- - -
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٠٧﴾ [البقرة: 107].
«آیا نمیدانی که فرمانروایی آسمانها و زمین» یعنی: تصرف در آنها با ایجاد واختراع و اجرای فرامین «از آن خداوند است» زیرا او به مصالح بندگان خویشداناتر است، لذا نسخ احکام هم تابع این مصالح میباشد و گاهی این مصالح بااختلاف زمانها تغییر مییابد «و شما را جز خداوند ولی و نصیری نیست» ولی: دوست و نزدیک و نصیر: یاور و مددکار است.
﴿أَمۡ تُرِيدُونَ أَن تَسَۡٔلُواْ رَسُولَكُمۡ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١٠٨﴾ [البقرة: 108].
در این آیه کریمه خداوند متعال مؤمنان را از سؤال کردن بسیار از رسولخویش صلی الله علیه و آله و سلم درباره امور مختلف - قبل از آن که آن امور واقع شوند - نهیمیکند: «آیا از پیامبر خود همان را میخواهید که قبلا از موسی خواسته شد» آنجا که بنی اسرائیل از او خواستند که خداوند عزوجل را آشکارا به آنان نشان دهد! همچنینمشرکان از رسول خد صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که خدا و فرشتگان را با آنان رویارو گرداند! «حال آن که هرکس کفر را جانشین ایمان کند، مسلما از راه راست گمراه شده است» یعنی: از میانه راه طاعت خدای عزوجل و از راستای آن به بیراهه رفتهاست. درحدیث شریف آمده است: «... آنچه را که من بیان آن را فرو گذاشتهام، از من سؤال نکنید زیرا جز این نیست که پیشینیان شما با کثرت سؤالهایشان و اختلاف باانبیایشان هلاک شدند، پس هنگامی که شما را به امری فرمان دادم، آن را تا آنجاکه میتوانید انجام دهید و چون شما را از چیزی نهی کردم، از آن بپرهیزید».
ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: رافعبن حرمله و وهببنزید گفتند: ای محمد! برای ما کتابی از آسمان فرود آور تا آن رابخوانیم و جویباران را برای ما روان ساز تا ازتو پیروی کنیم! پس این آیه نازلشد.
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٠٩﴾ [البقرة: 109].
در این آیات، خداوند متعال بندگان مؤمنش را از همسویی با کفار اهل کتاب نهی کرده و ایشان را از دشمنی نهان و آشکار آنها و حسدی که بر مؤمنان دارند آگاه میسازد و ایشان را به گذشت و عفو و تحمل تا رسیدن میعاد جهاد مسلحانه وبه برپایی نماز و پرداخت زکات فرمان میدهد: «بسیاری از اهل کتاب از رویحسدی که در دل دارند، دوست داشتند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند» از طریق شبهه افگنی در دینتان. انگیزه آنان از این کار حسد است نه حرکت در مسیر حق زیرا این کارشان «پس از این» انجام گرفت «که حق بر آنان آشکار شد» یعنی: پس از اینکه دانستند محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست و اوصاف آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را درتورات و انجیل یافتند، دست به این کار زدند.
حسد بر دو نوع است: حسد پسندیده و حسد ناپسند. حسد ناپسند آن است که در آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمانت باشی، چه همراه با آن، این آرزو را کهآن نعمت از آن تو گردد، داشته باشی یا خیر. اما حسد پسندیده که به نام «غبطه»یا «منافسه» نامیده میشود؛ در این حدیث شریف معرفی شده است: «لاحسد إلا في اثنتين: رجل آتاه الله القرآن فهو يقوم به آناء الليل وآناء النهار، ورجل آتاه الله مالاً، فهو ينفقه آناء الليل وآناء النهار». «حسد مذموم است مگر در دو چیز: مردی کهخدای عزوجل به او قرآن داده (یعنی آن را حفظ دارد) و در پاسهای شب و روزآن را بر پا میدارد و مردی که خدای عزوجل به او ثروتی داده و او در پاسهایشب و روز آن را بر مستحقان انفاق میکند». حقیقت حسد پسندیده آن است کهشخص مسلمان آرزو کند تا همان خیر و نعمتی را که برادر مسلمانش دارد، او نیزداشته باشد، بیآن که زوال آن نعمت را از برادر مسلمان خویش تمنا کند.
«پس عفو کنید و روی بگردانید» عفو: ترک بازخواست و انتقام دربرابرگناه و صفح: دور ساختن اثر گناه و خطای دیگران از نفس، یا روگردانیدن ازگنهکار است، که شامل ترک مجازات و ترک سرزنش و ملامت وی هر دومیشود «تا خدا فرمان خویش را بیاورد» یعنی: تا آنگاه که فرمانی از سوی خدایسبحان در مورد مجازات یهودیان برای شما برسد، عفو و گذشت پیشه کنید.مضمون این فرمان که بعدا میآید: قتل گروهی، تبعید برخی، تعیین جزیه بر برخیدیگر و در امان ماندن کسانی از یهودیان است که اسلام آورند «که خدا بر هر کاریتواناست» ابنعباس رضی الله عنه میگوید: ﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِ﴾. را آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾ [التوبه:5]. منسوخ گردانید.
در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که: کعببن اشرف شاعری یهودی بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را هجو میکرد، پس این آیه درباره وی نازل شد.
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٠﴾ [البقرة: 110].
«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش» برای آخرت «خویش بفرستید» بدانید که پاداش و ثواب «آن را نزد خداوند خواهید یافت» بدینسان، خداوند بزرگ مؤمنان را بر اعمال نیک بر میانگیزد تا برایشان در دنیا و آخرت پیروزی عنایت فرماید «خداوند به آنچه میکنید، بیناست» و از عمل هیچ عملکنندهای غافل نمانده پاداش، یا کیفر هیچ عملی - چه خیر باشد و چه شر - نزد وی ضایع نمیشود.
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١﴾ [البقرة: 111].
مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: این آیه درباره یهود مدینه ونصارای نجران نازل شد زیرا یهود میگفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمیشود مگرآن که یهودی باشد و نصاری میگفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمیشود مگرآن که مسیحی باشد پس هر طایفهای، دیگری را به گمراهی متهم میکرد.
«و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آن که یهودی یا نصاری باشد. اینآرزوهای» واهی «آنان است» یعنی: این فقط آرزوهای خامی است که آنها دردل میپرورانند، بیآن که برای این آرزوهای خام، دلیلی در کتابهای نازل شدهخدا عزوجل وجود داشته باشد «بگو: اگر راست میگویید» یعنی: اگر در این آرزوهایخام و ادعاهای باطلتان راست گویید «برهانتان را بیاورید» برهان: دلیلی است کهبا آن یقین بهدست آید.
﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١١٢﴾ [البقرة: 112].
«چنان نیست» که میپندارند «بلکه» دیگران نیز به بهشت وارد میشوند وآنان عبارتند از: «هرکس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند» یعنی: هر بشریکه روی دل به سوی خدا عزوجل نهاده و عملش را برای او خالص گرداند «و نیکوکار باشد» یعنی: اعمال شایسته انجام دهد «پس مزد وی پیش پروردگار اوست» یعنی: پاداش عمل وی بهشت است «و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد» در آخرت. اعمال شایسته: اعمالیاست که با شرع الهی مطابقت داشته از طریقپیامبران وی علیهم السلام صادر شدهباشد زیرا عمل مقبول الهی دو شرط دارد: اول این کهآن عمل، خالصانه برای خداوند عزوجل باشد. دوم اینکه آن عمل، نیکو بوده و باشریعت خداوند عزوجل موافق باشد. پس اگر عمل، خالصانه برای خداوند متعال بود، ولی با شرع انور موافقت نداشت، پذیرفته نیست؛ به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرمودهاند: «من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو رد: هرکس عملی انجام دهد که مطابق با شریعت ما نباشد، آن عمل مردود است».
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١١٣﴾ [البقرة: 113].
در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس روایت شده است که فرمود: چونهیأت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، دانشمندان یهودی به ملاقات آنان شتافتند، سپس هردو گروه در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یکدیگر به منازعه پرداختند، در این میان، رافعبن حرمله یهودی خطاب به نصاری گفت: شما بر حق نیستید. و بنابراین، به عیسی علیه السلام و انجیل کفر ورزید. از آن طرف مردی از اهالی نجران در پاسخ وی گفت: این شمایید که برحق نیستید. به این ترتیب او هم منکر نبوت موسی علیه السلام شده و به تورات کفر ورزید. همان بود که نازل شد: «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند» هر طایفهای از آنها خیر و خوبی را از دیگری نفی کرده و آن را به خوداختصاص دادند، درحالیکه شیوه اهل انصاف این نیست زیرا منصف به حقی که نزد خصمش وجود داشته باشد اعتراف، و باطل وی را رد میکند و هرگز بغضیکه علیه دشمنش دارد، او را به انکار حق وانمیدارد «حال آن که کتاب آسمانی رامیخوانند» یعنی: هریک از آنها در کتاب خود، تأیید طرف مقابل را که به او کفرورزیدهاند، میخوانند «کسانی هم که هیچچیز نمیدانند، سخنی همانند سخن آنانگفتند» یعنی: امتهای قبل از یهود و نصاری نیز که به کتابهای آسمانی علمینداشتند، همین سخن را گفتند «پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه باهم اختلافمیکردند، میانشان داوری خواهد کرد» یعنی: خداوند عزوجل آنها را در روز قیامت با همگرد خواهد آورد، آنگاه میانشان با داوری عادلانه خویش رسیدگی کرده، محقرا به بهشت و مبطل را به دوزخ رهسپار خواهد ساخت.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١٤﴾ [البقرة: 114].
«و کیست ظالمتر»؟ استفهام انکاری است، یعنی: کسی ظالمتر نیست «ازآن کس که نگذارد در مساجد خدا نام وی برده شود» و کسانی را که برای ادای نماز،ذکر و تلاوت و تعلیم قرآن به مساجد میآیند، از آن بازدارد «و در ویرانی آنهابکوشد» یعنی: در ویرانسازی بنای آنها، یا در تعطیل کردن طاعات و عبادات درآنها - چون تعلیم علم، نشستن در آنها برای اعتکاف و امثال آن از فعالیتهای مشروع دیگر - بکوشد؟ چنانکه مشرکان در روز حدیبیه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همینکار را کردند، آنگاهکه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و همراهانشان را از ورود به مکهبازداشتند «آنان را نسزد جز اینکه ترسان و لرزان در آنها درآیند» یعنی: سزاوارشان این بود که با ترس و لرز از هیبت الله عزوجل که پروردگارشان است، به مساجد واردمیشدند زیرا مساجد خانههای عبادت حق تعالی است. یا معنی این است: کفار رابا جهاد چنان مرعوب کنید که کسی از آنها با احساس امنیت وارد مساجد شمانشود «در این دنیا برایشان خواری است» یعنی: برای این گروهی که مساجد خدا عزوجل را ویران کرده و از ذکر خدای عزوجل در آنها جلوگیری میکنند، در دنیا از جانب خداوند متعال خواری و ذلتی سخت است، که این خواری و ذلت رابهدست مؤمنان جهادگر در راه دینش برآنها وارد میسازد، بدینگونه که مجاهدانمؤمن، آنها را میکشند، به اسارت میگیرند و بر آنان جزیه وضع میکنند «وبرایشان در آخرت عذابی بزرگ است» در آتش جهنم.
