پر از اشک میشود، مردی که زنی صاحب جاه و جمال او را بهسوی خویش میخواند، اما او میگوید: من ازخداوند پروردگار عالمیان میترسم و مردی که صدقهای را انفاق میکند و آن رابه گونهای پنهان میدارد که دست چپش نمیداند که دست راستش چه چیز انفاقکرده است». در حدیث شریف دیگری آمده است: «صدقه السر تطفیء غضب الرب عزوجل». «صدقه پنهانی، خشم پروردگار عزوجل را فرو مینشاند».
ابنابی حاتم در بیان سبب نزول میگوید: این آیه کریمه در شأن ابوبکر و عمر رضی الله عنه نازل شد زیرا عمر رضی الله عنه نصف مالش را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد و آن را تقدیم ایشان کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «ای عمر! پشت سرت برای خانوادهات چه باقی گذاشتهای«؟ عمر گفت: نصف مالم را. اما ابوبکر رضی الله عنه تمام مال خویش را به گونهای تقدیم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کرد که در نهان داشتن آن سعی بسیار داشت، طوری که میخواست آن را حتی از خودش نیز پنهان دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «برای خانوادهات چه باقی گذاشتهای ای ابوبکر»؟گفت: وعده خدا و وعده پیامبرش را. عمر رضی الله عنه چون این ماجرا را شنید، گریست وگفت: پدر و مادرم فدایت باد ای ابوبکر! سوگند به خدای عزوجل که هیچ گاه من و تو باهم در کار خیری مسابقه ندادیم، مگر اینکه تو در آن بر من سبقت گرفتی.
﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَلِأَنفُسِكُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢﴾ [البقرة: 272].
«هدایت آنان» یعنی: هدایت کفار «برعهده تو نیست» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «بلکهخدا هرکه را بخواهد هدایت میکند» یعنی: بر عهده تو نیست تا آنان را به اسلام درآوری و پذیرای اوامر و نواهی شرع گردانی، بلکه خدا عزوجل هرکه را بخواهد هدایت میکند. این نوع از هدایت که همانا هدایت توفیق بخشیدن به راه خیر و سعادتاست، مختص به خدای عزوجل میباشد، پس تکلیف تو فقط تبلیغ، ارشاد وراهنمایی به سوی خیر است و بس.
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: «تا این آیه نازل نشده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور میدادند که جز بر اهل اسلام صدقه نکنید، اما بعد از نزولآن، ایشان صدقه دادن به هرفرد سائلی را - از هردینی که باشد - اجازه دادند». ازاین جهت این مقوله در میان عرفا رایج شد که: «نانش دهید و از ایمانش نپرسید».
«و هر مالی که انفاق کنید» بسیار باشد، یا کم «به سود خود شماست» و خدا عزوجل را از آن سودی نیست، چه او از عالمیان بینیاز است «و سزاوار نیست که انفاقکنید مگر برای طلب خشنودی خدا» یعنی: انفاق معتبر و مقبول، فقط همان است که برای رضای الهی باشد «و هر آنچه را که انفاق کردید، پاداش آن بهطور کامل به شما داده خواهد شد و ستمی بر شما نخواهد رفت» پس آنگاه که صدقه دهنده، برای خشنودی خدا عزوجل انفاق میکند، پاداش وی چند برابر به او میرسد و دیگر او مسئول این امر نیست که صدقه وی به دست شخص خوبی رسیده، یا به دست شخص بدی زیرا او به هرحال - بنا برنیت خود - صاحب ثواب است.
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ٢٧٣﴾ [البقرة: 273].
«صدقات برای فقرایی است» یعنی: صدقات خود را برای آن تهیدستانی بدهید «که خود را وقف در راه خدا کردهاند» با جهاد و مبارزه «و نمیتوانند در زمین سفر کنند» برای تجارت یا زراعت و امثال آن از مشاغل دیگر، به منظور تأمین مخارج زندگی، چرا که تمام وقت به جهاد مشغولند و خود را برای آن وقف کردهاند، یا هجرت کردهاند تا در تحت فرمان خدا و رسول وی باشند. همچون اصحاب صفه[1] که بهطور دستهجمعی شب و روز در مسجد النبی زندگی میکردند و بهعبادت و تلاوت مشغول بوده مشتاقانه در تمام غزوات و سریهها داوطلب جهاد میشدند و چنان که در بیان سبب نزول آمده است، این آیه کریمه در شأن ایشان نازل شد.
علما در بیان احکام گفتهاند: تکدی در اسلام حرام است مگر برای ضرورتی، پس تکدی برای کسیکه به کسب و کار توانایی دارد، حلال نیست، به دلیل اینحدیث شریف: «لا تحل الصدقة لغني ولا لذي مرة سوي». «صدقه برای شخص ثروتمند و کسیکه توانایی دارد و سلیم الاعضاء است روا نیست».
علما برآنند که گدایی برای سه کس حلال است: فقیر و محتاجی که زمینگیر شده باشد.کسی که وامی سنگین بر عهدهاش قرار داشته باشد. و آن وامی است که انسان خود به پرداخت آن متعهد گشته بیآن که در قبال آن عوضی گرفته باشد، چون مال ضمانت، یا انفاق برای اصلاح ذاتالبین و انفاق برای دفع مظلمهای.کسی که پرداخت دیه فرد صالح، یا دوستی را بر عهده گرفته است که اگر آن دیه را ندهد، آن فرد کشته میشود و او از کشتهشدن وی دردمند میگردد.
و این حدیث شریف جامع هرسه معنای یادشده است: «الـمساله لاتحل الا لذی فقرمدقع، او لذی غرم مفظع، اولذی دم موجع»، پس الحاح و پافشاری بر تکدی، با وجود بینیازی از آن روا نیست. همچنین در حدیث شریف آمده است: «کسی که اموال مردم را به تکدی از آنان میطلبد تا سرمایهدار گردد، جز این نیست که اخگر آتش را برای خویش درخواست نموده است، پس او مختار است که به کم قناعت ورزد، یا همچنان افزون طلبی پیشه کند».
