10-11-كسيكه در احرام است، ميتواند انبان ياكيسه چرمي را بمنظور حفظ پولهاي خود وديگران، بركمرخويش ببندد و داشتن انگشتري هم اشكالي ندارد. و ابن عباس بدان تصريح نموده است.12-سرمه كشيدن: ابن عباسگفته است محرم ميتواند بعلت چشم درد، مادام كه مواد خوشبو نداشته باشد، براي مداواي چشم درد و غيرآن، سرمه بكشد. باجماع علما سرمهكشيدن، اگربراي زينت نباشد وبمنظورمداوا باشد، جايزاست.١٣-كسيكه دراحرام است، ميتواند زير سايه چتر يا خيمه يا سقف قرارگيرد. عبدالله عامرگويد: همراه عمر بن خطاب بودم، كه در حال احرام سفره چرمي را روي درخت ميانداخت و زير سايه آن قرارميگرفت. ابن ابي شيبه آن را نقلكرده است. ام الحصينگفت: با پيامبر صلي الله عليه و سلم به سفرحجهالوداع رفتم و اسامه بن زيد و بلال را ديدمكه يكي افسار شتر پيامبر صلي الله عليه و سلم را در دست داشت و ديگري با جامه خود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم سايه ميكرد تا اورا ازگرما مصون دارد تا اينكه رمي جمره العقبه را انجام داد. بنقل از احمد و مسلم. عطاءگفت: محرم ميتواند در برابر خورشيد، بر خويش سايهكند، و خود را از باران و باد، پنهان دارد. ابراهيم نخعيگويد: اسود پسر يزيد جامهاي بر سر خويش انداخت و بدان خود را از باران مصون داشت، و حال آنكه در احرام بود.١٤-خضاب با حنا: حنبليهاگويند براي محرم زن باشد يا مرد، حرام نيستكه بغير از سرش هر جاي بدنش را حنا بزند. شافعيهگفتهاند: مرد ميتواند در حال احرام، تمام اندامهاي خود را، حنا بزند، بغير از دستها و پاهاكه آنها را هم اگر نياز باشد، جايز است و نبايد حنائيكه بر سر ميزند، خيلي غليظ باشد. براي زن خضاب با حنا را مكروه ميدانند، مگراينكه در عده شوهر متوفاي خود باشد،كه درآنصورت حرام است، همانگونهكه مطلق خضاب براي نقش و نگار، برآن حرام است حتي اگر در عده هم باشد.حنفيه ومالكيه ميگويند درحال احرام براي مرد و زن، خضاب با حنا درهيچ اندامي جايزنيست، چون آنهم يك نوع طيب و ماده خوشبو است وآنهم برمحرم حرام است، حوله بنت حكيمگويد مادرمگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ، به ام سلمه فرمود:" لا تطيبي وأنت محرمة، ولا تمسي الحناء فإنه طيب [درحال احرام خود را با مواد خوشبو ميالائيد، و به حنا دست نزنيد چون آنهم خوشبو است]". طبراني درالكبير و بيهقي در المعرفه و ابن عبدالبر در التمهيد آن را روايت كردهاند.15- زدن خدمتگزار براي تنبيه و تاديب: اسماء دختر ابوبكرگفت: همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي حج بيرون آمديم تا اينكه به “عرج” رسيديم. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرود آمدند و ما نيز فرود آمديم، عايشه دركنارپيامبر صلي الله عليه و سلم نشست و من نزد ابوبكرنشستم. وسايل وتوشه سفرپيامبر صلي الله عليه و سلم وابوبكريك جا بود،كه نزد يكي ازغلامان ابوبكربود. ابوبكر درانتظار پيدا شدن غلام نشسته بود،كه غلام آمد و شترش را، همراه نداشت،گفت: شترت كجا است؟ گفت: ديشب آن را گم كردهام، ابوبكرگفت: يك شتر همراه داشتي و آن راگمكردي، ابوبكر شروعكرد به زدن او و پيامبر صلي الله عليه و سلم ميخنديد و ميگفت: اين شخص را بنگريدكه در حال احرام چكار ميكند؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم ، بيش از آن چيزي نگفت و ميخنديد”. بروايت احمد و ابوداود و ابن ماجه.61-كشتنمگس وكنه و مورچه: يكي دربارهكنه و مورچه،كه بر بدن انسان محرم باشد از عطاء سئوالكرد، اوگفت: چيزيكه از تو نيست از خود دوركنيد. ابن عباس گفت: اشكال ندارد در حال احرامكنهكوچك و بزرگ راكشت و همچنين در حال احرام ميتوانكنه را از شتر دور ساخت. عكرمهگويد: در احرام بودم كه ابن عباس به منگفتكنه را ازشتردوركن عكرمهگفت من آن را مكروه ميدانستم وازآن بدم ميآمد. ابن عباسگفت: پاشوآن را نحركن،كه من آن را نحركردم.گفت: واي بر تو در اين عمل نحر شتر چقدركنه بزرگ وكوچك راكشتي؟ (مقصود آنست توكه از كشتن كنهكراهت داشتي و آن را نميپسنديدي، حالاكه شتر راكشتي آنها هم ميميرند پسكشتن آنها اشكالي ندارد). ١٧-كشتن فاسقاي پنجگانه و هر چيزيكه موذي باشد: عايشه گويد: پيا مبر صلي الله عليه و سلم گفت:" خمس من الدواب كلهن فاسق يقتلن في الحرم : الغراب، والحدأة، والعقرب. والفأرة، والكلب العقور [پنج جانور فاسق هست و در سرزمين حرم و غيرآنكشته ميشوند: زاغ، غليواج -مرغگوشت ربا -كژدم -و موش و سگگزندهكه مردم راگاز گيرد. در بخاري مار را هم اضافهكرده است]". بروايت مسلم و بخاري.باتفاق علما غراب كشتزار يا زاغچه، از غراب مستثني ميباشدكه دانه ميخورد و مراد ازكلب عقور هرگونه جانور درندهايكه مردم را بترساند وگازگيرد، ميباشد مانند شير و پلنگ و ببر وگرگ و... زيرا خداوند ميفرمايد:" يسألونك ماذا أحل لهم قل أحل لكم الطيبات، وما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله [ازتوميپرسندكه چه چيزي برايشان حلال شدهاست؟ بگو همه پاكيزهها -بسملكردگان -و شكار شده آموختهشدگان از سگان و يوزان و بازان و مانند آنكه بدانان ميآموزيد ازآنچهكه خداوند بشما آموخته است]".كه براي همه درندگان، پرنده و غيره است ازكلمهكلب “مكلبين” آمده است.حنفيهگويند: تنهاگرگ حكم سگ دارد. ابن تيميهگويد: هر چيزيكه بر حسب عادت مردم را بيازارد محرم ميتواند آن را بكشد، مانند: مار،كژدم، و موش و غراب و سگگازگيرنده و او ميتواند موذي انسان و حيوان را هم از خود براند حتي اگر كسي به وي حملهكند وبدون جنگ نتواند اورا براند، با وي بجنگد. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" من قتل دون ماله فهو شهيد، ومن قتل دون دمه فهو شهيد، ومن قتل دون دينه فهو شهيد، ومن قتل دون حرمته فهو شهيد [هركس در برابر دفاع ازمال و جان و دين وآبرو و ناموسشكشته شود، شهيد است]". اوگفته: هرگاهكك و شپش او را اذيتكند، او ميتواند آنها را ازخود دوركند وآنها را بكشد و براوفديه واجب نميشود، ولي انداختن آنها ازكشتن آنها آسانتر است. و همچنان اگر در حال احرام با حيوانات درنده روبرو شود، بايد آنها را ازخود براند و اگرمنجربه قتل شد بنا به اظهر اقوال علما، فديهاي واجب نميشود. اگر در رنج نباشد نبايد خويش را بخاراند و شپش و غيررا از خود دوركند و اگرانجام داد بازهم فديهاي براو نيست. محظورات احرام =كارهائي كه در حال احرام نبايد انجام گيردشارع مقدس چيزهائي را برشخص محرم حرام و منعكرده است بشرح زير : ١-جماع وكارهائيكه بدان منجر ميگردد مانند بوسه و دست زدن با شهوت و سخنگفتن با زن درباره چيزهاييكه به همخوابگي مربوط ميگردد.٢-ارتكابكارهاي بد وگناهانيكه مرتكب آن بيرون از فرمان خدا به حساب مي آيد.٣-نزاع وكشمكش با رفيقان و خدمتكاران و غير آنها. دليل حرام بودن اين چيزهاكه برشمرديم اين آيه است:" فمن فرض فيهن الحج فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج [هركس در ماههاي حج بر خويش حج فرضكرد و بدان احرام بست، بايد همخوابگي با زنان و فسق وكشمكش و نزاع را رهاكند چون اينكارها در حج نيست]". (البته مراد نزاع باطل است اما جدال براي طلب حق، اشكالي ندارد، بلكه واجب است).بخاري و مسلم از ابوهريره روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من حج ولم يرفث، ولم يفسق، رجع من ذنوبه كيوم ولدته أمه [هركس به حج رفت وبا زنان آميزش نكرد و كارهاي فاسقانه مرتكب نشد مانند آن روزكه از مادر زاده ميشود بيگناه خواهد بود ]".٤-پوشيدن لباس دوخته شده براي اندامهاي مخصوص مانند پيراهن وكلاه شب و باراني و قبا و جبه و زيرپيراهن و عمامه وكلاه طربوش و امثال آنها. و همچنين پوشيدن لباسيكه با ماده خوشبو رنگ شده باشد، همانگونهكه پوشيدن خف وكفش نيزحرام است. ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا يلبس المحرم القميص، ولا العمامة، ولا البرنس ولا السراويل، ولا ثوبا مسه ورس ، ولا زعفران، ولا الخفين، إلا ألا يجد نعلين فليقطعهما حتى يكونا أسفل من الكعبين [نبايدكسيكه دراحرام است پيراهن و عمامه و هر جامهايكهكلاهش از خودش باشد و زير پيراهن و جامه و پارچه رنگ شده با مواد خوشبو از قبيل “ورس” و “زعفران” و خفين بپوشد و اگر نعلين پيدا نكرد، خفين را طوري پارهكندكه پايينتر از قوزك پا قرارگيرند]". بروايت بخاري و مسلم.