این آیه مؤمنان را ارشاد میکند که باید مساجد خدا عزوجل را از تسلط کفار نگهدارند، همچنین به مؤمنان اجازه میدهد که هرگاه کفار بیمناک و ذلیل بودند، درهای مساجد را بر رویشان نبندند. مفسران در تعیین مراد آیه از کسانی که مؤمنان را از مساجد خدا عزوجل باز میدارند و در ویرانسازی آنها میکوشند، بر دو قولاند؛ قول اول این است که: مراد از آنان نصاری هستند که مردم را از ادای نماز دربیتالمقدس باز میداشتند. قول دوم این است که: مراد از آنان، مشرکان قریشندکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در روز حدیبیه از ورود به مسجدالحرام بازداشتند. ابنکثیر قول دوم را ترجیح داده، و در بیان سبب نزول آن نیز هردو قول روایت شده است.
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ١١٥﴾ [البقرة: 115].
«و از آن خداست مشرق» یعنی طلوعگاه خورشید «و مغرب» یعنی غروبگاهآن. آری! طلوعگاه و غروبگاه خورشید و مابین آنها همه ملک خداوند عزوجل است «پس به هر سو رو کنید» یعنی: به هر سمتی که روی آورید؛ «آنجا رو به خداست» اما این حکم ناظر بر وقتی است که جهت قبله بر نمازگزار پوشیده بماند، یا زمانیکه انسان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا میکند، چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار بر مرکبشان به هر سویی که میرفت، نماز میگزاردند «بیگمان خدا گشایشگر داناست» فضل و عطای وی محصور و محدود نیست و همه چیز و همه کس رادر برمیگیرد و علم وی در به سامان آوردن امور خلقش فراگیر است.
در این آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان که از مکه اخراج شده و از مسجد ومصلای خود رانده شده بودند، مورد دلجویی قرار گرفتهاند.
این آیه در رأی جمهور علما منسوخ است زیرا چنانکه ابنجریر طبری میگوید:«این حکم قبل از دستور روی آوردن به قبله نازل شده بود تا این عقیدهسردمداران ادیان پیشین را ابطال کند که میپنداشتند؛ عبادات جز در معابد درستنیست». ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «اولین چیزی از قرآن که برای ما منسوخ شد - وخدا داناتر است - موضوع قبله بود». اما به قولی: حکم این آیه، مربوط به نمازنافله سوار بر مرکب است؛ چنانکه در تفسیر آن بیان شد.
اگر کسی سعی و تلاش خود را در یافتن جهت قبله کرد ولی موفق نشد که آن رابیابد، لذا اجبارا به غیر جهت قبله نماز گزارد، نمازش نزد جمهور فقها (ابوحنیفه،مالک و احمد) جایز است، ولی در رأی مالک، اعاده نماز در وقت آن برایشمستحب میباشد. اما شافعی میگوید: نماز وی درست نیست زیرا قبله شرطی ازشروط نماز میباشد. لیکن در صحت ادای نماز نافله سوار بر مرکب - به هرسویی که روی آورد - در میان فقها اختلافی نیست.
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦﴾ [البقرة: 116].
«و گفتند: خداوند فرزندی برای خود برگزیده است» یهودیان گفتند: عزیر پسرخداست، نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و کفار عرب گفتند: فرشتگان دختران خدایند. مراد آیه کریمه - چنانکه در بیان سبب نزول آمده است - ردپندار همه این گروههاست «او منزه است» از آنچه به وی از برگزیدن فرزند نسبتمیدهند «بلکه هرآنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» از آنجمله؛ عزیر وعیسی و فرشتگان همگی بندگان خاضع خداوند عزوجل هستند که از عبادت وی سر برنمیتابند، لذا چگونه میتوانند فرزندان خدا عزوجل باشند؟ «و همه سر به راه اوهستند» یعنی: همه آنها به بندگی پروردگار قیام نموده و برای او خاضعند، پسچگونه فرزند وی میباشند؟ ابن عباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف قدسیروایت میکند که فرمودند: «خدای متعال فرمود: فرزند آدم تکذیبم کرد و دشنامم داد؛ تکذیب وی در این است که میپندارد، من قادر به بازگرداندن حیات وی به شکل اولیه آن نیستم. اما دشنامدادن وی، در این گفتهاش در باره من استکه: من فرزند دارم، در حالیکه من پاک و منزهم از آن که همسر یا فرزندی برگزینم».
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ١١٧﴾ [البقرة: 117].
«نوپدیدآورنده آسمانها و زمین است» یعنی: حق تعالی آفرینش آنها را بدون نمونه پیشینی آغاز و ابداع کرده است «و چون به کاری اراده کند» یعنی: اراده کندکه چیزی را بیافریند، یا آن را بهسامان آورد «فقط میگوید: به وجود بیا، پس بیدرنگ موجود میشود» یعنی: هرچه را که اراده کند، با گفتن کلمه «کن». « باش»، میآفریند، از آن رو که قدرت وی کامل است، پس چگونه برای ویفرزندی است؟
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَيَّنَّا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يُوقِنُونَ١١٨﴾ [البقرة: 118].
«بیخردان» یعنی: مشرکان عرب «گفتند: چرا خداوند» بیواسطه «با ما سخننمیگوید» تا ما را از نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خبر دهد و ما بدانیم که او پیغمبر است «یاچرا معجزهای برای ما نازل نمیشود» بهعنوان نشانهای بر نبوت وی «آن کسانی کهپیش از اینان بودند» یعنی: یهود و نصاری «نیز مانند سخن آنان را گفتند، دل ودرونشان همانند است» در اتفاقشان بر کفر و طرح خواستههای ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از سوی خدای سبحان «ما نشانههای خود را برای مردمی که اهلیقین هستند» یعنی: برای آنان که به حق اعتراف کرده و به اوامر ما گردن مینهند و تصدیقکننده ما میباشند «روشن ساختهایم» اما آنان که خداوند عزوجل بر دلهایشان مهر نهاده و بر شنوایی و بیناییشان پردهای است، اگر هر نشانه و معجزهای را همببینند، ایمان نمیآورند تا آن که عذاب دردناک الهی را مشاهده کنند. چنانکه این معنی در آیه دیگری آمده است.
سبب نزول آیه کریمه این بود که رافعبن خزیمه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: اگرچنانکه ادعا میکنی، به حق فرستاده خداهستی، به خدا بگو که با ما سخن بگویدتا سخن وی را بشنویم. پس خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۖ وَلَا تُسَۡٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِيمِ١١٩﴾ [البقرة: 119].
آنگاه خداوند متعال بعد از رد درخواست کافران در مورد سخنگفتنشان با وی در مورد صحت نبوت، تأکید میکند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده بر حق وی است: «ماتو را بهحق فرستادیم تا مژده دهنده و بیمدهنده باشی» ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «یعنیتو را مژدهدهنده بهشت و بیمدهنده از دوزخ فرستادیم». «و درباره دوزخیان از توپرسشی نخواهد شد» یعنی: وظیفه تو ابلاغ است و بس و تو در این مورد که چرا دوزخیان ایمان نیاوردهاند، مورد بازخواست قرار نمیگیری و بدان که مسیرشان خواه ناخواه به سوی جهنم است.
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٢٠﴾ [البقرة: 120].
«و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو راضی نمیشوند، مگر آن که از کیش آنان پیرویکنی» یعنی: اگر تمام پیشنهاداتشان را هم بپذیری و برآورده کنی، از تو خشنود نمیشوند زیرا خواسته آنها، معجزات و نشانههایی نیست که به تو پیشنهاد میکنند، بلکه خواسته واقعی آنها برگرداندنت از دینت به سوی دین خودشان وپیرویات از خواستهها و هوسهایشان است. همچنین است هر بدعت گذار و پیروهوای نفسی که جز پیروی از هوی و هوس خویش، هیچچیز دیگر او را از اهل حقراضی نمیگرداند. پس ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از تلاش برای راضینمودنشان دست بر دارو به آنان «بگو: هدایت» حقیقی «تنها هدایت الهی است» نه آنچه که شما برآنید از شریعتهای منسوخشده و کتابهای تحریفشده «و اگر پس از آن علمی که بر توفرود آمدهاست، باز از هوسهایشان» یعنی: از تحریفاتی که در کتب خودآوردهاند، از بدعتآفرینیهایی که در دین خود کردهاند و از احکام واندیشههای ناروایشان؛ «پیروی کنی، دربرابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت» اینهشدار سختی است که هرچند مخاطب آن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند، ولی مراد کنایی ازآن امت ایشانند که باید به هوش باشند تا مبادا در کمین هواها و گرایش به آیینهایدیگر بیفتند و رضای بدعتگزاران را بجویند؛ که هرکس چنین باشد، خوار وبیمقدار است.
سبب نزول آیه کریمه بنا به یکی از روایات این بود که: یهودیان ازرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهان متارکه شده و به ایشان وعده میدادند که در صورت موافقت با این پیشنهاد، ممکن است از ایشان پیروی کنند.
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١﴾ [البقرة: 121].
«کسانی که به آنان کتاب دادهایم» به قولی: مراد از آنان مسلمانانند. به قولیدیگر: مراد کسانی از اهل کتابند که مسلمان شدهاند. چنانکه در بیان سبب نزول آنآمده است: آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که همراه جعفربن ابیطالب رضی الله عنه باکشتی از سرزمین حبشه به مدینه آمدند و آنها جمعا چهل مرد از اهالی حبشه و شام بودند. اما ضحاک میگوید: «آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که ایمانآوردند». آری! اینان «آن را چنانکه حق تلاوت آن است، میخوانند» یعنی: ایناناز کتاب خدا عزوجل پیروی کرده و به مفاد آن عمل میکنند، پس حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام میشناسند، تحریف و تبدیلی در آن پدید نمیآورند و آن رابر غیر تأویلش، معنی نمیکنند. این تفسیر ابنمسعود رضی الله عنه از جمله: ﴿يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِ﴾ است. ولی عمربن خطاب رضی الله عنه در تفسیر آن میگوید: «آنان کسانی هستندکه چون به آیه رحمت برسند، آن را از خداوند متعال درخواست میکنند و چونبه آیه عذاب برسند، از آن به خدا عزوجل پناه میبرند». نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین میکردند. «آنان کسانی هستند که به آن» یعنی: به قرآن «ایمانمیآورند» ولی «کسانی که بدان» یعنی: به کتاب الهی «کفر ورزند، همانانند کهزیانکارانند» در دنیا و آخرت و عذاب بر آنان لازم شده است.
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢٢ وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ١٢٣﴾ [البقرة: 122-123].