«و» آن فقرای مجاهد در راه خدا عزوجل «از مناعتی که دارند، هرکس ناآگاه باشد، آنان را توانگر میانگارد» زیرا ایشان خود را از سؤالکردن بازداشته و هرگز اظهار فقر و مسکنت نمیکنند، به طوریکه شخص بیاطلاع از حالشان، ایشان را توانگر میپندارد، اما شخص بابصیرت، ایشان را از نشانههایشان میشناسد: «آنان را بهسیمایشان میشناسی» با ضعف و بیحالی بدنهایشان و نشانههای دیگری کهگویای فقر و نیازمندی آنهاست، که این به فراست مؤمن و بینش نافذ صاحبان خرد و بصیرت بستگی دارد. در حدیث شریف آمده است: «اتقوا فراسة الـمؤمن فإنه ينظر بنورالله». «از فراست مؤمن پروا کنید زیرا او به نور خدا مینگرد». «از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند» یعنی: آنان مانند دیگر نیازمندان یا متکدیان نیستند که بهاصرار و پافشاری، از مردم خواهان خیرات شوند، بلکه قطعا از مردم چیزی نمیخواهند، نه با اصرار و الحاح و نه بدون آن، به جهت وارستگی و مناعتطبعی که دارند. این معنی، بنا بر رأی جمهور مفسران است. اما به قولی دیگر: مراد این است که آنان از مردم درخواست کمک میکنند، ولی نه با پافشاری واصرار و سماجت. «و هر مالی که انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است» پس چیزی از آن بر وی پنهان نمیماند و به زودی در برابر آن بهترین پاداش را به شما خواهدداد.
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٤﴾ [البقرة: 274].
«کسانی که اموالشان را در شب و روز و نهان و آشکارا انفاق میکنند» به دلیل رغبت زیاد و اشتیاق شدیدی که بر انفاق مال دارند تا بدانجا که از این کار نه در شب دست برمیدارند و نه در روز و به مجرد اینکه بر نیاز نیازمندان آگاهی یابند، آشکارا و پنهان، بخشش میکنند «پاداششان نزد پروردگارشان» محفوظ «است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند» یعنی: از هول و هراسهای روز قیامت ایمنند و به آن لذتهای دنیویای که از دست دادهاند، اندوهگین نمیشوند، یا نگران این امر نیستند که سرنوشت فرزندانشان بعد از فوتشان چه خواهد شد زیرا اینان به رستگاری بزرگ رسیدهاند. مقدم ساختن شب بر روز و صدقه پنهانی برصدقه آشکار؛ به این حقیقت اشاره دارد که صدقه پنهانی بر صدقه آشکار برتری دارد.
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: این آیه کریمه درباره تأمین علوفه اسبان جهادگر نازل شد. حدیث شریف ذیل به روایت اسماء بنت یزید رضی الله عنها نیز بر صحت این روایت دلالت میکند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسی که اسبی را در راه خدا پرورش میدهد و به منظور دریافت ثواب بر آن خرج میکند، بداند که سیری و گرسنگی، سیرابی و تشنگی و ادرار و سرگین آن اسب، همه روز قیامت در میزان حسنات وی گذاشته میشود».
﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥﴾ [البقرة: 275].
چون خداوند متعال حال مؤمنان وارسته پرداخت کننده زکات و صدقات را بیان کرد، اکنون به بیان حال کسانی میپردازد که رباخوار و حرامخوارند: «کسانی که ربا میخورند» ربا: در لغت؛ افزودن است و در اصطلاح شریعت؛ افزودن مالی است مخصوص بدون عوضی در مبادله مال با مال. یا افزودن در مقدار یا مدت معامله دادوستد یا وام است.
در جاهلیت عملکرد غالب این بود که چون زمان پرداخت وام سر میرسید، طلبکار به وامدار میگفت: یا وامت را میپردازی و یا بر مبلغ میافزایی! پس اگر وامدار وام را نمیپرداخت، بر اصل مالی که بر ذمه وی بود، مقداری میافزود ودر مقابل، طلبکار به او تا مدتی دیگر مهلت میداد. که این، «ربای نسیه» نامیدهمیشود و به اتفاق علمای اسلام حرام است. و هرچند هشدار این آیه کریمه متوجهخود رباخواران است، اما حدیث شریف زیر، دیگران را نیز که در این قضیه به نوعی دخیلند، به رباخوار ملحق گردانیده است، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدا لعنتکند خورنده، خوراننده، نویسنده و گواهان ربا را». و فرمودند: «آنان همه باهمبرابرند».
آری! این رباخواران «برنمیخیزند» یعنی: در روز قیامت از قبرهایشان بهسوی میدان محشر «مگر مانند برخاستن کسیکه شیطان براثر تماس، آشفته سرشکرده است» یعنی: مانند کسی برمیخیزند که شیطان بر او چیره شده و او را مجنونکرده است. مفسران میگویند: رباخوار در روز قیامت همچون مجنون برانگیختهمیشود - بهعنوان مجازاتی برای وی و نفرتانگیز کردن وی نزد اهل محشر - زیرا حرص و آز و شیفتگی او به جمعکردن مال دنیا، او را در دنیا آنچنان ازجای برکنده و مدهوش و بیخود گردانیده بود که در حرکت خود شبیه دیوانگان گردیده بود. خبط: برخاستن بهطور ناموزون و بدون برخورداری از تعادل است، همانند برخاستن شخصی که دچار بیماری صرع شدهباشد و تا میخواهد برخیزد، تلوتلو میخورد و بر زمین میافتد. مس: جنون است. «این» حال و فرجام بدرباخواران «بدان سبب است که آنان گفتند: جز این نیست که دادوستد مانند رباست» یعنی: آنان خرید وفروش و ربا را یک چیز پنداشتند، به این دلیل که انسان همانطوری که در دادوستد سود میبرد، در ربا نیز سود میبرد.