باجماع علما اينها اختصاص به مردان دارد و براي مردان حرام است. ولي زن ميتواند، همه آنها را بپوشد، مگر جامه رنگ شده با مواد خوشبو و نقاب، و از پوشيدن دستكش ونقاب و لباس رنگ شده با ورس و زعفران منع شده است چون ابن عمرگفته استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم زنان را نهيكرد از اينكه دراحرام دستكش و نقاب و لباس رنگي ورسي و زعفراني بپوشند. و غير ازآنها هر چه دلشان ميخواهد، بپوشند از لباسهاي رنگارنگ معصفر و يا خزو حرير و يا وسايل زينتآلات و يا نهبرشلوارو يا پيراهن ويا خف. بروايت ابوداود وبيهقي وحاكمكه رجال آن صحيح ا ست .بخاريگفت: عايشه لباس معصفر را پوشيده بود در حاليكه در احرام بود و گفت: روبند و نقاب نزنيد وجامه رنگ شده با ورس وزعفران نپوشيد و جابرگفت: من لباس معصفر را داخل در مواد رنگي خوشبو نميدانم.عايشه گفت: من در زينتآلات و لباس سياه وگلي رنگ و خف براي زنيكه در احرام است، اشكالي نميبينم.بخاري و احمد بنقل از اوگويند: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا تنتقب المرأة المحرمة، ولا تلبس القفازين [زنيكه در احرام است نقاب نزند و دستكش نپوشد]". اين حديث بيانگر احرام زن درباره صورت وكف دستانش ميباشد. علما گفتهاند اگر چهرهاش را با چيزي پوشانيد، اشكالي ندارد و زن ميتواند چهره خود را ازمرد با چتر وامثال آن بپوشاند. اگر نگران ايجاد فتنه و آشوب باشد، واجب استكه چهره خويش را بپوشاند. عايشهگفته است: “ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بوديم و در احرام بوديم و هرگاه كاروانيان ازكنار ما ميگذشتند، يكي از ما پيراهن يا ملافهاي را، بر روي خويش ميكشيد و چون از ما ميگذشتند و دور ميشدند، ما از چهره خود پرده برميداشتيم”. بروايت داود و ابن ماجه. عطا و مالك و ثوري و شافعي و احمد و اسحاق، فروهشتن جامه را جايز ميدانند. كسي ازار -زيرپوش و ردا -بالاپوش و نعلين نيابدكسيكه اينها را نيايد هرچه يافت ميپوشد. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم در عرفات خطبهاي ايراد كرد و در ضمن آن گفت:" إذا لم يجد المسلم إزارا فليلبس السراويل، وإذا لم يجد النعلين فليلبس الخفين [هر مسلمانيكه ازارنيافت بيجامه بپوشد و اگر نعلين نيافت خف بپوشد]". بروايت احمد و بخاري و مسلم.در روايتي از عمر و بن دينار، احمدگفت: ابوالشعثاء از ابن عباس خبر ميدهدكه او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده استكه در خطبه ميگفت:" من لم يجد إزارا ووجد سراويل فليلبسها، ومن لم يجد نعلين ووجد خفين فليلبسهما گفتم: نگفت آنها را پارهكنيد؟ گفت: نه و احمد با توجه بدان درپوشيدن بيجامه = سراويل، وخف برايكسي كه ازار و نعلين ندارد بهمان شكلي خودشان براي محرم اشكال نميبينند و فديه لازم نيست. جمهورعلما شرط ميدانندكه خفها را تا پائينتر از قوزك پا قطعكنند، براي كسيكه نعلين ندارد، چون دراين حالت خف حالت نعلين پيدا ميكند. همانگونه كه قبلا هم در حديث منقول از ابن عمر آمده بود. حنفيهاگويند دراين صورت، بايد زيرجامه از هم جدا و چاكگردد، اگر آن را بحال خود بپوشد بايد فديه بدهد. بقول مالك وشافعي چاككردن زيرجامه لازم نيست و فديه هم واجب نميشود. چون جابر بن زيد از ابن عباس خبر داده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا لم يجد إزارا فليلبس السراويل، وإذا لم يجد النعلين، فليلبس الخفين وليقطعهما أسفل من الكعبين [هرگاه سراويل پوشيد و بعداً زيرپوش و ازارپيداكرد، بايد فوراً سراويل وزيرجامه را از تن بيرون بياورد. اگر بالاپوش و ردا نيافت نبايد بجاي آن پيراهن بپوشد، زيرا آن را بصورت ردا درميآورد چون آنوقت امكان ندارد،كه سراويل را بجاي زيرپوش بپوشد]". به روايت نسائي با سندي صحيح.٥-كسيكه در احرام است نميتواند براي خويش يا ديگران بولايت يا بوكالت عقد نكاحكند و اگرعقد صورتگرفت، باطل ميباشد وآثار شرعي برآن مترتب نيست. چون مسلم و ديگران از عثمان بن عفان روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا ينكح المحرم، ولا ينكح، ولا يخطب [كسيكه در احرام است نه خودش عقد نكاح ميكند و نه برايش عقد ميبندند]".كه در روايت ترمذي ”و لايخطب“ ندارد.وآن حديث را حسن صحيح دانسته است وعمل بعضي ازياران پيامبر صلي الله عليه و سلم نيزبر اين است و مالك و شافعي و احمد و اسحاق نيزاين راي را قبولكردهاند و اگرنكاح كند نكاحش باطل است. اينكه درحديثي آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميمونه را درحال احرام عقد بستند، حديث مسلم آن را نقض ميكندكه اوگفته است پيامبر صلي الله عليه و سلم پس از پايان احرامش او را نكاحكردند. ترمذيگفته است درباره ازدواج پيامبر صلي الله عليه و سلم با ميمونه، اختلافكردهاند. زيرا او را در راه مكه به عقد خويش درآوردند. بعضي گفتهاند در حال احرام نبود، بعد از نكاحكردن وي احرام بست، و مردم وقتي آن خبر را شنيدندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم احرام بسته بود. سپس بعد از اينكه احرامش به پايان رسيد در محلي بنام “سرف” در راه مكه با او زفاف نمود. حنفيهگويند: عقد نكاح براي محرم جايزاست زيرا احرام مانع صلاحيت زن براي عقد بستن وي، نيست. آنچهكه ممنوع است جماع است نه صحت عقد نكاح.6-٧-نبايدكسيكه در احرام است ناخن بگيرد و موي را بتراشد ياكوتاهكند، خواه موي سر يا موي ديگر اندامها، چون خداوندگويد: " ولا تحلقوا رؤوسكم حتى يبلغ الهدي محله [سرتان را متراشيد تا اينكه قرباني به جاي خويش ميرسد]". باجماع علماءگرفتن ناخن بدون عذر حرام است، ولي اگر ناخن شكسته شد ميتواند آن را بردارد بدون اينكه فديه داشته باشد. اگرماندن موي، موجب اذيت و آزارباشد برداشتن آن جايزاست ولي بايد براي آن فديه بدهد -خون بريزد = قرباني كند -مگراينكه موي چشم باشدكه برداشتن آن با عذرموجب فديه نيست. (مالكيه آن را هم موجب فديه ميدانند).خداوندگويد:" فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه ففدية من صيام أو صدقة أو نسك [هركس بيمارشد يا ازموي سرش دررنج بود، ميتواند سرش را بتراشد يا كوتاهكند و فديه بدهد خواه روزه يا صدقه يا قرباني باشد]".8-زن يا مرد نبايد درحال احرام لباس يا تن خود را با مواد خوشبوآغشتهكند: ابن عمرگويد: عمر بن خطاب دريافتكه معاويه در حال احرام بوي خوشي دارد. به ويگفت: برگرد وآن را بشوي، زيرا من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهامكه ميگفت:" الحاج الشعث التفل [حاجيكسي استكه موي پريشان دارد و خود را خوش بو نكرده باشد]". بزار با سند صحيح آن را آورده است. پيامبر صلي الله عليه و سلم (به يكيگفت): “امّا اين مواد خوش بوي راكه داري، آن را بشوي” سه باراين جمله راگفت. و هرگاهكسيكه در احرام است بميرد، مواد خوشبو را در غسل وكفن وي داخل نميكنند، زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم در اين بارهگفت:" لا تخمروا رأسه، ولا تمسوه طيبا، فإنه يبعث يوم القيامة ملبيا [سروي را مپوشانيد و به تن وي مواد خوشبومزنيد، زيرا اوروزقيامت لبيكگويان زنده ميشود]". اگر اثر ماده خوش بوي، پيش از احرام در تن يا لباس او باقي مانده باشد، اشكالي ندارد. موادي كه بخاطر بوي خوش كاشته نميشوند، بوئيدن آنها مباح است مانند سيب و بهكه آنها با ديگر نباتات فرقي ندارند و براي بوي خوش كاشته نميشوند.اما درباره اصابت ماده خوش بويكعبه، به لباس شخص محرم، سعيد بن منصور بروايت از صالح بنكيسان گفته است: انس بن مالك را ديدمكه در حال احرام، اندكي از ماده خوش بويكعبه به جامهاش اصابتكرد و آن را نشست. عطاء هم گفته است: شستن آن لازم نيست و فديه ندارد. شافعيهگويند: اگر بعمد اينكار را بكند يا به وي اصابتكرد و ميتوانست آن را بشويد و نشست، كار بدي كرده است و بايد فديه بدهد.٩-پوشيدن لباس رنگ شده يا مواد خوشبو: باتفاق علما، پوشيدن چنين لباسي، حرام است مگر اينكه بگونهاي شسته شود،كه اثري از بوي آن نماند.نافع بنقل از ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا تلبسوا ثوبا مسه ورس، أو زعفران، إلا أن يكون غسيلا [لباس رنگ شده با ورس و زعفران مپوشيد، مگراينكه شسته شده باشد]". و مراد در حال احرام است. بروايت ابن عبدالبر و طحاوي پوشيدن لباس رنگي شسته شده نيزبرايكسيكه مردم از او پيروي ميكنند، و قدوه و اسوه است، نيزمكروه ميباشد. مبادا عوام ازاو پيرويكنند و غيرشسته آن را بپوشند،كه حرام است. چون نافع بروايت مالكگويد: از اسلم مولاي عمر بن خطاب شنيده استكه عبدالله ابن عمر ميگفت: عمر بن خطاب طلحه بن عبيدالله را ديد،كه جامهاي رنگ شده پوشيده است و حال آنكه او دراحرام بود، عمر به ويگفت: اين جامه رنگين چيست اي طلحه؟ طلحهگفت: اي امير مومنان، اين جامه با چيزي رنگ شده استكه ممنوع نيست. عمرگفت: شما مقتداي مردم وقدوه هستي اگر مرد جاهلي اين جامه شما را ببيندگويد: طلحه بن عبيدالله در حال احرامجامه رنگين پوشيده بود. اي جماعت شما ازاينگونه لباسهاي رنگين مپوشيد.اگركسي در حال احرام يك خوردني يا يك نوشيدني صرفكند،كه درآن مواد خوشبو بكاررفته باشد، بگونهايكه طعم و رنگ و بوي آن رفته باشد، اشكالي ندارد و فديه واجب نميشود.براي شافعيه اگر بوي آن باقي باشد، با خوردنش فديه لازم ميآيد، حنفيه گفتهاند: فديه لازم نيست چون قصد رفاهيت با اين ماده خوشبو نداشته است و براي تفريح اينكار را نكرده است.10-نبايد شكاركند:كسيكه در حال احرام است ميتواند در دريا شكاركند و خود را برآن عرضهكند و به وي اشارهكند و ازآن بخورد. و اما براو حرام استكه به شكار حيوانات خشكي بپردازد (حيواناتيكه توالد و تناسل آنها در خشكي است اگرچه درآب هم زندگيكند بري است وشافعيه ميگويند بري آنستكه تنها در خشكي زندگيكند و يا درخشكي ودريا زندگيكند، وبحري آنستكه تنها دردريا زندگيكند). خواه باكشتن يا سر بريدن يا بدان اشارهكردن، اگرچه در معرض ديدهم باشد. همه اينكارها حرام است، و بر محرهم حرام ميباشدكه تخم حيوانات خشكي را فاسد و تباهكند، همانگونهكه خريد و فروش و دوشيدن شيرآنها هم حرام است.بدليل آيه:" أحل لكم صيد البحر وطعامه متاعا لكم وللسيارة وحرم عليكم صيد البر ما دمتم حرما [براي شما شكارحيوانات دريائي وطعام آن -چه خود شكاركنيد يا آن را -مرده بيابيد تازه باشد ياكهنه وخشك شده -حلال شده است. براي سود ومنفعت شما حاضران و مسافران در حال احرام يا غير احرام و شكار حيوانات خشكي تا زمانيكه در احرام باشيد بر شما احرام است]"11-خوردن از گوشت شكارخشكي: اگركسي در احرام باشد، خوردن ازگوشت نخجير و صيد خشكي، حرام است، خواه براي او شكار شده يا باشاره او يا بكمك او شكار شده باشد. چون بخاري و مسلم از ابوقتاده روايتكردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بقصد حج بيرون رفت ومردم هم با اوبيرون شدند،گروه ازجمله ابوقتاده ازاوجدا شدند، و راه خود را تغيير دادند و فرمود: از ساحل دريا برويد تا بهم ميرسيم. آنان ازكنار ساحل رفتند. چون برگشتند همه احرام بسته بودند مگر ابوقتادهكه احرام نبسته بود در حاليكه ميرفتند، بناگاه يكگله خران وحشي -گورخر -را ديد و ابوقتاده برآنها حمله برد وگورخرمادهاي را شكاركرد، و فرود آمدند وازگوشت آن خوردند وگفتند: آيا ما در حال احرامگوشت شكار را ميخوريم؟ سپس بقيه گوشت آن را برداشتيم. چون به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتيم،گفتيم: اي رسول خدا، ما احرام بستيم و ابوقتاده احرام نبست، چونگلهاي ازگورخران ديديم، ابوقتاده برآنها حمله برد ويكي ازآنها را شكاركرد، ما فرود آمديم وازگوشت آن خورديم سپس با خودگفتيم: مايه در احرام هستيم چگونهگوشت شكار ميخوريم؟ و بقيهگوشت آن را برداشتيم.پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آيا هيچيك ازشما به ويگفتكه بدانها حملهكند يا باشاره او را بدان كار واداشت؟گفتند: نخير. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " فكلوا ما بقي من لحمها [پس از باقيمانده گوشت آن بخوريد ]".كسيكه در احرام است ميتواند ازگوشت شكاري بخوردكه خود آن را شكار نكرده است ويا براي اوشكار نشده است و يا اوبه شكاران اشاره نكرده است يا در شكار آن كمكي ننموده است. چون مطلب از جابر روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" صيد البر لكم حلال وأنتم حرم ما لم تصيدوه أو يصد لكم [شكار خشكي برايتان حلال است، در حاليكه در احرام باشيد، مشروط برآنكه خود آن را شكار نكرده يا براي شما شكارنشده باشد]". به روايت احمد و ترمذيكهگفته است حديث جابر مفسر است و نشنيدهايم كه مطلب از جابر شنيده باشد. بعضي از اهل علم بدان عمل ميكنند و در خوردنگوشت شكار برايكسيكه در احرام است و خود آن را شكار نكرده و براي او شكار نشده است اشكالي نميبينند. امام شافعي ميگويد:اين حديث بهترين حديث است دراين باره و قابل قياسترين روايت مي باشد. امام احمد واسحاق ومالك و جمهورفقها هم آن را پذيرفتهاند. اگرخود آن را شكاركند يا برايش شكار شده باشدگوشتش براي او حرام است باجازه او يا بدون اجازه او باشد .اما اگركسي كه در احرام نيست يك حيوان خشكي را شكار كرد، براي خودش نه برايكسيكه در احرام است، سپس او ازگوشت آن به محرم اهداءكرد يا فروخت، براي او حرام نيست. عبدالرحمن بن عثمان تيميگفت: همراه طلحه بن عبيدالله بيرون آمده بوديم و همگي درحال احرام بوديم به وي پرندهاي اهدا شده بود و او خواب بود. بعضي ازما ازآن خورد و بعضي:ازآن امتناغ ورزيدند. چون طلحه بيدار شد، براي آنانكه خورده بودند، دعاي توفيق نمود وگفت: ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن خورديم. بروايت احمد و مسلم. وآنچهكه در برخي از احاديث آمده و از خوردن آن منع ميكنند مانند حديث صعب بن جثامه ليثي كه: “او به پيامبر صلي الله عليه و سلم در ابواء يا ودانگورخري اهداء كرد، پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را به وي برگرداند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم آثارناخشنودي را درچهره صعب ديد فرمود: “ما چون در احرام هستيم آن را به تو برگردانديم“ بدانجهت استكه احتمال داردكه صعب آن را شخصاً بمنظوراهداء به پيامبر صلي الله عليه و سلم شكاركرده باشد. و بر اين معني حمل ميشود، آنوقت اشكالي پيش نميآيد:ابن عبدالبرگويد: كسيكه اين مذهب دارد از اينطريق احاديث مربوط به اين باب را تصحيح ميكند. بنابراين تضاد و اختلافي، پيش نميآيد پس بايد احاديث را با هم تلفيق وتطبيق نمود وتا امكان داشته باشد نبايد دربين آنها تعارض پديد آيد. و ابن القيم اين مذهب را ترجيح داده وگفته است: اخبار مروي از اصحاب رسول خدا اين تفصيل را ميرساند.حكمكسيكه يكيازمحظورات وممنوعات احرام را انجام داده است؟اگركسي با عذر و از روي نياز يكي از محظورات احرام را بغيراز"جماع“ مرتكب شد مانند تراشيدن موي و پوشيدن لباس دوخته بمنظور پرهيز ازگرما و سرما و امثال آن بر وي لازم ميشودكهگوسفندي را فديه دهد و يا شش نفرمسكين را اطعامكند، از قرار هر نفر نيم صاع، يا اينكه سه روز روزه بگيرد. بهرحال او مختار استكه هريك از آنها را انتخابكند.حج يا عمره با ارتكاب هيچيك از محظورات و ممنوعات احرام، باطل نميگردد، مگربا ارتكاب عمل جماعكه با عمل جماع حج يا عمره باطل ميگردد. عبدالرحمن بن ابي ليلي ازكعب بن عجره روايت ميكندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درحديبيه ازكنار اوگذشت وگفت:" قد آذاك هوام رأسك [جانوران سرت تو را آزار ميدهند]"؟گفتم: آري. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" احلق،راسك ثم اذبح شاة نسكا، أو صم ثلاثة أيام، أو أطعم ثلاثة آصع من تمر على ستة مساكين [سرت را بتراش سپسگوسفندي را بعنوان فديه ذبحكن يا سه روزروزه بگيريا سه صاع خرما به شش نفرمسكين بده]". بروايت بخاري و مسلم و ابوداود. باز هم او در روايت ديگريگويد: در سرم جانور پيدا شده بود و حال آنكه من درحديبيه همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بودم، بگونهايكه ازبينائي خويش نگران بودمكه اين آيه نازل شد:" فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه ففدية من صيام أو صدقة أو نسك. [هركس بيمار شد يا موي سرش او را آزار ميداد، سرش را بتراشد و فديه بدهد: روزه يا صدقه يا ذبحگوسفندي]". پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا خواند و گفت:" احلق رأسك، وصم ثلاثة أيام، أو أطعم ستة مساكين فرقا من زبيب.أو انسك شاة، فحلقت رأسي ثم نسكت [بروسرت را بتراش و سه روزروزه بگير يا ١٦ رطل عراقي مويز به شش نفرمسكين بده ياگوسفندي ذبحكن. من سرم را تراشيدم سپسگوسفندي ذبحكردم]". نسبت به وجوب فديه امام شافعي غير معذور را بر معذورقياسكرده است. ابوحنيفه ذبح را بر غيرمعذورواجب دانسته اگر قدرت آن را داشته باشد نه برمعذور، همانگونهكه قبلا ازآن سخن رفت (يعني برمعذورفديه واجب نيست).اگر كسي بعضي از موها را كوتاه كرد يا كند:عطاء گويد: اگر محرم سه مو يا بيشتر راكنده بايدگوسفندي ذبحكند. بروايت سعيد بن منصور، شافعي ازاو روايتكرده استكه فديه يك مو يك مد طعام و فديه دو مو ٢ مد طعام و فديه سه مو و بيشتر ذبح يكگوسفند است.