«ای بنیاسرائیل! نعمتم را که بر شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید و از روزی که کسی به داد کسی نرسد و از کسی بدل و بلاگردانی پذیرفته نشود و شفاعت به حال او سود ندهد و یاری نیابند، بترسید» تفسیر نظیر این دوآیه، در آیات (47 و 48 ) از همین سوره گذشت. بقاعی میگوید: «خداوندمتعال آنچه را که در آغاز داستان بنیاسرائیل از یادآوری نعمتها و هشداردادن ازعذاب بیان کرده بود، در اینجا تکرارکرد تا روشن شود که این خلاصه داستاناست».
﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾ [البقرة: 124].
آنگاه خداوند متعال برای توجهدادن به مقام و شرف ابراهیم خلیلش علیه السلام واین که او را امام و پیشوای یکتاپرستی برای مردم گردانید، میفرماید: «و چون ابراهیم را پروردگارش ابتلا کرد» ابتلا: امتحان و آزمایش انسان با مکلف کردن وی به اموری است که انجام یا ترک آنها بر وی دشوار است تا در برابر آن پاداش دریافت دارد. و آزمایش ابراهیم علیه السلام : «با کلماتی» بود که این کلمات عبارت استاز این فرموده باری تعالی: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا﴾ «من تو را پیشوای مردممیگردانم». «و او آنها را بهانجام رساند» یعنی: ابراهیم علیه السلام با این گفته خود: «ومن ذریتی: و از دودمانم نیز به امامت بگمار»؛ خواهان ازدیاد مضمون آنکلمات شد. یا معنای: (فاتمها) این است: ابراهیم علیه السلام به بهترین وجه به حق امامت قیام کرد. ابنکثیر از ابنعباس رضی الله عنه نقل میکند که فرمود: مراد از «کلمات»، ده سنت ابراهیمی است که پنج سنت از آنها مربوط به سر انسان و پنج دیگر در سایراعضای وی است که مجموعا ده خصلتاند و به خصلتهای فطرت معروف میباشند و عبارتند از:
1- شستن دهان. 2 - شستن بینی. 3 - مسواککردن. 4 - کوتاهکردن سبیل.5 - بازکردن موهای سر از وسط. 6 - ختنهکردن. 7 - گرفتن ناخنها. 8 -تراشیدن موی زیر بغل. 9 - ستردن موی زهار. 10 - استنجا به آب.
ابنکثیر در مورد هدف از «کلمات»، روایات و نظرات دیگری را نیز بیانکرده، آنگاه به نقل از ابنجریر طبری میگوید: «جایز است که مراد از «کلمات» همه این روایات باشد و جایز است که بعضی از این آرا صحیح باشد. اما در اینباره حدیث صحیح و مورد اتفاقی نداریم که حتما یکی از آنها را بنابر تعین نام ببریم«
«ابراهیم گفت: و از دودمانم نیز» یعنی: پروردگارا! از دودمانم نیز پیشوایانی رابرانگیز. «خداوند عزوجل فرمود: عهد من به ستمکاران نمیرسد» یعنی: در میاندودمانت عاصیان و ستمکاران نیز وجود دارند و بدان که آنان شایستگی پیشوایی را نداشته و به حق آن قیام نمیورزند، لذا این موهبت من به آنان نمیرسد. آری! امام و پیشوا - چنانکه در روایات آمده است - ناگزیر باید از اهل عدالت و عمل به شرع باشد و هرگاه از جاده عدل و عمل به شرع منحرف شد؛ ستمگر میشود.
پس این آیه، در واقع دستوری به مؤمنان است که: هرگز ستمگری را متولیامور شرع و زمامدار جامعه اسلامی نگردانند زیرا امام از آن روی به پیشوایی برگزیده میشود که به سخن و عمل وی در امور دین اقتدا شود، پس اگر او ظالم یافاسق باشد، مقتدیان و پیروان خویش را گمراه و از صراط مستقیم منحرفمیسازد. بنابراین، خواسته ابراهیم علیه السلام فقط در حق کسانی از دودمانش اجابت شدکه شایسته امامت و پیشوایی هستند، نه در حق ستمگران آنان.
﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥﴾ [البقرة: 125].
«و یاد کنید» ای اعراب! این نعمتم را بر خود «که چون خانه کعبه را بازگشتگاهقرار دادیم» که حجاج بعد از پراکندهبودنشان در نقاط مختلف جهان، در آنبازگشتگاه گرد هم میآیند «و» قرار دادیم خانه کعبه را «حرم امن مردم» یعنی: محل امنی که نباید کسی در آن از کسی بترسد، چنانکه بر کسیکه به آن پناهببرد، حد اقامه نمیشود، لذا کسیکه به آن وارد شود، از هر نظر ایمن است. «و» گفتیم: «از مقام ابراهیم نمازگاهی بسازید».
در بیان سبب نزول آیه کریمه از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت شده است که فرمود؛ [هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به برابر مقام ابراهیم رسیدند] فرمودند: «این مقامابراهیم است. گفتم: یا رسولالله! آیا آن را نمازگاهی نمیسازید؟ به همین مناسبت بود که آیه فوق نازل شد». همچنین ابن عمر از پدرش رضی الله عنهما روایت کرده است که فرمود: «با پروردگارم در سه چیز موافقت نمودم؛ درحجاب، در اسیران بدر و در مقام ابراهیم». یعنی: در هرسه مورد بر تأیید رأیمن آیه نازل شد. مقام ابراهیم علیه السلام : سنگ معروفی است که ابراهیم علیه السلام برای بنایکعبه برروی آن میایستاد و هنگامی که او و پسرش اسماعیل علیهماالسلام دیوارکعبه را بالا میآوردند و به آن ضرورت افتاد، اسماعیل علیه السلام آن را آورد تا پدرشبر آن بایستد. این سنگ به دیوار کعبه چسبیده بود و اولین کسیکه آن را بهجا فعلی آن انتقال داد، عمربن خطاب رضی الله عنه بود. مقام ابراهیم علیه السلام برای مردم معروفاست و آنان مکلفند که در آن دو رکعت نماز طواف را ادا کنند.
علما در این باره که نخستین بانی خانه کعبه چه کسی بود، اختلافنظر دارند. ابنکثیر پس ازآن که نظرهای مختلف در این رابطه را نقل میکند، میگوید:«غالب کسانی که به این روایات استناد میکنند، مرجع آنها منابع اهل کتاباست و اینها اخباری است که نه تصدیق میشود و نه تکذیب و نه بر آنها - صرفا - میشود اعتماد کرد، اما اگر حدیثی در این باره به صحت رسید، پس بر سر و چشممیپذیریم».
«و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانهام را پاکیزه گردانید» از بتها، حضورکفار، پلیدیها، از طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر پلیدی دیگری «برای طوافکنندگان و معتکفان» عاکف: کسی است که برای انجام دادن عبادت، مقیم و پایبند مسجد میشود. بعضی گفتهاند: عاکف، مجاور مکه است، نه مقیم مکه و از اهالی آنجا. «و» خانهام را پاکیزه گردانید برای «رکوع و سجدهکنندگان» یعنی: برای نمازگزاران.
فقها در بیان احکام این آیه گفتهاند:گزاردن دو رکعت نماز طواف واجب است.کسی که وارد حریم کعبه میشود از انتقام گرفتن ایمن است، اما حدود درسرزمین حرم اقامه میشود، نه در خود خانه کعبه.گماردن ظالم یا فاسق به رهبری سیاسی و قضائی جامعه اسلامی جایز نیست. لیکن باید گفت که حاکم با ارتکاب فسق، خود به خود عزل نمیشود تا اهل حل وعقد او را بر کنار نکنند.نماز گزاردن در مسجدالحرام بر طواف نفل فضیلت بیشتری دارد.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٢٦﴾ [البقرة: 126].
«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را» یعنی: مکه را «شهری امن بگردان». در احادیث شریف آمده است که: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره مدینه - همانند دعایابراهیم علیه السلام در مورد مکه - دعاهای بسیاری نمودند و مدینه منوره را حرم امنی قراردادند، از جمله آنها این حدیث شریف به روایت انسبن مالک رضی الله عنه است: «اللهم إني أحرم ما بين جبليها مثل ماحرم به إبراهيم مکة، اللهم بارك لـهـم في مدهم وصاعـهـم». «بارخدایا! من میان هردو کوه مدینه را حرام قرار میدهم، چنانکه ابراهیم مکه راحرام قرار داد. بار خدایا! به آنان (مردم مدینه) در مد و پیمانه آنها برکت بده». «و از اهلش» یعنی: از اهل مکه «هر کس از آنان را که به خدا و روز بازپسین ایماندارد، از میوهها روزی ده» نه کسی را که کفر ورزیده است. اما خداوند متعال بهابراهیم علیه السلام فرمود: «و هرکس که کفر ورزد، اندکی برخوردارش میکنم» از رزق وروزی این دنیا. یعنی: مطمئنا من مؤمنان از اهل این خانه را روزی میبخشم، ولیکافران را نیز روزی میرسانم زیرا رزق و روزیم همانند امامت و پیشوایی نیستکه فقط به پارسایان و مؤمنان اختصاص داشته و به دیگری نرسد، بلکه روزیامهم به مؤمنان میرسد و هم به کفار «سپس دچار عذاب دوزخش سازم» یعنی: کافررا در آخرت بهگونهای گرفتار عذاب آتش میگردانم که راه نجاتی از آن نداشتهباشد «و چه بد سرانجامی است» آن سرانجام شومی که در انتظارشان است.
﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧﴾ [البقرة: 127].
«و چون ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه کعبه را بر افراشتند» بر زیربنا و اساسثابت و استواری، گفتند: «پروردگارا! از ما بپذیر» این کار پاکیزه را «که درحقیقتتویی شنوای دانا» دعای ما را میشنوی و نیتمان را میدانی. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز درسی و پنج سالگی - آنگاه که قریش خانه کعبه را تجدید بنا میکردند - درساختن خانه کعبه سهم داشتند و همراه با قریشیان سنگ انتقال میدادند. چنان که اراده الهی بر آن بود که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهنده «حجرالاسود» در محل آنباشند، که این داستان به تفصیل در کتابهای سیرت آمده است.
﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨﴾ [البقرة: 128].