خداوند عزوجل این قیاس فاسدشان را اینگونه رد میکند: «و حال آن که خداوند دادوستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است» یعنی: فرق میان آنها این است کهخداوند عزوجل دادوستد (بیع) را حلال و نوعی از انواع آن را که داد وستد همراه بارباست، حرام گردانیده زیرا دادوستد (بیع) انجام نمیگیرد، مگر به روی نیازی و آن معاوضه و مبادلهای است عادلانه که زیان آشکاری در آن نیست، اما ربا صرفا بهرهبرداری سوء از نیازمندی انسان گرفتار و درمانده است که هیچ عوضی در قبال آن وجود ندارد. رد این پندار آنان که بیع مانند رباست با این تعبیرکه: خداوند عزوجل بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است؛ برای قطع جدال وبگومگوی آنها و بیان سخنی فیصلهکن در این رابطه است. بلی! تو تا آنجا که میخواهی میان بیع و ربا وجوه مشابهت را جستوجو کن، ولی سخن این استکه آیا مؤمن هستی یا نه؟ پس اگر مؤمنی، شأن مؤمن آن است که بیهیچ جدال و بگومگویی خدای عزوجل را در تمام اوامر و نواهیاش اطاعت میکند و الا اگر پای دلیل و حجت هم درمیان باشد، بدون شک، مفاسد ربا و محاسن بیع وتجارت بر هیچ فرد عاقل و آگاهی پوشیده نیست، پس چگونه میگویند که بیع مانند رباست؟
اما ابنکثیر میگوید: «این سخن مشرکان که (بیع مانند رباست) به معنی قیاس ربا به بیع از سوی آنان نیست زیرا مشرکان به مشروعیت اصل بیعی که خداوند عزوجل آن را در قرآن مشروع گردانیده، اعتراف نداشتند و اگر این سخن آنان از بابقیاس میبود؛ باید میگفتند: انما الربا مثل البیع: همانا ربا مانند بیع است، درحالیکه گفتند: «انمـا البیع مثل الربا»: بیع مانند ربااست، پس چرا آن مباح و اینحرام گردانیده شده«؟. «پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید» که نهی از ربا از آن جمله است «و» بنابرآن «از رباخواری بازایستاد» امر خدا عزوجل واندرز وی را اجرا و اطاعت کرد و دربرابر آن رام و فرمانبردار شد، پس «آنچه گذشته، از آن اوست» یعنی: او در رباخواریهای گذشته دوران جاهلیت خویش، موردمؤاخذه نیست زیرا سودی که او در گذشته خورده، قبل از نزول حکم تحریم ربا بوده است «و کارش به خدا واگذار میشود» در بخشیدن گناهش و ساقط کردن بار تبعات گذشته از گردنش «و هرکه به سودخواری بازگشت» یعنی: به معامله سود. یا: هرکه بهسوی این سخن بازگشت که خریدوفروش مانند رباست؛ «آنان اهلآتشند و جاودانه در آنند» مراد از خلود و جاودانه ماندن در آتش - در باره مؤمنانی که مرتکب این جنایت میشوند – ماندگار بودن در دوزخ بهمدت دور و درازی است، نه برای همیشه.
ابنکثیر میگوید: «باب ربا بر بسیاری از دانشمندان از مشکلترین ابواب است، چنانکه عمر رضی الله عنه فرمود: آیه ربا از آخرین آیات قرآن کریم از نظر زمان نزول بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کردند و آن را برای ما بهطور شافی بیان نفرمودند، پس هرآنچه را که شبههناک است فرو گزارید و بهسوی چیزهایی روی آرید کهشبههناک نیست». در حدیث شریف به روایت ابیهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدهاست که فرمودند: «ربا هفتاد بخش است و آسانترین آن از نظر مجازات، همانند مجازات آن مردی است که با مادر خود همبستر شود». هماو در حدیث شریفدیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده که فرمودند: «يأتي على الناس زمان يأكلون فيه الربا. قال: قيل له: الناس كلهـم؟ قال: من لـم يأكله منهم ناله من غباره». «بر مردمزمانی میآید که در آن ربا میخورند. راوی میگوید: از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سؤالشد که آیا همگی مردم در آن روزگار ربا میخورند؟ فرمودند: «هر کس ازآنان که ربا نخورد، غباری از آن بدو میرسد».
﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦﴾ [البقرة: 276].
«خداوند ربا را نابود میسازد» یعنی رکت آن را در دنیا از بین میبرد، هرچندکه بسیار هم باشد. یا کلا آن را از دست صاحبش بیرون برده و مالش را پاک نابود میسازد. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «إن الربا وإن كثر، فإن عاقبته تصير إلى قل: ربا هرچند بسیار باشد، لیکن سرانجام آن به کمی و کاستی میگراید».
«و» خداوند متعال «بر صدقات میافزاید» یعنی: در مالی که زکات و صدقات آن داده شده میافزاید، و در ثواب آن برکت نهاده آن را مضاعف میگرداند و برپاداش صدقه دهنده میافزاید، چنان که در حدیث شریف آمده است: «هر کسپیمانهای از خرما را که از کار پاکیزه بهدست آوردهباشد - زیرا خداوند عزوجل جزپاکیزه را نمیپذیرد - صدقه دهد، پس بیگمان خداوند عزوجل آن را با دست بلاکیف راست خود پذیرفته سپس آن را برای صاحبش پرورش میدهد، همان طوریکه یکی از شما کره اسب خود را پرورش میدهد تا بدانجا که چون کوه بزرگمیشود». «و خداوند هیچ ناسپاس گناهکاری را دوست نمیدارد» یعنی: حق تعالی ناسپاس در دل و گنهکار در گفتار و کردار را دوست نمیدارد زیرا دوستی خدای عزوجل مخصوص توبهکاران و پاکیزگان از آلودگیهاست. در این آیه کریمه هشداری سخت و محکم بر کسانی است که ربا میخورند و میگویند: فرقی میان بیع و ربا نیست، که خداوند عزوجل با کلمه (کفار) به کفران و ناسپاسی آنها حکمنموده و در واقع اعلام داشته است که سودخواری از افعال اهل کفر است نه از اعمال اهل اسلام.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧﴾ [البقرة: 277].
«به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز برپا داشته و زکاتدادهاند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه آنان اندوهگین میشوند» خداوند متعال نماز و زکات را به یادآوری مخصوص گردانید – با آن که تعبیر (کارهای شایسته) شامل نماز و زکات نیز میشود - به خاطر اهتمام وعنایت به شأن این دو عبادت بزرگ زیرا این دو عمل، بزرگترین دو رکن عبادات عملی اسلام هستند.
این آیه کریمه مقایسه و مقارنهای است میان کفار و مؤمنان تا فرق میان این دوگروه آشکار شود.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨﴾ [البقرة: 278].
آنگاه خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را به رعایت تقوی فرمان داده وآنان را از آنچه که سبب دوری از رضایش میشود نهی میکند: «ای کسانی کهایمان آوردهاید، از خداوند بترسید و بازمانده ربا را» که در نزد دیگران باقی مانده «رها کنید» و واگذارید «اگر واقعا مؤمنید» پس ایمان شما مستلزم آن است که از اوامر الهی امتثال نموده و از نواهیش اجتناب کنید.
این آیه کریمه اموال ربایی را که هنوز رباخواران آنها را قبض نکردهاند، ابطال نموده و گرفتن آنها را حرام نموده است.
﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩﴾ [البقرة: 279].