حكم روغن ماليدن به موي و تنمولف مسويگفته است: روغن ماليدن اگربا روغن زيتون خالص يا سركه خالص انجام گيرد، بنا براي ابوحنيفه، بهريك از اندامهاي بدن ماليده شود موجب ذبح گوسفندي است. شافعيه ميگويند: اگرموي سروريش را با روغنيكه بوي خوش نداشته باشد چربكرد فديه لازم ميآيد و براي ديگر اندامهاي بدن فديهاي لازم نيست. اگركسياشتباها يا از رويناداني، لباس دوخته بپوشد يا مواد خوشبواستعمالكند، اشكالي ندارد: اگركسي در حال احرام، لباس دوخته پوشيد يا مواد خوشبو استعمالكرد بعلت اينكه از حرمت آن اطلاع نداشت، يا اينكه حالت احرام خويش را فراموشكرده بود، فديه بر وي لازم نميگردد. يعلي بن اميهگفت: مردي در “جعرانه“ به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمدكه جبهاي پوشيده بود و موي سر و ريش خويش را رنگ زده بود، گفت: اي رسول خدا با همين شكل و قيافهامكه ميبيني، احرام به عمره بستهام. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اغسل عنك الصفرة، وانزع عنك الجبة، وما كنت صانعا في حجك فاصنع في عمرتك [برورنگ زرد موي خود را بشوي وجبهات را ازتن بيرون آورو هركاري كه در حج انجام ميدادي، براي عمره نيز انجام بده]". بروايت گروه محدثين بجز ابن ماجه عطاء گويد: اگركسي ازروي نسيان يا عدم اطلاع مواد خوشبو به خويش زد يا جامه دوخته پوشيد، برويكفارهاي نيست. بروايت بخاري. ولي اگراز، روي نسيان و عدم اطلاع حيواني را شكاركرد، بايدكفاره آن را پرداخت نمايد چون ضمانت آن، ضمانت مالي است و در ضمانت مالي آگاهي يا عدم اگاهي و سهو و عمد، هيچگونه نقشي ندارد مانند ضمانت مالي نسبت به انسانها.جماع حج را باطل ميكندعلي و عمر و ابوهريره فتوي دادهاند: اگر مردي در حال احرام، با همسرش همبسترگرديد و جماع پيش آمد، آنان بايد راه خويش را پيشگيرند و به مناسك حج ادامه دهند تا اينكه اعمال حج خود را انجام ميدهند و بپايان ميبرند و برآنان واجب استكه در سال آينده، حج را بگزارند و قربانيكنند. ابوالعباس طبريگويد: اگركسي در حال احرام و پيش ازبپايان رساندن مرحله اول حج يعني پيش ازرمي جمره عقبه در روز عيد، مرتكب جماع شد، حج او باطل ميگردد، خواه پيش از وقوف درعرفه يا بعد ازآن باشد. و براو واجب استكه اين حج فاسد خود را ادامه دهد و بپايان برساند و شتري يا گاوي را ذبح كند و در سال بعد، آن را قضاكند. اگر زن هم در احرام باشد و بدانكار رضايت داده و فرمانبردار بوده باشد، او هم بايد حج خود را بپايان ببرد وسال بعد آن را قضاكند و براي اكثراهل علم ذبح شترو يا گاو بر او نيز لازم است.بعضي از جمله عطاءگفتهاند: براي هردوي آنان يك قربانيكافي است و بغوي در شرح السنهگفته است: مشهورترين قول شافعي چنين است و تنها برمردكفاره واجب ميباشد، همانگونهكه دركفاره جماع درروز در ماه رمضان، بيان شده است. در سال بعدكه زن و شوهر براي قضاي حج بيرون ميآيند، بايد ازهم جدا شوند، مبادا همان رويداد سال پيش روي دهد. (احمد و مالك جدائي آنان را در اين سفر واجب ميدانند و حنفيه و شافعيه آن را مستحب ميدانند).اگر مرد نتواند شتري ذبح كند، واجب استكهگاوي را ذبحكند و اگر نتواند گاوي را ذبحكند، بايد هفت راسگوسفند ذبحكند و اگرآن را هم نتوانست، بايد قيمت پول يك شتررا تعيينكند وبا آن خوراك وطعام خريداري نمايد وآن را به فقراء و مساكين، از قرارهر مسكين يك مد صدقه و احسان بدهد و اگرآن را هم نتوانست، بجاي هرمد طعام يك روز، روزه بگيرد.صاحبان رايگفتهاند: اگر قبل از وقوف در عرفات مرتكب جماع شد، حج او فاسد ميگردد و بر او واجب استكه يكگوسفند يا يك هفتم يك شتررا قرباني كند واگربعد ازوقوف درعرفه جماع صورتگيرد حج او فاسد نميشود، ولي بايد يك شتر قرباني كند.كسيكه به “قران” احرام بسته باشد اگرحج خود را تباهكند، همان چيزي بر او واجب ميشودكه بر “مفرد” واجب ميگردد و بايد بصورت “قران” آن را قضاكند و قرباني “قران” هم از او ساقط نميشود. اوگفته: جماع اگر بعد از مرحله اول قران يعني بعد ازتحليل اول صورتگيرد، حج او فاسد نيست و قضاء آن هم لازم نيست، بنابرراي اكثراهل علم چنين است. و بعضي قضاي آن را واجب ميدانندكه قول ابن عمروحسن وابراهيم نخعي چنين است. وفديه واجب ميگردد. اين فديه يك شتريا يكگوسفند است؟ اختلاف وجود دارد. بنا بقول ابن عباس و عطاء و عكرمه و يكي از اقوال شافعي واجب است يك شتر را ذبحكند و يك قول ديگر وجود داردكه ميگويد ذبح برگوسفند واجب ميشود،كه مذهب مالك براين راي است. اگركسي در حال احرام، احتلام شد يا براثر فكر درباره جماع يا بر اثر نظر، انزال برايش پيش آمد، شافعيهگويند: چيزي بر او واجب نيست و اگركسي با شهوت زن را لمسكرد يا بوسيد، بايدگوسفندي ذبحكند، خواه انزال دست داده باشد يا دست نداده باشد. ابن عباسگويد: بر مرد قرباني واجب ميشود.مجاهدگويد: مردي به نزد ابن عباس آمد وگفت: من دراحرام بودم وفلانكس با آرايش تمام پيش من آمد، من نتوانستم خويشتن را نگاه دارم و شهوت ازمن پيشي گرفت. ابن عباس از بسياري خنده بر پشت افتاد وگفت: تو شبق (بسيار زنباره و شهوت ران) هستي. اشكالي ندارد... برو قرباني كن و ذبحي انجام بده و حجت را بپايان برسان. بروايت سعيد بن منصورجزاي كشتن شكار خشكي و بريخداوندگويد:" يأيها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم، ومن قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم، يحكم به ذوا عدل منكم، هديا بالغ الكعبة أو كفارة طعام مساكين أو عدل ذلك صياما، ليذوق وبال أمره، عفا الله عما سلف، ومن عاد فينتقم الله منه، والله عزيز ذو انتقام [اي مومنان در حال احرام شكار مكنيد و حيوانات شكاري را مكشيد وهركس حيواني را ازروي قصدكشت وشكاركرد، بروي واجب استكه قيمت آنچهكهكشته است ازجانوران،كه دو تن از عادلان قيمت و بهاي آن را تعيين و ارزيابيكنند و بدان قيمت حيواني براي قرباني بخرد تا هديهاي باشد و بكعبه فرستاده شود و قربانيگردد، يا بدان قيمت طعامي خريده شود و بدان درويشان اطعام گردند يا بجاي هر دو منگندم فديه، يك روز روزه بگيرد تا وبالكار وكردار خويش را بچشد، خداي تعاليگذشته را عفوكرد و بزه را بهكفاره برداشت و هركس بازگردد و مجدداً آن را انجام دهد، خداي از او انتقام ميگيرد و همينكفاره را بر او واجب ميكند و در قيامت او را به عذابگرفتارش ميسازد و خداوند از مخالفان انتقامگيرنده ميباشد]". ابنكثيرگويد: بقول جمهور چه در قتل شكار، عمد داشته باشد و چه از روي نسيان باشد، اين تاوان را بايد بپردازند. زهري گويد: قرآن بكسي كه عمد داشته باشد تصريحكرده و سنت هم بكسيكه از روي نسيان آن را انجام دهد تصريح كرده است.از قرآن برميآيد، كسيكه از روي عمده مرتكب آن شود، علاوه بر تاوان وكفاره آن، گناهكار هم ميشود چون ميگويد:" ليذوق وبال أمره..." و سنت از روي احكام پيامبر صلي الله عليه و سلم و ياران او، به جزا و تاوان قتل شكار از روي خطاء نيز حكم كرده است. بعلاوه قتل و كشتن شكار، اتلاف است و در اتلاف ضمانت الزامي است خواه از روي عمد باشد يا از روي نسيان، ولي اگر كسي عمد داشت گناهكار هم ميشود، بخلاف كسي كه عمد نداشته باشد.در مسوي گفته است: معني " فجزاء مثل ما قتل من النعم " ابوحنيفهگفته استكه با تشخيص دو نفر عادل بايد، چيزي را در جزاي شكار صيد شده، بپردازدكه در قيمت مانند آن باشد، خواه ازحيوانات باشدكه بايد براي اهلكعبه ذبح وبين فقراء تقسيم شود يا دركفاره آن باندازه قيمت حيوان شكار شده، اطعام خريداري و بين فقراي مكه تقسيم شود. و شافعي گفته است: اين جزاء يا بايد صورتاً و شكلاً با تشخيص دو نفر عادلمانند حيوان صيد شده، از چهارپايان باشد، كه قرباني ميشود و ياكفاره بصورت اطعام است، يا برابرآن روزه ميگيرد.حكم و داوري عمر بن خطاب و آنچه كه پيشينيان بدان حكم كردهاند:عبدالملك بن قريرازمحمد بن سيرين نقل ميكندكه: مردي به نزد عمربن خطاب آمد؟ گفت: من با دوستم اسبان خود را تا “ثغره ثنيه” رانديم و درآنجا ما آهوئي را شكاركرديم و حال آنكه هر دو در احرام بوديم، نظر شما چيست؟ عمر خطاب به مرديكه بغل دست اوبودگفت: بيا با هم درباره آن حكمكنيم. آنان حكم دادندكه بايد بجاي آن بزي را قربانيكنند. آن مرد برگشت و ميگفت: اين شخص - عمر -اميرمومنان است و نميتواند درباره آهوئي حكمكند و داوري نمايد و مردي را خواند تا با وي حكم صادركند، عمرسخن اورا شنيد واورا به نزد خود خواند و ازاوپرسيد: آيا سوره “مائده” را ميخواني؟گفت: نخيرگفت: آيا اين مرد راكه با من حكم صادركرد را، ميشناسي؟ گفت: نخير عمر گفت: اگر ميگفتيكه سوره مائده را ميخوانم دستور ميدادم كه ترا نيك بزنند. سپس گفت: خداوند ميفرمايد:" يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبة “ و اين مرد هم عبداالرحمن بن عوف ميباشد. علماي سلف براي شكار شترمرغ، دستور به قربانيكردن يك شتر دادهاند و براي شكارگورخروگاو وحشي و بزكوهي نر و بزكوهي ماده، براي هريك ازآنها به قربانيكردن يكگاو، دستور دادهاند و براي پرندگان وحشي، براي هريك از آنها، به قربانيكردن يكگوسفند دستور دادهاند و برايكفتار به قربانيكردن قوچ و براي آهو به قربانيكردن بز و براي خرگوش به قربانيكردن بزغاله بيش از چهار ماهه وبراي روباه به قربانيكردن بزغاله چهار ماهه و براي موش صحرائي به قرباني كردن بزغاله چهار ماهه دستور دادهاند.وقتي قرباني نباشد بايد چكاركرد؟سعيد بن منصور از ابن عباس روايتكرده استكه اگركسي در حال احرام، حيواني را شكاركرد، بايد جزاي آن را قربانيكند وگوشت آن را بين مردم توزيع نمايد و اگر حيواني براي قرباني نيافت، بايد قيمت آن را برآوردكند و بهاي آن، طعام خريداري نمايد وبين مساكين تقسيمكند. و اگرطعام نداشت بايد دربرابر هر نيم صاع طعام، يك روز، روزه بگيرد، پس اگرمحرم آهوئي يا مانند آن را شكاركرد و كشت، بايدگوسفندي در مكه قربانيكند. اگرآن را نيافت بيست مسكين را اطعام كند و اگرآن را نيافت بيست روز، روزه بگيرد. واگر شترمرغي ياگورخري يا امثال آنها راكشت بايد يك شتري قربانيكند واگرآن را نيافت، ٣٠ نفرمسكين را اطعام كند واگرآن را نيافت، ٣٠روز، روزه ميگيرد. اين روايت را ابن ابي حاتم وابن جرير ذكركردهاند وگفتهاند: طعام هر نفر يك مد استكه او را سيركند.چگونگي اطعام مساكين و روزه گرفتنمالكگفته است: بهترين چيزيكه درباره كشتن و شكار حيوان در حال احرام شنيدهام، آنست كه حيوان شكاريكهكشته شده، ارزيابيگردد و بهاي آن را طعام خريداريكنند، آنگاه بهر مسكين يك مد بدهند يا بجاي هر مدي يك روز، روزه بگيرند. به تعداد اطعام هرمسكيني، يك روز، روزه بگيرد، پس بجاي ده مسكين ده روزه وبجاي بيست مسكين بيست روزه وبدين نسبت تا هراندازه برسد، حتي اگر از شصت نفر هم بيشتر باشد.چند نفربا هم در كشتن حيوان شكاري سهيم باشند:اگر چند نفر با هم و از روي عمد، دركشتن يك حيوان شكاري، در حال احرام، شركت داشته باشند، تنها يك جزاء برآنان واجب ميشود، چون درآيه آمده بود: " فجزاء مثل ما قتل من النعم . از ابن عمر سئوال شد دربارهگروهيكه در حال احرام كفتاري راكشته باشند.گفت: يكگوسفند قربانيكنند.گفتند: هريك يك گوسفند سر ببريم؟ گفت: براي همه شما يك قوچ كافي است.شكار در سرزمين حرم و بريدن درختان آنجابراي همه مردم، چه در احرام باشند و چه نباشند، در سرزمين حرم شريف، شكار حيوانات شكاري و راندن آنها و بريدن درختانيكه بطور معمولي وسيله انسانها كاشته و غرس نميشوند بلكه خودرو هستند وكندن و قطعكردن و اتلاف گياهان تر، حتي خارها، حرام ميباشد.مگر گياه خوشبوي “اذخر“ و “سناي مكي”كه قطع آن دو مباح ميباشد.چون بخاري ازابن عباس روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در روزفتح مكهگفت: " إن هذا البلد حرام، لا يعضد شوكه، ولا يختلى خلاه (3) ولا ينفر صيده، ولا تلتقط لقطته إلا لمعرف [اين سرزمين مكه مورد احترام و مقدس است،كه انتهاي حرمت آن حرام است، و خارها وگياهان تر آن جا نبايد قطع شود - اينكارحرام است -و نبايد حيوانات شكاري در آنجا رانده و رم داده شوند - اينكار حرام است - برداشتن چيزهايگمشده و پيدا شده درآنجا، جايز و روا نيست، مگربرايكسيكه بخواهد آن را به مردم بشناساند تا صاحبان آن پيدا شود]". ابن عباسگفت: مگر “اذخر”كه براي آهنگران و منازل ضرور و لازم است. شوكاني بنقل از قرطبيگفته است: فقها درختي راكه بريدن آن در سرزمين حرم مكه، ممنوع و حرام است، به درختاني اختصاص دادهاند، كه خودرو باشند، نه درختاني كه وسيله انسانها كاشته شده باشد، كه درباره آنها، اختلاف است. جمهور علما بريدن آنها را جايز ميدانند. امام شافعي بريدن مطلق درختان را موجب پرداخت جزاي آن ميداند و ابن قلامه آن را ترجيح داده است. درباره جزاي قطع درختان خودرو هم اختلاف است. مالك گويد: جزائي ندارد و با ارتكاب آنگناهكار ميگردد. عطاءگفته است: بايد استغفار كند. ابوحنيفه گويد: بايد قيمت قرباني را پرداختكند. شافعيگويد: براي قطع درخت بزرگ بايدگاوي را قربانيكند و برايكوچكتر از درخت بزرگ يكگوسفند را قربانيكند. علما بهرهگرفتن از شاخههاي شكسته و درختانيكه با دست آدمي قطع نشدهاند و برگهاي افتاده درختان را، جايز ميدانند.ابن قدامهگويد: باجماع بر داشتن آنچهكه در حرم، خودرو نباشد و انسانها آن را كاشته باشند، جايز است، از قبيل حيوانات وكاشتنيها و بوئيدنيها كه چراندن حيوان در آنها و بريدن آنها، اشكالي ندارد. درروضه النديهگفته است: اگركسي درحال احرام نباشد و درحرم مكه، صيدي را شكاركرد يا درختي را قطع نمود، فقطگناهكار ميشود و چيزي بر او واجب نميگردد. اما اگركسي در حال احرام باشد و حيواني را شكاركند، همان جزائي بر وي واجب ميشود، كه خداوند برايكشتن صيد ذكركرده است، و براي قطع درختان مكه، اگركسي در احرام باشد چيزي لازم نميگردد، چون آنچنان دليلي نداريمكه آن را حجت خويش سازيم. وآنچهكه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده استكه:" في الدوحة الكبيرة إذا قطعت من أصلها بقرة -- [اگركسي درخت بزرگ را ازريشه بريد، بايد گاوي را قربانيكند]". صحيح نيست و به صحت نپيوسته است، و نميتوان بدانچهكه از بعضي سلف روايت شده است، استدلالكرد. سپس ادامه ميدهد و ميگويد: بين نهي ازقتل وكشتن صيد و قطع درخت و وجوب جزاء يا قيمت و بهاي آن، هيچگونه ملازمتي ومناسبتي نيست. نهي مستلزم حرمت است وجزاء يا قيمت آن بايد بموجب دليل ثابتگردد. و در اين باره جز " لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم..." دليل ديگري نيامده است و درآنجا تنها از ذكر جزاء سخن رفته است پس نبايد غير از جزاء واجب باشد.حرم مكه و حدود آنحريم مكي، داراي حدودي است كه از پنج جهت مكه را احاطه نموده و بر آنجاها، نشانههائي نصب شده است،كه اين نشانهها سنگهاي بلندي است كه باندازه يك متر ارتفاع دارند و در دو طرف راه نصب شدهاند بدين شرح: از جانب شمال “تنعيم” واقع در ششكيلومتري مكه است.و از جانب جنوب “اضاه” واقع در دوازده كيلومتري مكه است.از جانب شرق “جعرانه” واقع در شانزده كيلومتري مكه است.از جانب شمال شرقي “وادي نخله” واقع در چهاردهكيلومتري مكه است. از جانب غرب ’شميسي’كه حديبيه ميباشد واقع در زبانزدهكيلومتري مكه است. محبالدين طبري از زهري و او ازعبيدالله بن عبدالله بن عتبه روايتكرده است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام باشاره جبريل اين علامات ونشانههاي حدود حريم مكه را نصبكرده استكه بر جاي مانده بودند تا اينكه قصي بنكلاب آنها را تجديد نمود، تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درسال فتح مكه تميم بن اسيد خزاعي را مامور تجديد آنها نمود و آنها همچنان مانده بودند، تا اينكه عمر بن خطاب، چهارنفر از قريش را باسامي: محرمه بن نوفل وسعيد بن يربوع وحويطب بن عبدالعزي وازهر بن عبدعوف را مامورنمودكه آنها را تجديد نمودند، سپس معاويه هم آنها را تجديد نمود و بعد از او در زمان عبداملك بدستور وي تجديد شدند.حدود حريم مدينههمانگونهكه شكار و قطع درختان وگياهان در حريم مكه، حرام است در حريم مدينه نيز چنين است. جابر بن عبداللهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن إبراهيم حرم مكة، وإني حرمت المدينة، ما بين لابتيها، لا يقطع عضاهها ولا يصاد صيدها [ابراهم عليهالسلام اين حرمت و احترام و تقديس را براي مكه ازخداوند خواست و براي آن حريم تعيين نمود من هم آن را براي مدينه ميخواهمكه حريم آن بين دو“حره“، يعني احترام اصل شهر مدينه از خداوند تقاضا ميكنم. پس درختان وگياهان مدينه نيز نبايد قطع شوند و حيوانات شكاري در حريم مدينه نبايد شكار شوند]". بروايت مسلم.احمد و ابوداود از علي بن ابيطالب روايت كردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره شهر مدينهگفت:" لا يختلى خلاها ولا ينفر صيدها، ولا تلتقط لقطتها، إلا لمن أشاد بها ، ولا يصلح لرجل أن يحمل فيها السلاح لقتال، ولا يصلح أن تقطع فيها شجرة، إلا أن يعلف رجل بعيره [نبايدگياهان تر مدينه قطعگردند و نبايد حيوان شكاري آنجا رم داده شوند و نبايد يافتهها و پيدا شدههاي -لقطه -آنجا برداشته شود، مگركسيكه آنها را به مردم معرفيكند تا صاحبان آنها پيدا شوند ونبايدكسي درآنجا براي جنگ اسلحه بدستگيرد و نبايد درختان آنجا بريده شوند، مگر اينكهكسي به شتر خود علف دهد]". و در حديث متفق عليه آمده استكه حدود حريم مدينه مابين “عير“ و “ثور” ميباشد. ابوهريره گويد پيامبر صلي الله عليه و سلم مابين دو زمين سنگلاخي سياه شرقي و غربي مدينه را حرم مدينه قرار داده و دوازده ميل پيرامون مدينه را قرقگاه نمود. و حريم حرم مدينه دوازده ميل از فاصلهكوه “عير” واقع در ميقات تاكوه “ثور” در نزد “احد” در جهت شمال ميباشد.