همچنان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! ما را تسلیمخود قرار ده» یعنی: مارا بر اسلام استوار و پایدار گردان، یا بر اسلام ما بیفزای. افزونی در اسلام، به افزودن ایمان و اعمال نیکوست «و از نسل ما امتی فرمانبردارخود بساز» که عبارت است از: امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم . بعضی گفتهاند: مراد اعرابند زیرا همانها نسل و تبار ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام هستند «و مناسک ما را به مابنما» یعنی: ما را به مناسک حج و مواضع ذبح قربانیمان راهنمایی فرما «و از مادرگذر که تویی توبهپذیر مهربان». مجاهد میگوید: «ابراهیم علیه السلام دعا کرد:پروردگارا! مناسک ما را به ما بنما! پس جبرئیل علیه السلام نزد وی آمد و او را به محلکنونی خانه کعبه آورد و گفت: ستونهای آن را برافراز. ابراهیم علیه السلام ستونهای آن رابرافراشت و بنای آن را به انجام رساند. سپس جبرئیل علیه السلام دست وی را گرفته و او را به سوی منی برد و چون به موضع جمره عقبه رسیدند، ناگهان دیدند که ابلیسدر پای درخت ایستاده است، جبرئیل علیه السلام به ابراهیم علیه السلام گفت: تکبیر بگو و او را باسنگریزه بزن. ابراهیم علیه السلام تکبیر گفت و او را به هفت سنگریزه زد. ابلیس عقبرفت تا به موضع جمره میانه رسید. ابراهیم علیه السلام بار دیگر او را به هفت سنگریزه زد و تکبیر گفت و در موضع جمره سوم نیز چنان کرد. سپس جبرئیل علیه السلام دستش راگرفت و او را به مشعرالحرام برد و گفت: این مشعرالحرام است. آنگاه به راهافتادند تا او را به عرفات برد و گفت: آیا آنچه را که به تو نمایاندم شناختی؟ وسهبار این جمله را تکرار کرد. ابراهیم علیه السلام گفت: «عرفت: آری! شناختم»، بدینجهت است که آن را «عرفات» نامیدند. آنگاه به ابراهیم علیه السلام گفت: پس برای حج ندا در ده. ابراهیم علیه السلام پرسید: چگونه ندا در دهم؟ جبرئیل علیه السلام گفت: بگو، هان! ای مردم! پروردگارتان را اجابت کنید. ابراهیم علیه السلام ندا در داد و بندگان خدا عزوجل چنین اجابت گفتند: «لبیک، اللهم لبیک». «بهفرمان حاضریم پروردگارا! به فرمانحاضریم». پس هرکس در آن روز ابراهیم علیه السلام را اجابت گفته است، او حتما حج انجام میدهد.
﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩﴾ [البقرة: 129].
همچنین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! در میان آنان» یعنی: در میان اعرابی که از نسل ما دو تن هستند «رسولی از خودشان برانگیز» کهخداوند عزوجل این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان فرستادهای برانگیخت کهحضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند. فرستادهای: «که آیات تو را بر آنان بخواند» یعنی: دعایابراهیم علیه السلام متضمن این خواسته نیز بود که خداوند متعال بر آن پیامبر، قرآنی نازلکند که خوانده شود «و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد» حکمت: شناخت دین، فهم احکام آن و فهم شریعت است «و پاکیزهشان کند» از شرک و سایرگناهان «که توخود عزیز» شکستناپذیر و «حکیمی» در افعال و سخنان خویش، پس از رویحکمت و فرزانهگی، هر چیز را در جایگاه آن قرار میدهی. در حدیث شریف بهروایت ابوامامه رضی الله عنه آمده است که فرمود؛ گفتم: یا رسول الله! سرآغاز کاررسالت شما چه بود؟ فرمودند: «سرآغاز آن دعای پدرم ابراهیم بود، عیسی نیز به بعثت من بشارت داد و مادرم (در خواب) دید که از وی نوری خارج شد که قصرهای شام از آن روشن گشت». مراد این است که اولین کسی کهرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در میان مردم یاد کرد و مشهور ساخت، ابراهیم علیه السلام بود. ابنکثیرمیگوید: «مخصوص گرداندن سرزمین شام به ظهور نور رسالت در آن، بهاستقرار دین و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در سرزمین شام اشاره دارد، از این جهت، شام در آخرالزمان دار اسلام و اهل آن خواهد بود و در آن عیسیبنمریم علیهماالسلام فرود خواهد آمد».
﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠﴾ [البقرة: 130].
آنگاه خداوند عزوجل در محکومیت عقیده شرک آلود کفار - اعم از مشرکان واهل کتاب - که مخالف با آیین ابراهیم علیه السلام است، میفرماید: «و چه کسی از آیینابراهیم روی بر میتابد، مگر آن کسیکه سبکسر باشد» یعنی: فقط کسی از آیینحنیف ابراهیم روی بر میتابد که نسبت به خویشتن خویش جاهل بوده و درمصلحت خویش نیندیشد و لذا خود را به نابودی بکشاند «و ما او را» یعنی: ابراهیم علیه السلام را «در دنیا برگزیدیم» هنگامی که او را به پذیرش و تبلیغ اسلام مأمورکردیم «و هم او، در آخرت از شایستگان است» و از نیکبختان؛ پس کسیکه راه وروش او را فروگذاشته و گمراهی را انتخاب نماید، بسی نابخرد و نادان است.
در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: عبدالله بن سلام دوبرادرزادهاش به نامهای سلمه و مهاجر را به سوی اسلام دعوت کرد، سلمه دعوتوی را پذیرفت و مسلمان شد، اما مهاجر سر باز زد؛ پس این آیه کریمه نازلگردید.
﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١﴾ [البقرة: 131].
«هنگامی که پروردگارش به او» یعنی: به ابراهیم علیه السلام «فرمود: تسلیم شو» یعنی: به دین اسلام چنگ بزن و برای خداوند بزرگ، مخلص و منقاد باش«گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم» و فرمان پروردگارم را لبیک گفتم.
﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢﴾ [البقرة: 132].
«و» شما منحرفان اهل کتاب، به غلط مدعی آن هستید که ابراهیم علیه السلام وفرزندانش یهودی یا نصرانی بودهاند زیرا: «ابراهیم و یعقوب به همان سفارشکردند» یعنی: به سفارش خدا عزوجل در تمسک به آیین اسلام، یا به گفتن کلمه: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾. سفارش کردند «فرزندان خود را» یعنی: یعقوب علیه السلام نیزفرزندان خود را همچون ابراهیم علیه السلام به این راه و روش سفارش نمود، درحالیکه میگفت: «ای فرزندان من! خداوند این دین را برای شما برگزیدهاست» یعنی: دیناسلام را، همان آیینی را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از بارگاه خدا عزوجل آورده «پس البته نباید جز در حالت مسلمانی بمیرید» یعنی: به اسلام چنگ زنید و از آن جدا نشوید تا آن کهچون مرگتان در رسد، درحالی بمیرید که بر دین اسلام پایدار هستید. لذا مرادیعقوب علیه السلام فقط این نبود که تنها در هنگام مرگ بر حالت اسلام بمیرند، بلکه مراد وی پایداری ایشان بر اسلام در همه حالات تا هنگام مرگ است زیرا انسان میداندکه خواهد مرد، اما نمیداند که چه وقت؟.
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند؛ آیا تو نمیدانی که یعقوب در روز مرگش فرزندان خود را به یهودیت سفارش کرد؟ پس این آیه در رد این ادعای بیاساسشان نازل شد.
﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣﴾ [البقرة: 133].
آنگاه خداوند بزرگ در رد پندار یهود و نصاری که به ابراهیم علیه السلام و فرزندانشنسبت یهودیت یا نصرانیت میدهند و در رد عقیده مشرکان که از آیین توحیدیابراهیم علیه السلام انحراف ورزیدند، میفرماید: «آیا وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضربودید»؟ یا که بر او افترا میبندید؟ حضور مرگ: حضور نشانهها و مقدمات آناست. آری! شما حاضر نبودید، ولی ما حاضر و ناظر بودیم «هنگامی که به پسرانخود گفت: پس از مرگ من چه کسی را میپرستید»؟ فرزندان وی در پاسخش«گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است، میپرستیم» هرچند اسماعیل علیه السلام عموی یعقوب علیه السلام بود، اما فرزندانش او را نیز پدر نامیدند زیرا اعراب عمو را نیز پدر مینامند «و ما در برابر او تسلیم هستیم» بدینگونه بود که یعقوب علیه السلام در هنگام مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که خداییگانه را بپرستند و با او چیزی را شریک نگیرند، و آنها بر این پیمان اقرار کردند، پس این اقرارشان خود گواه این حقیقت است که آنان موحد و مسلمان بودهاند و یعقوب علیه السلام نیز براساس این اعتراف به مسلمان بودنشان گواهی داد. ابنکثیر میگوید: «ظاهرا یعقوب فرزند اسحاق، در حیات ابراهیم علیه السلام و ساره بهدنیا آمد».
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤﴾ [البقرة: 134].
«این امتی است که درگذشته است» تلک: به ابراهیم علیه السلام و فرزندانش و یعقوب علیه السلام و فرزندانش اشاره دارد. امت: یعنی: گروه و جماعت «دستآوردشان برایخودشان و دستآورد شما برای خودتان است و از آنچه آنان میکردهاند، شما بازخواست نمیشوید» این هشداری است به یهود زیرا آنان با تکیه بر این پندار که منسوب به پیشینیان صالحی هستند و با مغرورشدن به این تکیهگاه، از پیروی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سرباز زدند. آری! یهودیان باید بدانند که دستآورد هر گروهی به خودشمربوط بوده و کارنامه پدران، هیچ سودی به حال فرزندانشان ندارد و هرگز بهدردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین ردی است بر کسانیکه به عملگذشتگان خویش اتکا کرده و دل خود را با چنین آرزوهای باطلی خوش میکنند.چنانکه در حدیث شریف نیز آمدهاست: «من ابطأ به عمله لم یسرع به نسبه»: هرکس عملش بر وی کند آید، نسبش به نفع وی شتاب نمیکند». مراد این است که شما از حسنات گذشتگان نسبی خود سودی نمیبرید، به گناهانشان هم مؤاخذه نمیشوید و از اعمالشان مورد بازپرسی قرار نمیگیرید، چنانکه آنان نیز از اعمالشما مورد بازپرسی قرار نمیگیرند.
﴿وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٣٥﴾ [البقرة: 135].
«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت شوید» یعنی: یهودیان به مسلمانانگفتند: یهودی شوید و نصاری به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق راهیابید، چنانکه در بیان سبب نزول نیز آمده است. «بگو: چنین نیست، بلکه» هدایت و رستگاری در پیروی از «آیین ابراهیم حنیف است» حنیف: یعنی: گرایش یافته ازتمام ادیان باطل به سوی دین حق. حنیفیت؛ کیش و آیین اسلام است «و او ازمشرکان نبود» این تعریض و کنایهگویی به یهود و نصاری است. یعنی: ابراهیم علیه السلام مانند شما به خدای عزوجل مشرک نبود، پس چگونه ادعا میکنید که او بر آیینیهودیت یا نصرانیت بوده است؟
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦﴾ [البقرة: 136].