«و اگر چنین نکردید» و آنچه را از ربا باقی مانده رها نکرده و از آن پرهیزننمودید «پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش» یعنی: در آن صورت، خدا و رسولش به شما اعلام جنگ میدهند. بنابراین، بر زمامدار مسلمین است که به رباخواران اعلام جنگ دهد تا آن که از ربا دست بردارند. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «هر کس به رباخواری پایدار باشد و از آن دست نکشد، بر امام مسلمین لازم است تا او را به توبه فرا خواند، اگر توبه کرد و دست کشید، چه بهتر، درغیراین صورت، گردنش را بزند». بنابراین، خوردن ربا و عمل به آن از گناهان کبیره است «و اگر توبه کردید» یعنی: از ربا «پس اصل مالهایتان از آن شماست» که آن را میگیرید «نه شما ستم میکنید» بر بدهکاران خود با گرفتن سود مازاد براصل رأسالمال «و نه بر شما ستم میشود» از سوی آنان، با تأخیر و امروز و فرداکردن و کم دادن اصل مال. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخطبه حجهالوداع فرمودند: «آگاه باشید! هر ربایی که در جاهلیت بود، از ذمهشما برداشته شده است و برای شماست اصل اموالتان، نه ستم میکنید و نه بر شماستم میرود».
ابنجریر طبری در بیان سبب نزول از عکرمه روایت کرده است که گفت: این دوآیه کریمه درباره قبیله ثقیف نازل شد و ثقیفیان بعد از نزول آن گفتند: ما را تاب جنگ با خدا و رسولش نیست. پس توبه کردند و فقط اصل اموالشان را از بدهکاران گرفته و از سود آن چشم پوشیدند.
﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠﴾ [البقرة: 280].
«و اگر بدهکار تنگدست بود» و مالی را نیافت تا بدان وام خویش را بپردازد «پس لازم است مهلت دهید تا» هنگام «گشایش» و توانگری وی. مفاد این آیه کریمه عام است درباره تمام کسانی که بدهکارند «و اگر بدانید؛ بخشیدن آن برایتان بهتر است» یعنی: برای شما بهتر است که وام را از آنان که به راستی قدرتپرداخت ندارند، کاملا ساقط نمایید و صرفا به دادن مهلت به آنها اکتفا نکنید. درحدیث شریف آمده است: «هر کس دوست دارد که خداوند عزوجل او را در سایه عرشخویش جای دهد - در روزی که سایهای جز سایه او نیست - پس باید بر تنگدست آسان بگیرد، یا اصلا وام را بر او ببخشد».
کلبی در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: بنیعمروبنعمیر که اموالی را برای بنیمغیره به سود داده بودند، به آنان گفتند: اصل اموالمان را بدهید و ما از شما سودی نمیخواهیم، ولی بنیمغیره در پاسخ آنان گفتند: ما هماکنون تنگدست هستیم و چیزی برای پرداختن نداریم، پس به ما مهلت دهید تا میوهها به دستآید. اما بنیعمرو تقاضایشان را نپذیرفتند. این بود که خداوند متعال این آیهکریمه را نازل نمود.
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٨١﴾ [البقرة: 281].
«و از روزی بترسید که در آن به سوی خداوند بازگردانده میشوید» و آن روز مردناست «سپس به هرکسی جزای هرکاری که کرده است، به تمامی داده میشود و بر آنان ستم نمیرود» ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «آخرین آیه قرآن که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، همین آیه: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ...﴾ بود و در میان نزول آن و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فقط سیویک روز فاصله بود». در این باره روایات دیگری چون نه شب، هفت شب، سه شب یا سه ساعت نیز آمده است. همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که در این حدیث شریف فرمودند: «در امتهای پیشین تاجری بود که به مردم قرض میداد و چون تنگدستی را میدید، به خدمتکارانش میگفت: از او درگذرید، شاید خدای عزوجل از ما درگذرد. پسخدای عزوجل (به فرشتگان) فرمود: ما از این شخصی که از مردم درمیگذشت، به گذشت نمودن سزاوارتریم، پس از وی در گذرید».
خلاصه احکام بیان شده در آیات مبارکه (275 - 281) متضمن پنجموضوع است: جواز انواع دادوستد.تحریم ربا و محکومیت سخت رباخواران.مهلت دادن به بدهکار تنگدست.پاداش ایمان و عمل شایسته.و امر به تقوی.
ربا بر دو نوع است:
1- ربای نسیه. 2 - ربای افزوده. ربای نسیه یا در وام است، یا در دادوستد. صورت آن در وام این است که مقدار معینی از مال برای مدت محدودی به وامداده شود؛ به این شرط که در صورت تمدید مدت، بر اصل مبلغ افزوده شود و اینهمان نوع ربایی است که در زمان جاهلیت متعارف بود. این نوع از معامله ربوی هم اکنون نیز در سیستمهای بانکی رایج است. مثال ربای نسیه در معاملات ودادوستدها: فروختن یک کیلو از گندم به یک کیلو و نیم به این شرط است که مثلا بعد از دو ماه به فروشنده پرداخت شود و چنانکه گفتیم، این نوع ربا به اتفاق حرام است.
اما ربای افزوده در دادوستدها و معاملات این است که: مال معینی با شرط افزودن یکی از دو عوض بر دیگری، در حال نقدا فروخته شود، چون فروش یککیلو خرما به دو کیلو. که این نوع ربا نیز حرام است. ربای افزوده در وام این استکه: مثلا کسی صد درهم وام به دیگری میدهد، به این شرط که سال آینده دویست درهم از وی بازستاند. که این نیز حرام است. پس با توجه به اینکه آیاتکریمه به قید ربای نسیه مقید گردانیده نشده و به طور مطلق ذکر گردیدهاند، لذا برحرمت تمام معاملات ربوی - اعم از ربای نسیه رایج در جاهلیت و انواع ربای مرسوم فعلی - دلالت میکنند، چنان که برتحریم مصالحه میان وامدهنده وبدهکار در وام مدتدار بر مقداری کمتر از اصل وام، نیز دلالت میکنند، چرا کهاین هم به معنی ربای جاهلیت میباشد. مثالش این است که کسی از دیگری مبلغهزار دینار تا مدتی معین طلبکار است، پس با بدهکار به مبلغ پانصد دینار به طورنقد مصالحه میکند. گفتنی است که از انواع ربا، فروش وام به وام میباشد، که این نیز حرام است.