پيامبر صلي الله عليه و سلم براي اهل مدينه رخصت دادهاندكه درختان را برايكارهاي ضروري و مورد نياز، ازقبيل ساختن وسيلهكشاورزي يا سواري و امثال آن، قطعكنند و همچنين رخصت دادهاندكه اهل مدينهگياه مورد نياز، براي تعليف چهارپايان خود را نيز تهيهكنند. احمد از جابر بن عبدالله روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: “حرام ما بين حرتيها، وحماها كلها، لا يقطع شجرة إلا أن يعلف منها [مابين در سنگلاخ سياه مدينه و همه قرقگاه آن حريم است، نبايد درختان آن بريده شوند مگراينكه بمنظور تعليف چهارپايان]". بخلاف حريم مكهكه درآنجا چنين چيزي روا نيست زيرا در مكه مردم ميتوانند، مايحتاج خود را پيداكنند ولي در مدينه مردم نميتوانند مايحتاج خود را تهيهكنند. براي كشتن شكار و قطع درختان در حريم مدينه جزائي تعيين نشده است ولي اينكارموجبگناه و عصيان است. بخاري از انس روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" المدينة حرم، من كذا إلى كذا، لا يقطع شجرها، ولا يحدث فيها حدث، من أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين [حريم مدينه از آنجا تا بدانجا است و نبايد درختانش قطعگردد و نبايد درآنجا رويدادهائي پيش آيد، هركس درآنجا رويدادي و حادثهاي بوجود آورد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد]". هركس شاخ و برگ و تنه بريده درخت آنجا را، يافت استفاده ازآن برايش حلال ميباشد. از سعد بن ابيوقاص روايت استكه او سواره به قصر خويش واقع در “عقيق” ميرفت، او بندهاي را ديدكه درختي را ميبريد يا شاخ و برگ آن را مي شكست، آن را از اوگرفت. چون سعد برگشت، صاحبان آن بنده آمدند وبه ويگفتند: آنچهكه ازغلام ماگرفتهاي، به وي پس ده. او گفت: معاذ الله چيزيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به من بخشيده است پس بدهم وامتناع ورزيد از پس دادن آن. به روايت مسلم.ابوداود و حاكم آن را روايتكردهاند و حاكم آن را صحيح دانسته است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من رأيتموه يصيد فيه شيئا فلكم سلبه [هركس را ديديدكه در حريم مدينه مشغول شكار است ميتوانيد آن را از او بگيريد]".آيا غير ازاين دو، حريم ديگري هست؟ابن تيميهگويد: دردنيا حريم ديگري بجزحريم مكه و حريم مدينه وجود ندارد و غيرآن دو جا را نميتوان حريم ناميد همانگونهكه جاهلان، جاهاي ديگررا حريم مينامند مانند: "حرم المقدس” و “حرم الخليل” و امثال آن. اينها باتفاق مسلمين حريم نيستند، و احترام شرعي ندارند.حريميكه مجمع عليه باشد حريم مكه است وجمهورعلما براي مدينه هم حريم قائل هستند همانگونهكه احاديث فراواني در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم رسيده است، مسلمانان درباره وجود حريم سومي، نزاعي ندارند مگر درباره “وجاء”كه در طايف واقع است وگروهي ازجمله شافعي وشوكاني آنجا را هم “حريم” ميدانند و جمهورآنجا را بصورت “حريم” قبول ندارند.برتري مكه برمدينهبنا براي جمهور علما مكه برتراز مدينه ميباشد و فضيلت بيشتري دارد. چون احمد و ابن ماجه و ترمذي بصورت صحيح از عبدالله بن عدي بن الحمراء روايت كردهاندكه او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدكه ميگفت:" والله إنك لخير أرض الله وأحب أرض الله إلى الله، ولولا أني أخرجت منك ما خرجت [به خداي سوگندكه تو بهترين زمين خدا هستي وبه نزد خدا محبوبترين زمين ميباشي، اگرمرا بيرون نميكردند هرگز بيرون نميرفتم]’’. بروايت و تصحيح ترمذي ازابن عباس آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكهگفتند:" ما أطيبك من بلد، وأحبك إلي، ولولا أن قومي أخرجوني منك ما سكنت غيرك [چقدر شهرپاك و تمييز هستي و چقدرترا دوست دارم، اگرقومم مرا ازاينجا بيرون نميكردند، هرگز در جاي ديگر جز تو سكونت نميگزيدم]".دخول در مكه بدون احراماگركسي قصد حج و يا عمره را نداشته باشد، جايز است بدون احرام وارد مكه شود خواه دخول در آن، بمنظور نياز، تكرارگردد، مانند هيزم كش وكسيكه گياه ميفروشد و سقاء و شكارچي و امثال اينها يا نياز او تكرارنگردد مانند: تاجر و زائر و امثال آن و خواه ايمن باشد يا ترسان. و صحيحترين قول شافعي و چيزيكه اصحاب او بدان فتوي دادهاند، چنين است. در حديث مسلم آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم داخل مكه شد و عمامه سياهي برسر داشت و در احرام نبود. ازابن عمر نقل شدهكه او پارهاي راه رفته بود و برگشت و بدون احرام به مكه درآمد.ابن شهاب و ابن حزمگفتهاند، دخول در مكه، بدون احرام اشكالي ندارد پيامبر صلي الله عليه و سلم ميقات را برايكساني تعيين فرمودهاندكه قصد حج يا عمرهكنند، نه براي كسانيكه قصد حج و عمره ندارند و خداوند و پيامبر صلي الله عليه و سلم نگفتهاند،كه دخول در مكه بدون احرام جايز نيست و نميتوان چيزي راكه شارع، مردم را بدان ملزم ننموده است، الزامي ساخت.آنچه كه براي دخول در مكه و بيتالحرام مستحب ميباشد1-غسلكردن: از ابن عمر روايت استكه او براي دخول درمكه غسل ميكرد.٢-كسيكه از ناحيه “زاهر” به مكه وارد ميشود مستحب استكه شب را در “ذي طوي” بماند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم شب درآنجا ماند. نافع گويد: ابن عمر چنان ميكرد. بروايت بخاري و مسلم.٣-مستحب استكه از جهت “ثنيه العلياه -ثنيهكداء” -نامگردنهاي است -وارد مكه شود. پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن ناحيه وارد شد. در غيرآن صورت هرگونهكه برايش مقدور است و از هر طرف باشد اشكالي ندارد.٤-پس از اينكه وسايل خويش را درجاي امني نهاد، بزيارت خانهكعبه بشتابد و از “باب بني شيبه -باب السلام” وارد شود. و با خشوع و زاري بگويد: " أعوذ بالله العظيم، وبوجهه الكريم، وسلطانه القديم من الشيطان الرجيم، بسم الله، اللهم صل على محمد وآله وسلم، اللهم اغفر لي ذنوبي وافتح لي أبواب رحمتك [پناه به خداي بزرگوارو بذات ارجمند و بخشنده او و قدرت قديم او از دست شيطان رانده شده. بنام الله، خداوندا درود و سلام تو بر محمد و آل او باد. خداونداگناهانم را بيامرز و درهاي رحم ومهرخود را برويم بگشا]".5-چون نگاهش بر خانه كعبه افتاد، دستها را برداشته و بگويد:" اللهم زد هذا البيت تشريفا، وتعظيما، وتكريما، ومهابة، وزد من شرفه وكرمه ممن حجه، أو اعتمره، تشريفا وتكريما وتعظيما، وبرا [خداوندا بر شرافت و عظمت وكرامت و هيبت اين خانه بيفزاي، و برتعدادكسانيكه با تشريف و تكريم و تعظيم ونيكي، اين خانه را بزرگ ميدارند وارج مينهند وآن را بقصد حج و عمره نثارت ميكنند برقدرو ارج آنان نيز بيفزاي]"."اللهم أنت السلام، ومنك السلام، فحينا ربنا بالسلام" 6-سپس به سوي “حجرالاسود” برود به آرامي آن را بوسه زند. اگرنتوانست آن را بوسه زند، دست برآن مالد و دست خود را بوسه زند -استلام -اگرآن را هم نتوانست با دست بدان اشارهكند.٧-سپس در برابر حجرالاسود ايستاده و طواف را از آنجا شروع كند.٨-نماز تحيه المسجد لازم نيست زيرا تحيت مسجدالحرام، طوافكعبه است، مگر اينكه نماز فرض برپا باشدكه بايد آن را با امام بخواند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إذا أقيمت الصلاة فلا صلاة إلا المكتوبة [هرگاه نماز فرض بپاي داشته شد و براي آن اقامهگفته شد، نبايد بجزنماز فرض خواند]". و اگر نگران فوت وقت باشد، پيش از طواف نماز فرض را ميگزارد، آنگاه پس از نماز، طواف را شروع ميكند.طواف خانه كعبه و چگونگي آن1-طوافكننده طواف خود را ازكنار حجرالاسود شروعكند، بدينگونهكه رداي خويش -بالاپوش مخصوص احرام -را بدوش چپ انداخته و سرآن را در زيربغل راست خود قرار دهد و در برابر حجرالاسود ايستاده، آنرا بوسه زند يا برآن دست ماليده و دست خود را بوسه زند -استلام -يا با دست بدان اشارهكند، بهر طريقكه برايش ممكن باشد، بگونهاي كه خانهكعبه در سمت چپ او واقعگردد باگفتن:" بسم الله، والله أكبر، اللهم إيمانا بك، وتصديقا بكتابك، ووفاء بعهدك، واتباعا لسنة النبي صلى الله عليه وسلم [طواف را شروع ميكنم بنام خداوند، الله بزرگتر از هر چيزي است. خداوندا بتو ايمان دارم وكتابت را باور دارم و بعهد تو وفاكردمكه به حج خواندي مرا و از پيامبرت پيروي مينمايم]".