خداوند متعال در این آیه بندگان مؤمنش را به سوی ایمان تفصیلی به آنچه که به وسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر ایشان نازل نموده و به ایمان اجمالی به آنچه که بر پیامبران پیشین نازل کرده، ارشاد مینماید و از برخی از پیامبران: به اسم نام برده و از بقیه آنها به اجمال یاد میکند: «بگویید» ای مسلمین! «ایمان آوردهایم به خداوند». از ابیهریره رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: اهل کتاب، تورات را بهزبان عبرانی خوانده و آن را برای اهل اسلام به زبان عربی تفسیر میکردند، لذارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نهتکذیب، بلکه بگویید: به خداوند و به آنچه نازل کرده ایمان آوردهایم - تا بهآخر آیه». «و» نیز ایمان آوردهایم «به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده» اسباط: فرزندان دوازدهگانه یعقوب علیه السلام هستندکه هریک از آنها فرزندانی داشته اند. «سبط» در بنیاسرائیل بهمنزله «قبیله» درمیان اعراب است «و» ایمان آوردهایم «به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به همهپیامبران از سوی پروردگارشان دادهشده، میان هیچیک از آنان فرق نمیگذاریم» که بهبرخی از آنها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر گردیم، چنانکه یهود و نصاریکردند، بلکه ما مسلمانان به تمام انبیا و پیامبرانی که خداوند عزوجل فرستاده و به همه کتابهایی که نازل نموده، ایمان داریم «و ما در برابر او تسلیم هستیم» و هیچ ستیز وکشمکشی را با او در ملکش نمیپسندیم. آری! بر مسلمانان است که این حقایق را اعلام نمایند و ایمان درست و راستین نیز چنین ایمانی است.
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣٧﴾ [البقرة: 137].
«پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، ایمان آوردند، قطعا هدایت شدهاند» یعنی: اگر اهل کتاب و غیرآنان نیز همچون شما به تمام کتابهایخداوند عزوجل و به تمام پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچیک از آنان فرقینگذاشتند، بیشک به راه حق هدایت شدهاند «ولی اگر روی برتافتند، جز این نیستکه در شقاقاند» شقاق: ستیزه و عناد است «و بهزودی خداوند شر آنان را از تو کفایت خواهد کرد» این وعدهای از سوی حق تعالی به پیامبرش میباشد که یقینا کفایت شر معاندان ستیزنده و روبرتابنده از حق و حقیقت را خواهد کرد. بحمدالله که اینوعده محقق شد زیرا مردان بنیقریظه به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان به قتل رسیدند، بنینضیر به شام تبعید شدند و بر نصارای نجران هم جزیه وضع شد. «که او شنواست» به آنچه که میگویند «داناست» به هر کاری و به آنچه که از کینه وحسد و بغض و نفرت علیه مسلمین پنهان میدارند.
﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨﴾ [البقرة: 138].
«این» ایمان ناب و تسلیم همه جانبه «رنگ الله است» لذا خود و خانوادههایتان را به آن رنگ زنید. آری! اسلام رنگ الهی است و همانگونه کهرنگ کل یک شیء رنگ آمیزیشده را دربر میگیرد، همچنین است اسلام کهحال مسلمانان متعهد را کاملا دگرگون میکند. پس مراد از «رنگ خدا» در اینجا ایمان، یا دین خدای عزوجل است که او مردم را بر آن سرشته است.
گفتنی است که اصطلاح «رنگ خدا» اصلا در معارضه با این عمل نصاری به کار گرفته شد که فرزندان خود را بعد از تولد آنها در درون رنگی زرد غوطه داده و آن را غسل تعمید مینامیدند و سبب تطهیر نوزاد میشناختند و چون اینکار را انجام میدادند، میگفتند: اکنون او نصرانیای راستین گردید. پس خدای عزوجل با این آیه این عملشان را رد کرد. «و کیست بهتر از خداوند به اعتبار رنگ«؟ یعنی: آیا در عرصه وجود، رنگی بهتر از رنگ خدای حکیم دانا همهست؟ رنگ ایمان که خداوند متعال بندگانش را به آن مزین و آراسته ساخته و با آن از پلیدیهای شرک، پاکشان میگرداند؟ پس بدانید که ما مسلمانان از رنگها و انگهای قلابی بشری که دین یگانه خداوند متعال را آلوده و پارچه پارچه ساخته و امت واحده را به احزابی متعارض با هم تبدیل میکنند، پیروی نمیکنیم «و ما پرستندگان او هستیم» به اخلاص و انقیاد تمام، لذا راه کشیشان و راهبان راکه پیوسته در دین حق کم و افزون نموده حلال و حرام وضع میکنند و رنگ توحید را از نهاد و ضمیر بشریت پاک نموده رنگ پلید شرک را بر آن میآلایند، پیروی نمیکنیم و جز خداوند عزوجل ، پروردگاری دیگر را نمیپرستیم.
﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِي ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩﴾ [البقرة: 139].
«بگو» ای پیامبر! به اهل کتاب «آیا درباره خدا با ما بحث و گفتوگو میکنید»؟ یعنی: آیا از روی عناد با ما درباره دین خدا عزوجل ستیزه و جدال نموده و ادعا میکنید که دین حق، همانا یهودیت و نصرانیت است و لاغیر؟ «حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست» و ما و شما در پناه پروردگاری او و عبودیتمانبرایش، در پیشگاهش باهم برابریم، پس چگونه ادعا میکنید که شما از ما بهخداوند متعال ذی حقتر و سزاوارترید؟ و باز در این باره با ما بحث و مشاجره هممیکنید؟ «و ما را کردارهایمان و شمارا کردارهایتان است» و هیچکس از عملدیگری مورد پرسش قرار نمیگیرد. آری! این قاعده کلی همه ادیان برحق استکه مسئولیت فردی است، لذا شما هرگز به خدای عزوجل از ما سزاوارتر نیستید «و ما به او اخلاص میورزیم» آری! میان ما و شما این تفاوت فاحش وجود دارد که ما در عبادت پروردگارمان اهل اخلاصیم، اما شما چنین نیستید و ملاک برتری وخصلتی که صاحبش را به قرب و فضل خدای سبحان از دیگران سزاوارترمیسازد، نیز همین است، پس چگونه آنچه را که ما به آن نسبت به شما سزاوارترو ذی حقتر هستیم، برای خود ادعا میکنید؟ با آن که شما در شرک به خدایسبحان و ادعای الوهیت برای غیر وی مستغرق هستید و ما در اخلاص و عبادت بیشائبه در پیشگاه الوهیت وی؟
﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠﴾ [البقرة: 140].
«یا میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانیبودهاند» و بر دین شما قرارداشته اند؟ «بگو: شما داناترید یا خداوند»؟ یعنی: خداوند عزوجل به ما خبر دادهاست که این پیامبرانش یهودی و نصرانی نبودهاند، ولیشما ادعا میکنید که آنان یهودی و نصرانی بودهاند، پس آیا شما داناترید یاخدای سبحان؟ «و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از جانب خداوند بر اومقرر شده است، پنهان دارد»؟ قطعا کسی از چنین انسانی ستمکارتر نیست. هدف؛ نکوهش اهل کتاب بر این امر است که آنان به خوبی از این حقیقت که این جمعانبیا علیهم السلام یهودی و نصرانی نبوده بلکه بر آیین اسلام بودهاند، آگاهند، اما با پنهانساختن این گواهی، بلکه حتی با ادعایی کاملا مخالف با آن، بر خود ستمنمودهاند. قتاده میگوید: «این گروه ستمکار، اهل کتاب هستند که اسلام راکتمان کردند - درحالیکه میدانند اسلام دین خدا عزوجل است - و به یهودیت ونصرانیت چنگ زده و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کتمان کردند، درحالیکه میدانند اورسول برحق خداوند عزوجل است». «و خدا از آنچه میکنید، غافل نیست» و در برابراین ستم ننگین از عذابتان دست برنخواهد داشت. ابوحیان میگوید: «این جمله در قرآن کریم نمیآید، مگر به دنبال ارتکاب معصیتی، پس این جمله، دربرگیرنده وعید و تهدید آنهاست».
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤١﴾ [البقرة: 141].
«این امتی است که درگذشته است، برای آنان است آنچه بهدست آوردهاند و برای شماست آنچه بهدست آوردهاید و شما از آنچه آنان میکردهاند، بازخواست نمیشوید» و هیچکس از عمل دیگری مورد بازپرسی قرار نگرفته بلکه فقط از عمل خودش مورد پرسش قرار میگیرد. چنانکه گفتیم، اصل مسؤولیت شخصی یا فردی، قاعده کلی ادیان الهی است، به همین جهت است که حتی این گروه انبیا علیهم السلام نیز باوجود پیشوایی و فضل خویش، در برابر عمل و کارکردشان پاداش داده میشوند، پس مردم دیگر سزاوارتر به آن هستند که با آنان برابر اعمالشان رفتار شود.
﴿سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٤٢﴾ [البقرة: 142].
بخاری در بیان سبب نزول این آیه کریمه از براء رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند، به فرمان خداوند متعال شانزده یاهفدهماه به سوی بیتالمقدس نماز میگزاردند، اما در عین حال مشتاق آن بودندکه به سوی کعبه نماز بگزارند، پس خداوند عزوجل نازل فرمود: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِ...﴾ [البقرة: 144]. «ما گردانیدن رویت به سوی آسمان را نیک میبینیم... »
به این ترتیب، خداوند متعال به تغییر قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه دستورداد، پس بیخردان، یعنی یهودیان گفتند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَا﴾ «چه چیز آنان را از قبله خودشان برگردانید»؟، خداوند متعال در پاسخآنان فرمود: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ﴾ «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست»...
پس این آیات پایهگذار قضیه تغییر قبله است.
«بهزودی سفیهان خواهند گفت» این اخباری از سوی خدای سبحان بهپیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان در باره این موضوع است که: در هنگام تغییر قبله ازبیتالمقدس بهسوی کعبه، مردم کمخرد و سبکمغز - از یهودیان و منافقان - اینسخن را که میآید، بهزودی خواهند گفت. سفهاء: کمخردان سبک عقلاند و سفاهت: اضطراب در رأی و اندیشه، یا اخلاق است. مراد از سفها در اینجا، منکران تغییر قبله، اعم از یهود، مشرکان و منافقانند. آری! بیخردانخواهند گفت: «چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند»؟ یعنی: از بیتالمقدس «روی گردان کرد» بهسوی کعبه؟ یعنی: مسلمانان را چه شده است که چندی به اینطرف روی میآورند و باز به سویی دیگر؟ خدای سبحان در پاسخ آنها فرمود: «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست» پس این در حوزه فرمانروایی اوست که به هرسمت و جهتی که بخواهد، فرمان رویآوردن بدهد «هرکه را بخواهد، به راهراست هدایت میکند» این تعبیر، اعلام کننده این حقیقت است که تغییر قبلهبه سوی کعبه، هدایت و رهنمونیای از سوی خداوند عزوجل برای پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و امتایشان است. در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است کهرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل کتاب فرمودند: «آنان با ما در هیچ چیز به اندازه حسدورزیدنشان (در سه چیز ذیل) با ما حسد نمیورزند: حسد ورزیدنشان بر روز جمعه، روزی که خداوند متعال ما را به آن رهنمونشد ولی آنها از آن گمراه گشتند. بر قبله، که خداوند متعال ما را به آن رهنمون شد و آنان از آن گمراه شدند. بر آمین گفتن ما پشت سر امام». یعنی: این سه چیز حسد برانگیزترین امور علیه ما است.