باید دانست که از نظر جمهور فقها - از آن جمله ائمه مذاهب چهارگانه - حرمت ربا به شش نوع معینی که در حدیث شریف ذیل ذکر شده محدود و منحصرنمیباشد، بلکه حرمت آن به هرچیزی که علت ربا در آن موجود باشد، تسریمییابد. آن حدیث شریف این است: «طلا در برابر طلاست، نقره در برابر نقره،گندم در برابر گندم، جو در برابر جو، خرما در برابر خرما، نمک در برابر نمک، مثل در برابر مثل، برابر با یکدیگر، دست به دست، اما چون این اجناس مختلفشد، معامله کنید هرگونه که خواهید، به شرط اینکه دادوستد باشد». یعنی: جنس و بها بلافاصله معاوضه و قبض گردد.
از نظر جمهور فقها، چون عقد ربا باطل است، لذا فسخ آن نیز واجب میباشد، ولی احناف عقد ربا را فاسد میدانند، پس از نظر آنان، ربا ساقط میگردد، اما اصل بیع صحیح است. بنا بر مذهب ابوحنیفه، مالک و شافعی، بدهکاری که مدعی ورشکستگی مالی است، باید زندانی شود تا ورشکست بودن وی مدلل وثابت گردد[2].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡيَكۡتُبۡ وَلۡيُمۡلِلِ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا يَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَيۡٔٗاۚ فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا أَوۡ لَا يَسۡتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلۡيُمۡلِلۡ وَلِيُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسَۡٔمُوٓاْ أَن تَكۡتُبُوهُ صَغِيرًا أَوۡ كَبِيرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِيرُونَهَا بَيۡنَكُمۡ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَكۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَايَعۡتُمۡۚ وَلَا يُضَآرَّ كَاتِبٞ وَلَا شَهِيدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِكُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٨٢﴾ [البقرة: 282].
این آیه کریمه که به آیه «تداین» معروف است، با (172) کلمه و (579) حرف، بلندترین آیه قرآن کریم میباشد.
«ای مؤمنان! اگر تا میعادی مقرر با یکدیگر به دین معامله کردید». «عین» در نزداعراب عبارت از مالی است که حاضر باشد و «دین» مالی است که غایب باشد. از قید: (تا میعادی مقرر)، استدلال شده است به این که: قید نکردن زمان در معاملات مدتدار جایز نیست و مخصوصا زمان معامله«سلم» باید معین باشد.«سلم»، یا «سلف» فروش نسیه به نقد است و «سلف» بر وام نیز اطلاق میشود.آری! اگر با یکدیگر به وام و قرض معامله کردید، پس باید «آن را بنویسید» یعنی: معامله دین را با زمان و سررسید آن بنویسید زیرا نوشتن چنین معاملهای، به دفع هرنوع نزاع و قطع ریشه هرنوع خلافی میان طرفین معامله، کمک شایانی میکند «و باید نویسندهای» صورت معامله را «براساس عدالت میان شما بنویسد» این دستوری است به طرفین عقد معامله دین که: باید نویسندهای را انتخاب کنند که در قلب و قلم وی، طرفداری و تمایلی به نفع یکی از جانبین عقد و به زیان دیگری وجود نداشته باشد، بلکه نویسنده باید در بین طرفین معامله جویای حق وعدالت باشد «و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن» سند عقد تداین «خودداری کند، همانگونه که خداوند او را آموزش داده است» با این فرموده خود که: نوشتهاش باید براساس عدالت باشد. یا معنی این است: باید او به همان شیوهای بنویسد کهخداوند عزوجل از نویسندگی به او آموخته است، لذا در نوشتن بخالت نکرده و در آن کوتاهی نورزد «و کسیکه وام بر عهده اوست، باید» به نویسنده آنچه را که باید بنویسد «املا کند و نویسنده بنویسد و از خدا که پروردگار اوست پروا کند و چیزی از آن نکاهد» و از آنجا که موضوع گواهی و شهادت، بر این اقرار بدهکار که دین برذمهاش ثابت است، بنا میگردد لذا حق تعالی وی را به املا و دیکته کردن مطلب ومضمون مربوطه بر نویسنده و رعایت تقوی در آنچه که به او دیکته میکند دستورداد و او را از کاستن از اصل مقدار وام در اقرارش نهی کرد. بعضی گفتهاند: بلکه نهی از کاستن متوجه نویسنده است «پس اگر کسیکه حق بر ذمه اوست، سفیه بود» سفیه: کسی است که بهسبب سفاهت و کم عقلی، نمیتواند در مال به درستیتصرف کند «یا» اگر کسیکه حق بر ذمه اوست «ضعیف بود» ضعیف: پیرمرد سالمند و خرف، بچه خردسال، شخص گنگ، یا کسی است که توانایی تعبیر و بیان را بهطور باید و شاید ندارد «پس ولی او باید با عدالت املا نماید» یعنی: ازجای افراد ناتوان یاد شده، باید اولیا و اوصیاءشان، یا شخص مترجمی، املا و دیکته کند «و دو شاهد از مردانتان را بر آن گواه بگیرید» یعنی: دو مرد مسلمان را کهبر سند دین (بدهکاری) گواهی دهند، فرا خوانید و آنان را گواه بگیرید. بنابراین، شاهدگرفتن بر عقد «مداینه» واجب است. بعضی گفتهاند: شاهدگرفتن مستحب است و در آغاز امر واجب بود، اما با آیه بعدی: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي﴾ ، وجوب آن منسوخ گردید.
«پس اگر دو مرد حاضر نبودند، یک مرد را با دو زن گواه بگیرید از آن گواهانی که میپسندید» گواهی دادن آنها را، به سبب دیانت و عدالت ایشان. گفتنی است که یک مرد و دو زن، کمترین حد نصاب شهادت در این معامله است. و علت گرفتن دو شاهد زن این است «که اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری بهیادش آورد» یعنی: اگر یک زن فراموش کرد، زن دیگر بهیادش آورد زیرا برخلاف مردان، چنین ضعفی بر زنان عارض میشود و چه بسا که یک بخش از شهادت را اینیکی فراموش کند و بخش دیگری را آن یکی، لذا هریک از آن دو، میتواند دریادآوری مطلب به رفیق خود کمک کند. فراموشی از شهادت، فراموشکردنجزئی از آن و بهیادآوردن جزء دیگری است «و چون گواهان فرا خوانده شوند»یعنی: چون گواهان برای ادای شهادتی که قبلا متحمل آن شدهاند، فرا خواندهشوند. بعضی در معنای آن گفتهاند: چون به منظور دریافت و قبول شهادت، فراخوانده شوند «نباید خودداری ورزند» از ادا، یا قبول شهادت «و ملول و ناراحت نشوید از اینکه آن را» یعنی: بدهی را «چه اندک باشد، چه بسیار تا میعاد آن بنویسید» زیرا چه بسا نظر به بسیاربودن معامله وامگیری و وامدهی، یا بسیار بودن مقدار آن، از نوشتن آن خسته و دلتنگ شوید، پس نباید از این کار غفلت کنید.