٢-چون طواف را شروعكرد، مستحب است درسه دوراول طواف، با هروله و بشتاب وگامهاي نزديك بهم و نزديك بكعبهگام بردارد. و در چهار دور باقيمانده طواف، باگامهاي عادي گام بردارد. اگر بنا بكثرت و ازدحام جمعيت هروله و نزديك شدن از خانهكعبه ممكن نشد، بهرصورتكه ممكن باشد طواف را انجام دهد. و مستحب استكه ركن يماني را استلامكند و حجرالاسود را در هر دور از ادوار هفتگانه ببوسد يا استلام كند.٣-مستحب استكه فراوان ذكر و دعاگويد واز ذكر دعا بدعاهائي اكتفاكند، كه موجب انشراح و انبساط خاطرگردد. بدون اينكه بچيز خاصي مقيد يا ملزم بتكرار گفته ديگر طوافكنندگان باشد.و ذكر خاصي نيست كه شارع ما را بدان ملزم ساخته باشداذكار و دعاهائي كه مردم براي هريك از طوافهاي هفتگانه، ذكر نمودهاند سند معتبري ندارد و چيز خاصي در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم نرسيده است. طواف كننده، بدلخواه خود براي خود و قوم و دوستانش خير دنيا و آخرت را از خداوند مسئلت مينمايد. اينك بعضي از دعاهاي وارده:1- وقتي كه روبروي حجرالاسود ايستاد ميگويد:" اللهم إيمانا بك، وتصديقا بكتابك، ووفاء بعهدك، واتباعا لسنة نبيك، بسم الله والله أكبر " .٢-چون طواف را شروعكردگويد:" سبحان الله، والحمد لله، ولا إله إلا الله، والله أكبر، ولا حول ولا قوة إلا بالله " بروايت ابن ماجه.٣-چون به برابر ركن يماني رسيد ميگويد:" ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الاخرة حسنة وقنا عذاب النار " بروايت ابوداود و شافعي از پيامبر صلي الله عليه و سلم .٤-شافعيگويد مستحب ميدانمكه هر وقت به برابر حجرالاسود رسيد تكبير گويد، و در موقع هرولهگويد:" اللهم اجعله حجا مبرورا، وذنبا مغفورا، وسعيا مشكورا [خداوندا حجم را مقبول وگناهانم را آمرزيده و سعي من مورد پاداش قرارگيرد]". و در هر دوره طوافگويد:" رب اغفر وارحم، واعف عما تعلم وأنت الاعز الاكرم، اللهم آتنا في الدنيا حسنة، وفي الاخرة حسنة، وقنا عذاب النار [خداوندا مرا بيامرز و به من رحم كن و از هرگناهي و عصيانيكه نسبت به من ميداني، از من درگذر، تو عزيز و كريمي. خداوندا در دنيا وآخرت به من نيكي عطاكن و مرا ازآتش دوزخ مصون فرما]". عبدالله بن عباس بين دو ركن ميگفت:" اللهم قنعني بما رزقتني، وبارك لي فيه، واخلف علي كل غائبة بخير [خداوندا مرا به روزيكه دادهاي، قانعگردان و آن را برايم فزوني بخش و از هرچه از دست دادهام، عوض نيكوتري به من عطاكن]". بروايت سعيد بن منصورو حاكم.قرائت قرآن براي كسي كه درحال طواف استقرائت قرآن در هنگام طواف اشكالي ندارد. چون طواف بمنظور ذكر خداوند است و قرآن بيش ازهرچيز، خدا را بياد ميآورد. ازحضرت عايشه روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إنما جعل الطواف بالبيت، وبين الصفا والمروة ورمي الجمار، لاقامة ذكر الله عزوجل [طواف خانهكعبه و سعي بين صفا و مروه و رمي جمرات، براي برپا داشتن ذكر خداوند تعالي است]’’. بروايت ابوداود و ترمذي كه آن را “حسن صحيح” دانسته است.فضيلت طواف:بيهقي با اسناد حسن از ابن عباس روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ينزل الله كل يوم على حجاج بيته الحرام، عشرين ومائة رحمة: ستين للطائفين وأربعين للمصلين، وعشرين للناظرين [خداوند هر روز يكصد و بيست رحمت بر حجاج بيتالله الحرام نازل ميفرمايد: شصت رحمت براي طواف كنندگان و چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاهكنندگان]".٥-چون از هفت دوره طواف فارغ شد، دوركعت نماز درمقام ابراهيم ميگزارد و اين آيه را ميخواند:" واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى " و بدينگونه طواف پايان ميگيرد. اگر طواف كننده، بصورت “افراد” حج كند اين طواف “طواف القدوم” و “طواف تحيت” و “طواف دخول” ناميده ميشودكه در اينصورت نه ركن حج است و نه واجب.و اگر بصورت “قران” يا “متمتع” طوافكند، اين طواف را “طواف العمره”گويند و بجاي طواف القدوم و طواف التحيهكفايت ميكند و بر او استكه عمره خويش را بكمال برساند و سعي بين صفا و مروه را انجام دهد.انواع طوافها1-طواف القدوم ٢-طواف الافاضه ٣-طواف الوداع، كه در جاي خود ازآنها سخن خواهيم راند ٤-طواف التطوع. لازم است حاجي تا وقتيكه درمكه است فرصت را از دست ندهد و از طوافهاي تطوع و داوطلبانه و نمازگزاردن در مسجدالحرام غفلت نورزد و هرچه بيشتر بدانها بپردازد. زيرا فضيلت يك نماز در مسجدالحرام از فضيلت يكصد هزار نماز در جاهاي ديگر بيشتر است. در طوافهاي تطوع و داوطلانه هروله واضطباع -ردا را بر دوش چپ انداختن و سرآن را از زير بغل راست ردكردن - لازم نيست. سنت است هر باركه داخل مسجدالحرام ميشود آن را طوافكند. بخلاف ديگر مساجد،كه باگزاردن دو ركعت نماز، احترام آنها برآورده ميشود (در حقيقت طواف مسجدالحرام بجاي دو ركعت نماز تحيهالمسجد، سنت ميباشد). طواف شروط و سنن و آدابي داردكه بدين شرح ميباشد: شروط طواف:1-پاكي بدن از جنابت و حيض و نفاس و داشتن وضو و پاكي جامه و لباس از آلودگي و نجاست [8]. چون ابن عباس روايت كرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" الطواف صلاة...إلا أن الله تعالى أحل فيه الكلام فمن تكلم فلا يتكلم إلا بخير [طواف بمنزله نمازاست مگر اينكه خداوند سخنگفتن درآن را، حلال فرموده است، پس هركس خواست سخنگويد جز سخن نيكو نگويد -يعني در اثناي طواف -]".بروايت ترمذي ودارقطني و تصحيح حاكم و ابن خزيمه و ابن السكن.عايشهگويد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به نزد اوآمد، درحاليكه او داشت ميگريست. پيامبر صلي الله عليه و سلم، به ويگفت: مگر قاعده شدهاي؟ عايشه گفت: آري. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إن هذا شئ كتبه الله على بنات آدم، فاقضي ما يقضي الحاج، غير أن لا تطوفي بالبيت حتى تغتسلي [اين چيزي است كه خداوند در دختران آدم آفريده است، پس تمام كارهائي كه حاجيان انجام ميدهند، تو نيز انجام بده، مگر طواف، كه آن را پس از اينكه از قاعدگي پاك شدي و غسل نمودي، بجاي آور]". بروايت مسلم.باز هم عايشه گفته استكه: نخستين كاريكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام ورود به مكه انجام داد، اين بود كه وضو گرفت، سپس بدور خانه كعبه طواف نمود. بروايت شيخين.اگر كسي آلوده به نجاستي باشد، كه برداشتن آن برايش ممكن نيست مانندكسي كه سلس البول يا مستحاضه است و نميتواند خود را نگه دارد، او طواف خود را بجاي ميآورد و باتفاق همه فقهاء فديهاي براو واجب نيست. امام مالكگويد: زني به نزد عبدالله بن عمرآمد و از اوطلب فتويكرد،كهگفت: من آمدمكه خانهكعبه را طوافكنم، چون به در مسجدالحرام رسيدم، ازمن خون ريختنگرفت، پس برگشتم تا اينكه خونم قطعگرديد سپس آمدمكه طوافكنم همينكه بدر مسجدالحرام رسيدم، بازهم خون ريختنگرفت و برگشتم تا اينكه خونم قطع شد. سپس دوباره آمدمكه طوافكنم چون بدر مسجدالحرام رسيدم، باز خون ريختنگرفت. عبدالله بن عمرگفت: اين شيطان استكه ميخواهد شما را ازاين عمل بازدارد، پس غسل كنيد ومحل ريزش خون را با پارچهاي ببنديد وطواف خود را بجاي آوريد.2-ستر عورت [9] (و پوشيدن شرمگاه و بدن برابر شرع اسلامي) -چون ابوهريرهگويد: سال پيش از حجهالوداع،كه ابوبكر صديق از طرف پيامبر صلي الله عليه و سلم امير الحاج بود، مرا همراهگروهي مامورنمود،كه در روز قرباني به مردم اعلامكنيم “بعد از امسال ديگر هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج را ندارد و هيچكس حق نداردكه برهنه طوافكند”. بروايت شيخين.٣-طواف بايد در هفت دوره -شوط -كامل انجام پذيرد. اگر يكگام را از هريك از دورهها، ترككند طواف او درست نيست. اگر شك پيش آمد، بنا را بر اقل ميگذارد تا اينكه هفت دوره بصورتكامل و يقيني انجامگيرد. اگر بعد ازفراغت از طواف شك پيش آيد، چيزي براو نيست.