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾ [البقرة: 143].
«و همچنین شما را امتی وسط گردانیدیم» وسط در لغت: میانه یا مرکز دایره یکچیز است، سپس برای صفات پسندیده عاریت گرفته شد زیرا هر صفت پسندیدهای در میانه افراط و تفریط قرار دارد. پس وسط یعنی برگزیده و بهتر، یا میانه رو. ابنکثیر در اینجا معنای «برگزیده و بهتر» را برای «وسط» یاد کرده و میگوید: «از آنجا که خداوند متعال این امت را، امت برگزیده گردانید، آن را به کاملترین شریعتها و استوارترین برنامهها و روشنترین روشها مخصوص ساخت؛ چنانکهمیفرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَ...﴾ [الحج: 78]. «او شما را برگزید و در دین هیچ دشواریی بر شما قرار نداد، این دین، آیین پدرتان ابراهیم است...». آری! شما در همه امور دین و دنیا، بهترین امتها و میانهروترین آنها بوده و از هرگونه افراط و تفریط به دور هستید؛ نه مانند یهود ومشرکان مادیگرا هستید و نه مانند برخی از مسیحیان، روحانی محض، بلکه شماحق جسم و روح - هردو - را ادا کرده و با فطرت انسانی همآوا میباشید «تا برمردم گواه باشید» یعنی: شما را امت وسط گردانیدیم تا در روز قیامت برای انبیای الهی علیه امتهایشان گواهی بدهید که: ایشان قطعا پیام خدا عزوجل را که مأمور تبلیغ آن برای امتهایشان بودهاند، به آنها رساندهاند «و پیامبر بر شما گواه باشد» یعنی: پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله و سلم برای شما گواهیدهد که پیام الهی را به شما ابلاغ کردهاست.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نوح در روز قیامت فراخوانده میشود، پس به وی گفته میشود: آیا پیام الهی را ابلاغ کردهای؟ میگوید: آری! آنگاه قومش فرا خوانده میشوند و به آنان گفته میشود: آیانوح پیام حق را به شما رساند؟ میگویند: نزد ما هیچ هشداردهندهای نیامده است، نزد ما هیچکسی نیامده است! آنگاه به نوح گفته میشود: چهکسی برای توگواهی میدهد؟ میگوید: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امتش». همچنین در حدیث شریف آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أنا وأمتي يوم القيامة على كوم مشرفين على الخلائق، ما من الناس أحد إلا ود أنه منا، وما من نبي كذبه قومه إلا ونحن نشهد أنه قد بلَّغ رسالة ربه عزوجل». «من و امتم روز قیامت بر تپهای بلند و مشرف بر خلایققرار داریم، هیچیک از مردم نیست مگر اینکه آرزو میکند که کاش او هم ازجمله ما بود، و هیچ پیامبری نیست که قومش او را تکذیب کردهباشند، مگراین که ما گواهی میدهیم که او پیام پروردگار خویش را به آنان رسانده است». «و قبلهای را که بر آن بودی» یعنی: بیتالمقدس را «مقرر نکردیم، مگر برای آن کهکسی را که از پیامبر پیروی میکند، از آنکس که از عقیده خود برمیگردد، معلوم بداریم» یعنی: بیتالمقدس را قبله شما نگردانیدیم مگر برای اینکه شما را بیازماییم تا چون آن را به سوی کعبه برمیگردانیم، مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق، درعینیت امر باز شناسیم. «هرچند این کار، جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده، سختگران میآید» یعنی: قضیه تحویل قبله، موضوع دشواری است که ایمان به آن جز بر راهیافتگان به راه حق که سینههایشان به تصدیق تو گشاده شده، سخت گرانمیآید «و خداوند هرگز ایمان شما را» یعنی: نماز شما را به سوی بیتالمقدس «ضایع نمیگرداند».
در بیان سبب نزول آمده است: این آیه درباره مسلمانانی نازل شد که تا هنگام مرگشان بر قبله بیتالمقدس نماز میخواندند، لذا حق تعالی به مسلمانان اطمینان میدهد که نمازهایشان پذیرفته است. به قولی: مراد از این جمله که: (ایمان شمارا ضایع نمیگرداند)، پایدارساختن مؤمنان بر ایمانشان در هنگام تغییر قبله و نیفگندنشان در شک و تردید در این باره است، که چون شکاکان و تردید مشرباندیگر، راه تردید و تحیر را دنبال نکنند «بهراستی که خداوند نسبت به مردم رئوف ومهربان است» رئوف: کسی است که رأفتی بسیار دارد، رأفت: از بینبردن زیان وناخوشی است، اما رحمت عامتر است زیرا هم شامل دفع ضرر میشود و همرساندن خیر و نیکی.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زنی از اسیران را دیدند که میان او و کودکش جدایی افتاده بود، پس او در میان اسیران میگشت و هرگاه کودکی ازاسیران را مییافت او را به آغوشگرفته و به سینهاش میچسباند و بازمیگشت تاکودکش را بیابد و چون او را یافت، محکم به آغوشش گرفته پستان خود را بهدهانش گذاشت. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا فکر میکنید که اینزن فرزندش را در آتش خواهد افگند در حالیکه قادر است تا او را نیفگند»؟ گفتند: خیر یا رسول الله! فرمودند: «به خدا سوگند که خداوند متعال به بندگان خود از این زن نسبت به فرزندش مهربانتر است».
﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٤٤﴾ [البقرة: 144].
«ما گردانیدن رویت در» نگریستن به سوی «آسمان را نیک میبینیم» که به شوق و انتظار فرود آمدن فرمان تغییر قبله، گاهگاه بهسوی آسمان مینگری. (تقلبوجهک): گاهگاه نگریستن تو را به سوی آسمان. «اینک روی تو را به سوی قبلهای میگردانیم که از آن خشنود هستی» یعنی: آن را دوست میداری و به سوی آن مشتاق هستی «پس به سوی مسجدالحرام روی آور» یعنی: در نمازت به سمت وسوی مسجدالحرام رویآور. کعبه، مسجدالحرام نامیده شد تا اشارهای باشد به اینکه بر شخصی که دور از کعبه است، روآوردن به جهت و سمت کعبه واجباست، نه به سوی عین کعبه زیرا رویآوردن به عین کعبه برای شخصی که از آندور است، متعذر و مشکل میباشد «و هرجا بودید» یعنی: در هرجایی از زمین کهبودید «روی خود را به سوی آن» یعنی: به سوی مسجدالحرام «بگردانید و درحقیقت اهل کتاب نیک میدانند که این» تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه «حقی استاز جانب پروردگارشان» و به فرمان خدا عزوجل انجام گرفته است «و خدا از آنچه میکنند» با برانگیختن شبههها و ترویج فتنهها «غافل نیست» و به زودی آنان را در برابر آن مجازات خواهد کرد. آگاهی اهل کتاب از تغییر قبله مسلمانان؛ یا ازجهت ابلاغ انبیایشان به آنان بود، یا این موضوع را در کتب آسمانی خودیافتهاند.
در بخاری و مسلم از براء رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درآغاز هجرت به مدینه، به فرمان الهی شانزده یا هفده ماه به سوی بیتالمقدس نمازمیگزاردند، اما بسیار مشتاق آن بودند که کعبه قبلهشان باشد و بدین سبب فرمانتغییر قبله نازل شد. یادآور میشویم؛ اولین نمازی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به سویکعبه خواندند، نماز عصر بود، و مردی از آنان که باپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این نماز را درجماعت خوانده بود، از مسجد بیرون آمد و در یکی از مساجد دیگر بر نمازگزارانی گذشت که درحال رکوع بودند، پس گفت: شهادت میدهم بهخدا عزوجل که با رسول وی صلی الله علیه و آله و سلم به سوی کعبه نماز گزاردهام. در این هنگام آنها همچنانکه درحال نماز بودند، به سوی کعبه چرخیدند». ابنکثیر میگوید: «ایناننمازگزاران مسجد قبا بودند و آن نماز؛ نماز بامداد بود». هماو به نقل از مفسران میگوید: «حکم تغییر قبله در حالی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد که ایشان دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بودند و ماجرای آمدن یکی از نمازگزاران و خبر دادن بهدیگران، در مسجد بنیسلمه رخ داد، بدین جهت، این مسجد بهنام مسجد قبلتین نامیده شد». در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کعبه، قبله اهل مسجدالحرام است، مسجدالحرام قبله اهل حرم، و حرمقبله اهل زمین از امتم در مشرقها و مغربهای آن». مفسران گفته اند: اشتیاق رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روی آوردن به سوی کعبه سه دلیل داشت: کعبه، قبله پدرشان ابراهیم علیه السلام بود.اعراب به لحاظ تعلق روحیای که به کعبه داشتند، با تحویل قبله به سوی آن، انگیزه بیشتری برای ایمانآوردن پیدا میکردند.یهودیان میگفتند: محمد با ما مخالفت میکند، اما از قبله ما پیرویمینماید، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوست داشتند که زمینه این طعنه یهود هم از میان برود.
علما دربیان احکام قبله گفته اند: فقها اتفاق نظر دارند بر اینکه رویآوردن به قبله، شرط صحت نماز است، مگر در حالت خوف یا اضطراب، یا در نماز نافله سوار بر مرکب (حیوان، کشتی یا هواپیما) زیرا قبله در حالت خوف، همان جهتی است که امنیت در آن وجود داشته باشد و قبله بربالای مرکب نیز همان جهتی است که مرکب به آن روی آورد. همچنین علما اتفاق نظر دارند بر این که: کعبه قبله همه افقهاست و نمازگزاری که در کعبه حضور دارد و آن را مشاهده میکند، رویآوردن به عین آن بر وی فرض است. همچنین ایشان اجماع دارند بر این که: نمازگزارانی که از کعبه دورند، باید به جهت و سمت آن روی آورند.
﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٥﴾ [البقرة: 145].