سپس خداوند متعال به این امر تأکید بیشتری نموده و میفرماید: «این نوشتن شما نزد خدا عادلانهتر» و صحیحتر و در حفظ و نگهداشت مفاد عقد، مؤثرتر «وبرای شهادت درستتر» یعنی: بر اقامه شهادت، شما را یاری کنندهتر و از نظرمحکمکاری، مفیدتر است «و برای اینکه دچار شک نشوید» به احتیاط «نزدیکتراست» زیرا نوشتن سند در معامله مدتدار، هرنوع شک و شبههای را از آن معامله برطرف میسازد «مگر آن که داد و ستد نقدی باشد» با حاضربودن هردوعوض، یعنی هم کالا و هم بهای آن «که آن را میان خود» دست بهدست «دستگردان میکنید» مراد از آن: معاملات پایاپای و دستبهدست است، که «دراین صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید، و» اما «چون دادوستد کردید، برآن گواه بگیرید» یعنی: بههرحال، اگر در تجارت و معامله پایاپای، نوشتن لازمنیست، گرفتن گواه لازم است. بعضی گفتهاند؛ معنی این است: هرگاه دادوستدکردید - هرنوع دادوستدی - چه پایاپای باشد و چه مدتدار، برآن گواه بگیرید. خاطرنشان میشود که نزد جمهور فقها، امر در اینجا بر ارشاد و استحباب حملمیشود نه بر وجوب. نقل است که ابنعمر رضی الله عنه چون معامله نقدیمیکرد، گواه میگرفت و چون به نسیه معامله میکرد، آن را مینوشت.
«و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان رسانده شود» یا زیان برساند، با تحریف وتبدیل و زیاد و کمکردن در نوشتن یا گواهی. یا معنی این است: نباید طرفین عقد بر نویسنده و گواهان زیان برسانند، به اینکه آنان را هنگامی برای نوشتن سند یاقبول و ادای شهادت فراخوانند که به کار مهمی از مهمات خویش مشغولند، پس نباید در هنگام فراخوانیشان بر آنها سخت بگیرند و درصورتیکه تأخیری از آنهادر این جوابگویی به وجود آید، یا اینکه از جایی دور به حضور در جلسه شهادت یا کتابت فراخوانده شوند، نباید به آنها رنج و آزاری برسانید «و اگر چنینکنید» و به گواهان، یا نویسنده آزار و زیان برسانید، یا گواهان و نویسنده به طرفین معامله زیان برسانند «پس این» کار «از نافرمانی شماست» یعنی: در اینصورت، از طاعت حق به نافرمانی آن روی آوردهاید «و از خدا پروا کنید» در امرو نهی وی «و خدا» بدینگونه در این آیات و غیرآن از آیات خویش «به شماآموزش میدهد» آنچه را که به دانستن آن نیاز دارید «و خدا به هرچیزی داناست» از جمله به حقایق امور و مصالح و عواقب آنها زیرا علم وی به تمام کائنات محیط است و هیچ چیز بر او پنهان نمیماند.
﴿وَإِن كُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ كَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ٢٨٣﴾ [البقرة: 283].
«و اگر در سفر بودید» و معامله مدتدار انجام دادید. و هرچند فقط بر سفر تصریح شد، اما هر عذر دیگری - همچون عذر سفر - نیز مشمول این حکم است «و نویسندهای نیافتید، پس باید رهنی بگیرید» رهن: عبارت است از وثیقهای که بدهکار (راهن) به طلبکار (مرتهن) میدهد که هرگاه پس از سررسید معین، وام خویش را نپردازد، طلبکار بتواند حق خویش را از جنس مورد رهن بهدستآورد. جمهور فقها بر آنند که در رهن، «قبض» یعنی دریافت گروی، یابهاصطلاح «عین مرهونه» شرط و معتبر بوده و «رهن» جز با گرفتن «عین»آن تمام نمیشود. اما امام مالک بر آن است که گرونهادن (ارتهان)، با ایجاب وقبول صحیح میشود، هرچند در آن قبض عین هم صورت نگیرد. بخاری و مسلم از انس رضی الله عنه روایت میکنند که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمودند درحالیکه زره ایشان در نزد یهودیی - در برابر مقداری از جو که برای خوراک خانوادهشانگرفته بودند - در گرو بود». پس بنابر این سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، گروی در حضرنیز جایز است.
«و اگر برخی از شما برخیدیگر را امین دانست» یعنی: اگر طلبکار، بدهکار را برحق خویش امین دانست و لذا از وی گروی نگرفت، یا مورد وام را ننوشت و وثیقهای ترتیب نداد «پس آنکس که امین شمرده شده» یعنی: بدهکار «باید امانتوی را بازپس دهد» یعنی: وامی را که بر ذمه وی است باید به طلبکار بازپس دهد. وام را «امانت» نامید؛ بدان جهت که در آن طلبکار، وامدار را در مالی که به ویداده است و در قبال آن رهنی نگرفته و وثیقه و گواهی نخواسته، امین گردانیدهاست «و باید از خداوند که پروردگار اوست، پروا کند» یعنی: وامدار نباید چیزی ازحق طلبکار را انکار نماید. شعبی در تفسیر آن میگوید: «اگر همدیگر را امیندانستید، پس باکی نیست که عقد معامله مدتدار را ننویسید، یا بر آن گواه نگیرید». بنابراین تفسیر، این آیه کریمه ناسخ وجوب شاهدگرفتن در عقد مدتدار است «و شهادت را پنهان نکنید» آنگاه که برای ادای شهادت فراخوانده میشوید «و هرکه آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است» یعنی: او شخص فاجری است که از افتادن در معصیت خدا عزوجل پروایی ندارد زیرا ممکن است با کتمان شهادت وی، حق صاحب حق ضایع شود. حق تعالی قلب را مخصوصا گناهکارنامید؛ زیرا اولا: قلب، محل پذیرش شهادت است، ثانیا: اگر قلب گناه کرد، دیگر اعضا از آن پیروی میکنند «و خداوند به آنچه انجام میدهید، داناست» وچیزی از امور شما بر او پنهان نیست.
موضوع این دو آیه کریمه: مستند ساختن معاملات مدتدار و وامها به سه وسیله نوشتن سند (قولنامه)، گواهگرفتن و گرو نهادن است.
ملاحظه میکنیم که معاملات و داد وستدهای مدتدار در این دو آیه، بر سه نوع معرفی شده اند:معامله با نوشتن قولنامه و سند و گواهگرفتن.معامله با سپردن گروی دریافت شده.معامله بر اساس اعتماد مطلق طرفین عقد به یکدیگر.
ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «این آیه کریمه مخصوصا درباره معاملات (سلم) نازل شده است». یعنی سبب نزول آیه «سلم»، اهالی مدینه بوده اند، پس هرچند کهسبب نزول این دو آیه کریمه خاص است، ولی موارد و مصادیق آنها عام بوده وهمه معاملات مدتدار (نسیه) را در بر میگیرد.
باید دانست: حکمت در احکامی که خدای عزوجل در این دو آیه کریمه بدانها امر فرموده؛ حفظ روابط دوستی در میان مردم و جلوگیری از بروز کشمکشهایی است که در میان آنان بر محور مسائل مالی بروز مینماید و به قطع روابط میان آنها میانجامد.
﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢٨٤﴾ [البقرة: 284].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست و اگر آنچه در دلهای خود دارید» از شر و بدی و تصمیم بر آن «آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را بر آن محاسبه میکند، آنگاه هرکه را بخواهد میآمرزد و هرکه را بخواهد عذاب میکند و خداوند بر هرچیزی تواناست» یعنی: خداوند عزوجل بندگان را محاسبه میکند؛ هم بر آنچه که آشکار سازند و هم بر آنچه که در ضمیر و اندرونشان - از اموری که بر آنها حساب و بازپرسی مترتب میشود - پنهان دارند؛ همچون کتمان شهادت، شک، نفاق، تکذیب در دین و مانند آن. اما چنانچه بنده در دل با خود بگوید که: فلان وفلان گناه را انجام میدهم، ولی در عمل مرتکب آنها نشود، پس او بخشوده است، بهدلیل این حدیث شریف: «إن الله غفر لـهذة الأمة ما حدثت به أنفسـها ما لـم تتكلم أو تعمل به». «همانا خداوند عزوجل برای این امت آنچه را که در درون خود حدیثکنند، آمرزیده است تا آنگاه که به آن سخن نگویند یا بدان عمل نکنند». ابنعباس میگوید: «چون این آیه کریمه نازل شد، مسلمانان سخت بیقرار شدند زیرا وسوسهای که در نهاد انسان خطور میکند، از توان و اختیارش خارج است، از این رو، کار محاسبه به سخن و عمل وابسته شد نه به حدیث نفس و قصد درونی».
در روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است: چون این آیه کریمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازلشد؛ این معنی بر اصحابشان سنگین آمد، پس به محضر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمدند وگفتند: یا رسول الله! پیش از این به اعمالی مکلف شده بودیم که تاب و توان آنها را داشتیم؛ مانند نماز، روزه، جهاد، صدقه و... اما اکنون که خدای عزوجل این آیه کریمه را نازل فرموده، ما تاب و توان آن را نداریم! رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا میخواهید همان سخنی را بگویید که اهل کتاب قبل از شما گفتند: سمعنا وعصینا: شنیدیم و نافرمانی کردیم! نه چنین نکنید، بلکه شما باید بگویید: «سمعنا وأطعنا غفرانك ربنا وإليك المصير». پس چون مسلمانان این را گفتند... خداوند متعال با نزول آیه: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة:286]. حکم این آیه کریمه را منسوخ گردانید.
هرچند که ظاهر این روایت بر منسوخ بودن این آیه به آیه ما بعدش: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ...﴾. دلالت میکند - همانگونه که برخی از مفسران صحابه و تابعین از آن چنین فهمیدهاند - لیکن قول راجح آن است که این آیه کریمه منسوخ نیست ومراد از این سخن ابوهریره رضی الله عنه که: «خداوند آن را منسوخ ساخت» نیز این است که حق تعالی آنچه را که مایه نگرانی اصحاب بود، از خاطرشان دور ساخت، پسآیه: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ...﴾ ناسخ آن نه، بلکه واضح کننده مفاد آن میباشد. حدیث یادشده نیز این معنی را روشن میسازد. همچنین حدیث شریف زیر که ابنکثیر آن را از بخاری و مسلم نقل نموده است: «قال الله! إذا همَّ عبدي بسيئة فلا تكتبوها عليه، فإن عملها فاكتبوها سیئة، وإذا همَّ بحسنة فلم يعملها فاكتبوها حسنة، فإن عملها فاكتبوهاعشراً - وفي روایة - كتبها الله عنده عشر حسنات إلى سبعمائة ضعف إلى أضعافكثيرة». «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خدای عزوجل فرمود؛ چون بنده من قصدگناهی نمود، آن را به زیان وی ننویسید، ولی اگر قصد خود را عملی کرد، بر اویک گناه بنویسید و چون به کار نیکی قصد نمود، اما آن را عملی نکرد، برای وی یک ثواب بنویسید و اگر آن را عملی کرد، برای وی ده ثواب بنویسید – در روایت دیگری آمده است - خداوند آن کار نیک را در نزد خود، از ده نیکی تا هفتصد برابر و تا مراتب بسیار بیشتری، مینویسد».
خلاصه این که: خدای سبحان هرچند محاسبه و بازپرسی میکند، لیکن کسی را جز در آنچه که در حوزه توان اوست عذاب نمیکند و وسوسههای درونی ازتوان انسان خارج است.
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٢٨٥﴾ [البقرة: 285].
چون خدای سبحان در سوره مبارکه «بقره» احکام بسیاری را بیان کرد، در پایان آن، عظمت مقام سبحانیت خود را با آیه: ﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ...﴾ تبیین نموده و پس از آن، تصدیق پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم و تصدیق مؤمنان را به تمام این احکام و اعتقادات مطرح میکند و میفرماید: «پیامبر بدانچه از جانبپروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است» یعنی: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام احکام واعتقاداتی که در این سوره ذکر شد، تصدیق و باور نموده است، همچنین «مؤمنان همگی، به خدا و فرشتگان ایمان آوردهاند» یعنی: ایمان آوردهاند که فرشتگان وجود دارند و بندگان مکرم الهی و واسطه میان او و انبیایش در فروآوردن پیامهایش میباشند «و» ایمان آوردهاند «به کتابهای وی» زیرا این کتابها دربرگیرنده برنامهها و قوانینی هستند که بندگان به وسیله آنها خدای عزوجل رابندگی میکنند «و» ایمان آوردهاند «به پیامبرانش» زیرا ایشان مبلغان پیامهای الهی برای بندگانش هستند. و مؤمنان میگویند: «میان هیچیک از فرستادگانش فرق نمیگذاریم» در اینکه فرستاده الله عزوجل و مبلغ شریعت اویند و برخی را بر برخی دیگر در این امر برتری نمیدهیم، پس چنان نیست که به برخی از پیامبران ایمان داشته و منکر رسالت برخی دیگر از آنان گردیم «و میگویند» یعنی: پیامبر ومؤمنان که «شنیدیم و اطاعت کردیم» یعنی: پروردگارا! با شنواییهایمان پیامهایتو را دریافته و با ادراکمان آنها را فهمیده و به آنچه که در آنهاست گردن نهادیم ودعوت تو را اجابت گفتیم، پس «پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم» یعنی: آمرزشت را بر ما فروریزان! «و بازگشت بهسوی توست» با حشر و نشر در روزقیامت.