«و اگر هرگونه آیهای برای اهل کتاب بیاوری، از قبله تو پیروی نمیکنند» یعنی: هیچبرهان و حجت و معجزهای در آنان تأثیر نمیگذارد و به حق بازنمیگردند، هرچند همهگونه برهان و حجت هم به آنان ارائه شود زیرا آنان پیروی از حق را به سببآن ترک نکردهاند که دلیلی داشتهاند یا شبههای بر آنان روی نموده است، بلکهترک حق از سوی آنان، جز تمرد و عناد هیچ انگیزه دیگری نداشته و ندارد.آری! آنان نیک میدانند که برحق نیستند، پس هرکس در چنین وضع وحالیقرارداشته باشد، بیگمان از معجزه و برهان نفعی نمیبرد «و تو» نیز «پیرو قبله آنان نیستی» تصریح بر این امر، به منظور دفع طمع اهل کتاب و قطع امیدشان ازبازگشت مجدد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قبله سابق است «و خود آنان پیرو قبله یکدیگرنیستند» بدان جهت که یهود در نماز خود به سوی بیتالمقدس روی میآورند و نصاری به سوی طلوعگاه خورشید «و اگر پس از علمی که بر تو آمدهاست، از هوسهای آنان» یعنی: از قبله آنان «پیروی کنی» قبله آنان، هوی وهوسشان تلقی شد زیرا بعد از صدور امر رویآوردن به سوی کعبه، پیروی از اینحکم بر آنان نیز لازم گردید، لذا باقیماندنشان بر قبله دیگری غیر از کعبه، چیزدیگری جز پیروی از هوی و هوس نیست و اگر تو از هوی و هوسهای آنان پیرویکنی «در آن صورت از ستمکاران خواهی بود». این خطاب هرچند متوجهرسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مراد از آن، برخی از امت ایشان میباشند زیرارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ستم و گناه معصومند. دلیل اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مورد اینخطاب قرار گرفتهاند، بزرگساختن شأن قبله و نیز وجود این حقیقت است کهقرآن بر ایشان نازل میشود، پس طبیعی است که ایشان مخاطب آن باشند.
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤٦﴾ [البقرة: 146].
«کسانی که به آنان کتاب دادهایم، او را» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و نبوتش را «میشناسند، همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» و بیشترین شناخت نسبت به انسان را پدر و مادر وی دارند زیرا فرزند از همان کوچکی تا بزرگسالی زیر نظر ورعایت آنان است «و مسلما گروهی از آنان، دیده و دانسته حق را پنهان میدارند» آنان دانشمندان گمراه اهل کتابند که به اوصاف پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم آشناییدارند، نه آن گروهی که ایمان آوردهاند؛ چون عبدالله بن سلام و یارانش.
﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١٤٧﴾ [البقرة: 147].
«حق از جانب پروردگار توست» یعنی: حق همان چیزی است که از سویپروردگارت نازل شدهاست، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر دادهاند «پس هرگزاز تردیدکنندگان نباش» لذا هنگامی که خدای سبحان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را از شک وتردید در امر قبله و غیرآن نهی میکند، دیگران به پرهیز از این شک و دودلی سزاوارترند. یا خطاب متوجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است اما مراد از آن، امت ایشانند.
﴿وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٤٨﴾ [البقرة: 148].
«و برای هرکسی جهتی است که او روی خود را به سوی آن میگرداند» یعنی: برایاهل هر دینی - به حق یا به باطل - قبلهای است. یا مراد این است: ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! برای هریک از شما قبلهای است که بدان روی میآورید؛ از شرق یاغرب، یا جنوب یا شمال زیرا قبله نسبت به اماکن مختلف، اختلاف پیدا میکند «پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید» یعنی: به سوی آنچه که خداوند عزوجل به شما امر نموده است بشتابید؛ از روآوردن به سوی مسجدالحرام و رو آوردن بهسوی هرچیزی که میتواند از مصادیق خیر بهشمار آید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن بشتابید «هرجا که باشید، خداوند همگی شما را گرد میآورد» برای مکافات و مجازات روز قیامت، چنانکه نماز شما در جهتهای مختلف را از چنان نظم و سیاقی برخوردار گردانید که گویا همه آنها به سوی جهت واحدی است «درحقیقت خدا بر همه چیز تواناست» از جمله، بر گردآوردنتان در روز قیامت.
﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩﴾ [البقرة: 149].
«و از هر جا بیرون آمدی، روی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان» مسجدالحرام: مسجدی است که به کعبه احاطه دارد و مساحت آن در توسعهجدید از (27) هزار متر، به (180) هزار متر مربع گسترش یافته است. خاطرنشانمیشود که نام «مسجدالحرام» در قرآن کریم پانزدهبار آمده است «و البته این» فرمان «حق است و از جانب پروردگار توست و خداوند از آنچه میکنید، غافل نیست» پس شما را در برابر اعمالتان جزا میدهد.
﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠﴾ [البقرة: 150].
«و از هرجا بیرون آمدی» در سفرها، یعنی: هر جا که بودی؛ در خشکی یا دریا «روی خود را به سمت مسجدالحرام بگردان» تکرار امر، به منظور اهتمام و عنایت به شأن قبله است «و هرجا که بودید» ای جماعتهای مسلمین! در سایر نقاط زمین، در مدینه منوره و در سایر مساجد بجز مسجدالحرام، «رویهای خود را به سوی آن» یعنی: به سمت کعبه «بگردانید» اگر رو آوردن به سوی عین کعبه مقدور نبود «تامردم را بر شما حجتی نباشد» یعنی: تا یهودیان علیه شما حجت و بهانهای نداشته باشند زیرا یهودیان میگفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم در قبله ما با ما موافقت و همراهی میکند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت و همراهی نماید. حجت: به معنایمحاججه، یعنی مخاصمه و مجادله است. خداوند عزوجل آن را حجت نامید و سپس بهفساد آن حکم کرد؛ چرا که از ظالمی سرزده بود، بدین جهت فرمود: «غیر ازستمگرانشان» و آنان مشرکان عربند که به زودی بر شما احتجاج خواهند ورزید وخواهند گفت: همانا محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دین خود متحیر گشته، و به قبله ما روی بازنگردانید، مگر به این دلیل که ما از او راه یافتهتریم و چنان که به قبله ما بر گشت، بهزودی به دین ما نیز برخواهدگشت.
اما قتاده میگوید: «مراد از ستمگران، اهل کتابند که چون خداوند عزوجل پیامبرش را به سوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد به سوی خانه پدری و دینقومش مشتاق گشت. و غیر این از سخنانی که جز از بتپرست یا یهودی یامنافقی، شنیده نمیشود». «پس، از آنان نترسید» یعنی: از طعنهها و ایرادهایآنان نترسید زیرا این طعنهها و جدالها، ناروا و بیحاصل است و به شما زیانینمیرساند «و از من بترسید» زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا داشته باشید «و تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم» یعنی: قبله و جهت روینمودن به سویخویش را به این خاطر به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام گردانم. آری! هدایت به سوی قبله، اتمام نعمت است زیرا موجب آن میشود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد «و تا هدایت شوید» به سوی حقی که دیگران از آن بهبیراهه رفتهاند. بههمین دلیل است که این امت، شریفترین و برترین امتهاست.
﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١﴾ [البقرة: 151].
آری! نعمت قبله را برشما ارزانی داشتیم؛ «همچنانکه پیامبری از خودتان را بهمیان شما فرستادیم» یعنی: نعمت قبله، همانند نعمت رسالت است. بعضیگفتهاند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر میباشد، یعنی: پس مرا یاد کنید (آیه152)، چنانکه پیامبری از خودتان را بهمیان شما فرستادم؛ «که آیات ما را بر شما میخواند و شما را پاک میگرداند» از اخلاق پست، اعمال جاهلیت و پلیدی نفسها، وشمارا از تاریکیها به سوی نور میبرد «و به شما کتاب و حکمت میآموزد» حکمت: سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است «و آنچه را نمیدانستید، به شما میآموزد» زیرا مسلمانان در عصر جاهلیت نادان و جاهل بودند، پس به برکت رسالت و به یمن پیامبری آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، از آن حالت جهل و نادانی بیرون آمده و حال اولیا و اخلاق وسجایای علما را پیدا کردند و داناترین و پاکدلترین مردم گشتند.
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾ [البقرة: 152].
«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» یعنی: یاد کنید مرا به طاعت تا یاد کنم شمارا به پاداش و مغفرت. بعضی از سلف در معنای آن گفتهاند: «کسی که مرا درحالی یاد میکند که مطیع است، بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یادکنم». در حدیث شریف قدسی آمده است: «خدای عزوجل فرمود: ای فرزند آدم! هرکه مرا نزد خود یاد نماید، من نیز او را نزد خود یاد میکنم و هرکه مرا در محضرجماعتی یاد کند، او را در حضور جماعتی بهتر از آن یاد میکنم». «و مرا شکرگزارید» شکر: شناخت احسان منعم و سخنگفتن از آن است «و مرا کفران نکنید» کفر: در اینجا به معنای پوشیدن نعمت است. در حدیث شریف آمده است: «خداونددوست دارد که اثر نعمتش را بر کسی از خلقش که به او نعمتی میبخشد، ببیند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣﴾ [البقرة: 153].
چون حق تعالی از بیان موضوع «شکر» فارغ شد، به بیان «صبر» میپردازد زیرا بنده از دو حال خالی نیست؛ یا در نعمتی است که باید بر آن شکرگزار باشد، یا در بلا و مصیبتی است که باید بر آن صبر کند.
«ای مؤمنان! از صبر و نماز یاری بجویید» بر انجام دادن اوامرم و دفع محنتها ودشواریهایی که برای شما پیش میآید. صبر بر سه نوع است: صبر بر ترک محرمات و گناهان.صبر بر انجامدادن طاعات و عبادات، که ثواب بیشتری از اولی دارد زیرا مقصود اصلی همان است.صبر بر مصایب و ناملایمات.
«زیرا خدا با صابران است» و آنان را به مطلوبشان میرساند.
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤﴾ [البقرة: 154].
«و به آنان که در راه خدا کشته میشوند، نگویید که مردهاند» بلکه «زندهاند، ولیشما» در هنگام مشاهده اجساد شهدا بعد از قبض ارواحشان، از این حیات چیزی «نمیدانید» هم از این رو ظاهر حال را معتبر قرار داده و ایشان را مرده میپندارید، درحالیکه ایشان در واقع امر مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند.
در بیان سبب نزول آمده است که: آیهکریمه درباره شهدای غزوه بدر نازل شد.
﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥﴾ [البقرة: 155].
«و قطعا شما را به چیزی از ترس» چون آسیب دشمن یا غیرآن «و گرسنگی» وقحطی «و کاهش در اموال» به سبب بلایای طبیعی و غیر آن، و نیز بهسبب آنچه کهخداوند عزوجل بر اموالتان از زکات و مانند آن فرض گردانیده است «و کاهش درجانها» با مرگ و کشتهشدن در جهاد «و کمبود محصولات» بهسبب رسیدن آفات، یا به سبب مرگ فرزندان «میآزماییم» و امتحان میکنیم «و مژده بده صابران را» که در بلاها صبر و شکیبایی پیشه میکنند.
آنگاه خداوند بزرگ به معرفی این صابران پرداخته، میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦﴾ [البقرة: 156].
«کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد» مصیبت: نکبت و سختیای است که انسان از آن آزرده و رنجور میشود، هرچند که آن پیشآمد کوچک باشد «میگویند: ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم». این کلمات، ملجأ مصیبترسیدگان و پناه امتحانشدگان است زیرا جامع معنای اقرار به عبودیت الهی واعتراف به رستاخیز و حشر و نشر میباشد. امسلمه رضی الله عنها میگوید: «روزیابوسلمه (شوهرم) از پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخنیشنیدم که بدان شادمان شدم، ایشان در این حدیث شریف فرمودند: «هیچ بندهای نیست که مصیبتی به او برسد، آنگاه بگوید: «﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ - «اللهم أجرني في مصيبتي وأخلف لي خيراً منها»: «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش داده و برایمن بهتر از آن را عوض بده، مگر اینکه خداوندأ به او پاداش داده و برایش بهتر از آن را جایگزین میکند». امسلمه میگوید: پس این حدیث را از او بهخاطر سپردم و چون او درگذشت، (انا لله وانا الیه راجعون) گفته و چنین دعا کردم: «اللهم أجرني في مصيبتي وأخلف لي خيراً منها» «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداشداده و برای من بهتر از آن را عوض بده»، سپس با خود گفتم: بهتر از ابوسلمه برای من از کجا پیدا خواهد شد؟! همان بود که چون عدهام گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من - در حالیکه مشغول پیرایش پوستی بودم - اجازه ورودخواستند، دستهایم را شستم و به ایشان اذن ورود دادم، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نشستند ومرا برای خودشان خواستگاری نمودند، و چون از سخن خویش فارغ شدند، گفتم: یا رسول الله! من چه کارهام که به شما رغبت نداشته باشم، لیکن من زنیهستم که غیرتی سخت دارم، لذا از آن بیم دارم که از من چیزی ببینید کهخداوند عزوجل مرا به سبب آن عذاب کند، جزاین؛ من زنی هستم که سن و سالی ازمن گذشته است، دیگر اینکه عیالوار نیز هستم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اما آنچه که از غیرت و رشک»چشم و همچشمی باهووها» نام بردی، پس به زودیخدای عزوجل آن را از تو دور خواهد ساخت. و اینکه گفتی، سنت بالاست، من هم در این امر مانند تو هستم. و اما آنچه از عیالواری خویش گفتی، بدان کهعیال «افراد تحت تکفل« تو عیال من هستند». امسلمه میگوید: سپس خواستهرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتم و ایشان با من ازدواج کردند و چنین بود که خدای عزوجل برایم جانشینی بهتر از ابوسلمه - یعنی رسول گرامی خویش صلی الله علیه و آله و سلم - راعنایت کرد».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 157].
«برآنان» یعنی: بر آن مصیبترسیدگان صابر «صلواتی است از سویپروردگارشان» صلوات: در اینجا بهمعنای آمرزش و ستایش نیکوست «و رحمتی» یعنی: بر ایشان بهصورت پیدرپی رأفتی است پس از رأفتی و رحمتی است پس ازرحمتی «و اینانند که راه یافتهاند» به سوی حق و صواب و خشنودی خداوندمتعال.
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ١٥٨﴾ [البقرة: 158].
«درحقیقت صفا و مروه از شعایر الهی است» یعنی: از نشانههای مناسکخداوند عزوجل است. صفا و مروه نام دو کوه از کوههای معروف مکهاند که میان آنها(760) متر فاصله است و هماکنون با سقفی زیبا پوشانده شده اند. مراد از شعایر: اماکن عبادتی است که خداوند عزوجل آنها را بهعنوان نشانههایی برای مردم قراردادهاست، که این اماکن؛ شامل عرفات، منی، مشعرالحرام، مسعی (محل سعیبین صفا و مروه) و منحر (محل ذبح قربانی) میشود. «پس چون کسی حج خانهخدا را بهجاآورد» یعنی: برای ادای فریضه قصد خانه کعبه کند «یا عمره بگزارد، بر او گناهی نیست که میان آندو را طواف کند» طواف در صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن آنها، یا حرکت شتابان میان آنها در حج و عمره است. عمره: در لغت بهمعنی زیارت است و در اصطلاح شرع؛ زیارت مخصوصی است از بیتالحرام برای انجام عباداتی که همچون عبادات حج اند، با این فرق که در آنها وقوفی درعرفه و مزدلفه و منی نیست، همچنین عمره، وقت معینی نداشته بلکه وقت آن تمامایام سال میباشد. خاطرنشان میشود که سعی میان صفا و مروه به اجماع علماعبادتی از مناسک حج و عمره بهشمار میرود. جمهور فقها (مالک، شافعی،احمد) در بیان حکم آن برآنند که: سعی میان صفا و مروه رکن است و هر کسموفق به انجام آن نشد، باید در سال آینده حج جدیدی انجام دهد. اما حنفیها برآنند که سعی واجب است نه رکن، پس با ذبح گوسفندی جبران میشود.
از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که عروه رضی الله عنه به وی گفت: از این آیه چنین استنباط میکنم که اگر کسی میان صفا و مروه سعی نکرد، بروی گناهینیست! عایشه در پاسخش گفت: از آیه برداشت درستی نکردهای ای خواهرزادهعزیزم! اگر آیه موافق این تأویل تو بود، باید عبارت آن چنین میبود: «فلا جناحعليه أن (لا) يطوف بـهمـا» به صیغه نفی. یعنی: «بر آن کس که میان آن دو طوافنکند، گناهی نیست»، درحالیکه عبارت به صیغه اثبات است، ثانیا سبب نزول آیهاین است که انصار قبل از اسلام، برای بت منات که آن را میپرستیدند، احراممیبستند و هرکس برای آن احرام میبست، از طواف به صفا و مروه احساسحرج و گناه میکرد، بدین خاطر بود که خدای عزوجل این آیه را نازل کرد، سپس بعد از آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم سعی میان صفا و مروه را روشن ساخته ومشروعیت آن را اعلام کردند؛ لذا مجاز نیست که کسی طواف میان آنها را ترککند. همانا خداوند عزوجل حج و عمره کسی را که میان صفا و مروه سعی نکند، کاملنمیگرداند زیرا آنها را از نشانههای عبادت خویش خوانده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر شما فرض گردانیده، پس سعی بجا آورید».
بخاری نیز در بیان سبب نزول آن روایت کرده است: انسبن مالک رضی الله عنه از صفا ومروه مورد سؤال قرار گرفت، فرمود: «ما بر این باور بودیم که سعی بین صفا ومروه از کارهای جاهلیت است لذا چون اسلام آمد، سعی در میان آن رافروگذاشتیم، سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود». «و هرکس افزون برفریضه، کار نیکی انجام دهد» یعنی: افزون بر هفتبار، سعی بجا آورد، یا اعمالخیری در سایر عبادات انجام دهد «خداوند قدردان و داناست» و پاداش آن عملنیک را - هرچند اندک باشد - به بسیار میدهد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩﴾ [البقرة: 159].
«کسانی که آیات رون و رهنمودهایی را که نازل کردهایم، کتمان میکنند» کتمان: آشکار نکردن چیزی در عین نیاز و انگیزه برای آشکار ساختن آن است. اینکتمان کنندگان چنانکه در بیان سبب نزول آمده است، احبار یهود و راهبان نصاریرسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پنهان میکردند و جز آنان هرکس دیگر هم که حق را پنهان کند، مشمول این خطاب میشود. آری! حق را کتمان میکنند؛ «بعد از آن که آنرا برای مردم در کتاب روشن ساختهایم» کتاب: اسم جنس است که شامل تمامکتابهای آسمانی میشود «خدا آنان را لعنت میکند» لعنت وی: دورساختن و طردکردن آنها از رحمت خویش است «و لعنتکنندگان» یعنی: فرشتگان ومؤمنان «لعنتشان میکنند» بعضی گفتهاند: هرکس که میتواند لعنت بفرستد، آنان را نفرین میکند، که جنیان نیز در زمره آنان قرار میگیرند.
ابنکثیر از ابوالعالیه و قتاده نقل میکند: «کافر در روز قیامت برپاساختهمیشود، آنگاه خداوند او را لعنت میکند، سپس فرشتگان... و سرانجام همهمردم او را لعنت میکنند». تهدید و هشدار این آیه، آنقدر سخت است کهنمیتوان برای آن اندازهای تصور کرد. در حدیث شریف آمده است: «من سئل عن علم فكتمه ألجم يوم القيامة بلجام من نار». «هر کس از علمی مورد سؤال قرار گیرد وآن را کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با دهنهای از آتش لگام میزند». علمای اسلام برآنند که: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، گنهکار میشود، اما اگر قصد وی این نباشد، بیان احکام بر وی لازم نیست، بهشرط آن که مطمئن باشد دیگران از آن حکم آگاهی دارند، ولی اگر کسی ازمسئلهای مورد سؤال قرار گرفت؛ تبلیغ آن بر وی واجب است. بعضی از علما برآنند که آیه کریمه بر عدم جواز مزد گرفتن در برابر تعلیم به دیگران دلالتمیکند، لیکن علمای متأخر بر جواز گرفتن مزد در برابر تعلیم علوم دینی فتوی دادهاند.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠﴾ [البقرة: 160].
آری! آنان شایسته لعنت هستند؛ «مگر کسانی که توبه کردند» از کتمان آیاتالهی «و به صلاح بازآمدند» یعنی: آنان که اصلاح کردند آنچه را که فاسد ساخته بودند «و آشکار کردند» حقیقت را، لذا آنچه را که خداوند عزوجل در کتبش بیان نموده، به مردم گفتند «پس بر آنان خواهم بخشود» بنابراین، این گروه سزاوار لعنت نیستند «و من توبهپذیر مهربانم» بر آنان که به سویم به حالت زاری و فروتنی روی میآورند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٦١﴾ [البقرة: 161].
اما: «کسانی که کافر شدند و درحال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان بر آنان باد» علما با استدلال به این آیه گفته اند: لعن گفتن بر کافر معینی جایز نیست زیرا حالش در هنگام درگذشتش معلوم نمیباشد که آیا قطعا بر کفر مرده است یاخیر. ولی در تجویز لعن کفار به طور عام و کلی بدون تعیین فردی معین، میان علما هیچ خلافینیست. چنانکه لعن گنهکاران به طور عام نیز اجماعا جایز است. اما لعن یک گنهکار معین، بهاتفاق جایز نیست، به دلیل روایتی که میگوید: «شرابخواری را بهجرم ارتکاب عمل میگساری چندبار مکرر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، در ایناثنا برخی از حاضران گفتند: خدا او را لعنت کند، چقدر زیاد شراب مینوشد! امارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید». اینحدیث شریف در بخاری و مسلم روایت شدهاست. باید دانست که لعن کفار، جزایی بر کفرشان، زجر و توبیخی برایشان به سبب آن کفر و آشکار ساختن قباحت وزشتی کفرشان است. البته از ادب اسلام بهدور است که رودرروی کسی بر او لعنت گفته شود زیرا این فحاشی است.
«و لعنت تمام مردم» بر آنان باد. این لعنت در روز قیامت است. اما در دنیا؛ فرستادن لعنت بر آنان از همه مردم ساخته نیست - والله اعلم.
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ١٦٢﴾ [البقرة: 162].
آری! کافرانی که در حال کفر مردند؛ «در آن» یعنی: در دوزخ، یا در لعنت «جاودانه میمانند، نه عذابشان کاسته میشود و نه مهلت مییابند» پس در این لعنت فراگیر، جاودانه ماندگارند.