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦﴾ [البقرة: 286]
«خداوند هیچکس را جز به اندازه تواناییاش مکلف نمیسازد» تکلیف: امر نمودن به چیزی است که در آن مشقت و سختی وجود دارد. وسع: طاقت و توان است «هر کس هرچه نیکی کند، به سود او» است و پاداش آن مربوط به خود وی است «و هرچه بدی کند، به زیان اوست» و باید پیامدهای آن را خودش متحمل شود زیرا مسئولیت، فردی است. و نیز مؤمنان میگویند: «پروردگارا! اگر فراموشکردیم، یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر». در حدیث شریف آمده است: «چون مؤمنان ایندعا را خواندند، حق تعالی فرمود: بهتحقیق که اجابت کردم. پس گناه خطا وفراموشی را از آنان برداشت».
علما اتفاق نظر دارند بر این که: گناه در حال خطا و فراموشی از ذمه مؤمن برداشته است، چنانکه در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل از امت من در سه چیز درگذشته است: از خطا و فراموشی و اینکه [در سخن یا عمل] مجبور بهانجام کار حرامی گردند». «پروردگارا! بار گرانی بردوش ما مگذار، همچنان که بر پیشینیان ما گذاشتی» اصر: تکلیف سنگین و کار دشوار و سخت است. آیه کریمه به اصحاب رضی الله عنهم تعلیم میدهد که از خدای سبحان بخواهند تا از تکالیف سنگینی که بر دوش امتهای قبلی نهاده، بر دوش آنها نگذارد هرچند تاب و توان آن را همداشته باشند، چنان که بر بنیاسرائیل سخت گرفت و تکالیفی چون قتل نفس درتوبه و قطع موضع نجاست در پاک ساختن جامه را بر آنان وضع کرد.
«پروردگارا! آنچه تاب وتوان آن را نداریم، بر دوش ما مگذار» مراد از آن: تکالیف شاقهای است که انسان به آسانی تاب و تحمل آنها را ندارد. درحدیث شریف آمده است: «بعثت باالحنفیه السمحه: به دین حقگرای آسان برانگیخته شدهام». پروردگارا! «و از ما در گذر» در آنچه که میان ما و توست - از تقصیرات و لغزشهای ما - که تو به آنها داناتری «و بر ما بیامرز» آنچه را که در میان ما و بندگان توست، پس بدیها و اعمال زشتمان را برآنان آشکار نگردان. یعنی بر گناهانمان قلم عفو بکش و آنها را بپوشان «و بر ما رحمت آور» یعنی: بر ما - با رحمتی از جانب خویش - در آینده کار ما نیز تفضل نما پس به توفیق خویش ما را دریاب و ما را دیگر در گناه در نیفگن «تو مولای مایی» یعنی: توحامی و مددکار و سرور و سالار مایی و ما غلامان و چاکران تو هستیم «پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان» زیرا از حق مولی است که غلامان و بندگانش را نصرت دهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدای متعال بهدنبال هر دعایی از این دعاها فرمود: بهتحقیق که اجابت کردم».
آری! حق تعالی امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به چیزی از خطا یا فراموشکاری مؤاخذه نمیکند، تکالیف سنگینی را که بر دوش امتهای قبلی نهاده بود بر دوش آنان ننهاده، احکامی که تاب و تحمل آن را ندارند بر آنها وضع نکرده، از آنان درگذشته، آنان را آمرزیده و مشمول رحمت بیکران خویش گردانیده و بر خدانشناسان پیروزشان ساخته است - که ستایش مخصوص پروردگار عالمیاناست.
در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه راجع به فضیلت این سه آیه آخر سوره بقره آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون آخر سوره بقره و آیهالکرسی را میخواندند، میخندیدند و سپس میفرمودند: «أعطيتهما من كنز الرحمن تحت العرش». «ایندو را از گنجی که در زیر عرش رحمان است، داده شدهام». همچنین در حدیث شریف به روایت ابنمسعود رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «من قرأ بالآيتين من آخر سورة البقرة في ليلة كفتاه». «هر کس دو آیه آخر سورهبقره را در شبی بخواند، این دو آیه کریمه او را بسنده است». یعنی: دافع هر شر وبلایی از اوست. احادیث وارده در فضل این دو آیه کریمه بسیارند. ابنجریرمیگوید: «چون آیه ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ...﴾ بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، جبرئیل علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: همانا خدای عزوجل تو و امتت را به نیکوترین وجه ستوده است، لذا از او بخواه که خواستهات اجابت میشود. پسرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین درخواست نمودند: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا...﴾ تا به آخر آیه»...
خلاصه احکام سه آیه فوق این است: ایمان تجزیهپذیر نیست و مؤمن باید به تمام آنچه که خدای عزوجل وحی و ابلاغ نموده و به برحق بودن تمام رسالتهای آسمانی ایمان داشته باشد.ایمان مستلزم اطاعت است.اسلام دین سهولت و آسانی است و پیروان خویش را در حد توان آنها مکلف گردانیده، نه بیش از آن.مسئولیت، فردی است و هیچ کس بار گناه دیگری را بر نمیدارد.گناه و مؤاخذه، از دو حالت خطا و فراموشی، برداشته شده است.
[1]- صفه: سایبه بانی بود پیوسته به مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم . و اصحاب صفه از مهاجران قریش بودند که نه در مدینه مسکنی داشتند و نه قوم و قبیله ای و در صفه مسجد النبی به سر میبردند و تعدادشان چهارصد تن بود.
[2]- در مورد علت تحریم ربا و زیانهای فردی و اجتماعی آن؛ نگاه کنید به تفسیر المنیر، ترجمه فارسی (3/134).