٤-بايد طواف را از حجرالاسود آغازكند و بدان منتهيگردد.5-بايد خانهكعبه در سمت چپ طوافكننده قرارگيرد. اگر طوري طوافكند كه خانهكعبه در سمت راست او باشد طواف او صحيح نيست. چون جابرگفت: “وقتيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكه وارد شد، به نزد حجرالاسود رفت وآن را استلام نمود، سپس ازطرف راست سنگ، طواف را شروعكرد،كه سه باراول با هروله -بشتاب رفتن با تكان دادن شانهها وگامهاي نزديك بهم -و چهاربار باقيمانده را با راه رفتن عادي، طواف نمود.” بروايت مسلم.6-طواف بايد در بيرون خانهكعبه صورتگيرد پس اگركسي در داخل حجر اسماعيل طواف كند، طواف او صحيح نيست چون حجر اسماعيل و شادروان كعبه، جزو خانهكعبه ميباشند و خداوند دستور داده است كه بدور خانه كعبه طوافكنند نه در داخل خانه:" وليطوفوا بالبيت العتيق [بايد خانه كعبه را طواف كنند]". تا آنجاكه مقدوراست بايد در حال طواف، به خانهكعبه نزديك باشند و در نزديك آن حركتكنند.٧-بقول امام مالك و امام احمد، دفعات سعي بين صفا و مروه و دورههاي طواف، بايد پشت سرهم وبدون فاصله صورتگيرند، اگرفاصله اندكي بدون عذر و فاصله زياد با عذر پيش آيد، اشكال ندارد. حنفيه و شافعيه موالات و پشت سرهم آمدن آنها را سنت ميدانند، پس اگر فاصله زيادي بين اجزاء طواف بدون عذر پيش آمد، طواف باطل نميشود و ازآنجاكه طواف را ترككرده است، آن را ازسر ميگيرد. سعيد بن منصور از حميد بن زيد روايتكرده استكهگفت: عبدالله بن عمر را ديدم،كه سه دور يا چهار دور طواف خانهكعبه نمود، سپس نشستكه استراحت نمايد، و غلامي داشتكه او را باد ميزد و خنك مينمود، سپس برخاست و طواف خود را ازآنجاكه ترككرده بود، از سرگرفت. شافعيه و حنفيه گويند: اگردر حين طواف وضوي او باطل شد، دوباره وضو ميگيرد و بقيه دورهاي طواف را از سر ميگيرد. لازم نيستكه دوباره از اول شروعكند، حتي اگر فاصله فراوان هم پيش آمده باشد.از ابن عمرروايت شده است،كه او مشغول طواف بود،كه اقامه نمازگفته شد او با مردم نمازش را خواند، سپس بقيه دورهاي طواف را انجام داد و دوباره از اول آن را از سر نگرفت” از عطاء نقل شده است،كه اگركسي مشغول طواف بود، سپسجنازهاي حاضر شد، او از طواف خارج ميشود، و بر جنازه نماز ميخواند، سپس برميگردد و بقيه دورهاي طواف را ازآن جاكه قطعكرده بود از سر ميگيرد.سنتهاي طواف1-روبرو ايستادن برابر حجرالاسود، بهنگام شروع طواف با تكبير و تهليلگفتن دستها را بلندكردن، همانگونهكه درآغازنمازآنها را بلند ميكند، ودستها را بر روي حجرالاسود بگذارد وآنها را آرام ببوسد بدون اينكه صداي بوسيدن، بيايد وگونه را بر حجرالاسود بگذارد، اگرامكان داشته باشد، اگرگونه برآن نهادن، ممكن نشد، با دست آن را لمسكند و دستش را ببوسد، واگرآن هم ممكن نشد، با هرچيزيكه همراه دارد، آن را لمسكند وآن چيزرا ببوسد يا با عصا و چيزي مانند آن، بدان اشارهكند. در اين باره حديثي آمده است.ابن عمرگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم روبروي حجرالاسود ايستاد وآن را استلام نمود سپس دهن برآن نهاد وآن را بوسيد و فراوانگريست و ديدمكه عمربن خطاب نيزفراوان ميگريست. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي عمر دراينجا، اشكها ريخته ميشود. بروايت حاكم كه آن را صحيح الاسناد دانسته است. ابن عباسگويد: عمر بن خطاب بر روي حجرالاسود، خم شد وگفت: من ميدانمكه تو سنگي بيش نيستي، اگرنديده بودم، كه سرورمحبوبم -محمد صلي الله عليه و سلم ترا بوسيد و استلامكرد، من ترا نميبوسيدم و استلام نميكردم. (ليكن چون او ترا بوسيد و استلامكرد من نيز چنين ميكنم):" لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة [بيگمان پيامبر صلي الله عليه و سلم براي شما اسوه نيكو وگزيدهترين نمونه مورد پيروي است]".احمد و ديگران با متنهاي متفاوت و نزديك بهم آن را روايت كردهاند. نافع گويد: ابن عمر را، ديدمكه حجرالاسود را با دست استلامكرد، و دست خود را بوسيد وگفت: “اززمانيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنين ميكرد، من هرگزآن را ترك نكردهام“. بروايت بخاري و مسلم.سويد بن غفلهگويد: عمررا ديدمكه حجرالاسود را بوسيد وآن را ترك نكرد و گفت: “ديدمكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بتو فراوان اهميت ميداد و توجه ميكرد". بروايت مسلم. ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به خانهكعبه ميآمد وحجرالاسود را استلام ميكرد و ميگفت:" بسم الله والله أكبر ". بروايت احمد.مسلم ازابوالطفيل روايتكرده استكهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم،كه خانهكعبه را طواف ميكرد و حجرالاسود را با عصاي سركجيكه داشت استلام مينمود و بر عصا بوسه ميزد”. بخاري و مسلم و ابوداود از عمر روايت كردهاند كه او بكنار حجرالاسود آمد وآن را بوسه زد. وگفت: من ميدانمكه توسنگي هستيكه سود و زيان نميرساني، اگر پيامبر صلي الله عليه و سلم را نديده بودم،كه ترا بوسه زد، من ترا بوسه نميزدم”. خطابي گفته است كه از اين حديث برميآيد كه پيروي از سنن واجب است، حتي اگراسباب معقول وعلل معلوم آن هم مشخص نشده باشد وانسان بر آنها وقوف نداشته باشد. و اين سنتها به هركس برسد، براي او حجت است حتي اگرمعاني آنها را هم نداند. ولي بطوراجمال معلوم است،كه بوسيدن حجرالاسود، احترام و بزرگداشت آنست و تبرك بدان بحساب مي آيد و خداوند بعضي از سنگها را بربعضي ديگرفضيلت بخشيده است، همانگونهكه بعضي ازاماكن وشهرها را بر بعضي ديگروبعضي از شبها وايام و ماهها را برديگر شبها و روزها و ماهها برتري بخشيده است. در اينگونه موارد بايد تسليم شد. در اين باره گاهي چيزهائي نقل شده استكه ازنظر عقل جايزاست و ممتنع و ناپسند نيست از جمله در بعضي احاديث آمده است كه " الحجرالاسود يمين الله في الارض [10] [حجرالاسود بمنزله دست راست خدا است در روي زمين]". اين سخن تمثيل است همانگونهكه هرگاه پادشاه باكسي مصافحهكرد و آن شخص دست او را ميبوسد، حجرالاسود هم بمنزله دست راست خدا است،كه حاجيان آن را ميبوسند واستلام ميكنند. يعني هركس درروي زمين با آن مصافحهكند، او با خداوند پيمان بسته است و پادشاهان پيمان را با مصافحه ميبندند، و اگركسي را مورد توجه و عنايت قرار دهند، با او مصافحه مينمايند، و پادشاهان معامله و پيمان را با دست انجام ميدهند. و زيردستان، هم با دست بوسي، اظهار ارادت ميكنند. بنابراين بوسيدن حجرالاسود، هم تمثيل و تشبيه است و با بوسيدن آن بدرگاه خداوند، عرض ارادت ميشود. مهلبگفته است، حديث عمر اين تشبيه و تمثيل را رد ميكند و معاذ اللهكه خداوند دست داشته باشد و بوسيدن حجرالاسود، امتحاني است براي اظهار اطاعت ظاهر بندگان و شباهت به قصه سجده ابليس ملعون براي آدم عليه السلام دارد. و بصورت يقين معلوم نيستكه سنگي از سنگهائيكه حضرت ابراهيم در بنايكعبه بكاربرده است باقي مانده باشد، بغير از حجرالاسودكه بطور يقين همان سنگي استكه حضرت ابراهيم نصب فرموده بود.فشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندنفشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندن، مادامكه موجب رنج ديگران نباشد، اشكالي ندارد.گويند عبدالله ابن عمر، آنقدرفشار ميآورد تا اينكه بيني خود را خونين ميساخت، و پيامبر صلي الله عليه و سلم به عمر بن خطابگفت:" يا أبا حفص إنك رجل قوي، فلا تزاحم على الركن، فإنك تؤذي الضعيف، ولكن إن وجدت خلوة فاستلم، وإلا فكبر وامض [اي عمر تومرد نيرومندي هستي، زياد برركن حجرالاسود، فشارنياور،چون موجب رنج ضعيفان ميشود، ولي هروقت خلوت شد استلامكن والا تكبير گوي و بكار خود ادامه بده و روان شو]".٢-اضطباع: وسط بالاپوش احرام و ردا را زير بغل طرف راست قرار دادن و دو طرف ديگر آن را روي دوش چپ گذاشتن:ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش از "جعرانه“ قصد عمره كردند و رداي خويش را زيربغل راست وروي دوش چپ انداختند -اضطباع - بروايت احمد و ابوداود. و مذهب جمهور فقها چنين است. در فلسفه آنگفتهاند اينكار به هرولهرفتن در طوافكمك ميكند. مالكگفته است اضطباع سنت نيست زيرا معروف نيست وكسي را نديده استكه آن را انجام داده باشد و باتفاق همه اضطباع درنماز طواف، مستحب نيست. ٣-هروله: بشرعت رفتن با تكان دادن شانهها وگامهاي نزديك بهم. هروله در سه دور طواف اول و بطور عادي رفتن در چهار دور طواف بعدي سنت ميباشد از عبدالله بن عمر روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم سه دور اول طواف را از حجرالاسود شروعكرد و تا بدان ميرسيد با هروله ميرفت و چهار دور بعدي بطور عادي ميرفت. (از حجرالاسود شروعكردن و دوباره بدان رسيدن يك دور و يك شوط بحساب ميآيد، پس سه شوط با هروله و چهارشوط با رفتن عادي. بروايت احمد و مسلم. اگركسي هروله را درسه دور اول ترككرد، لازم نيست در چهاردور بعدي آن را قضاكند. “اضطباع” و”هروله“ درطواف عمره و هرطوافيكه سعي بين صفا و مروه بدنبال داشته باشد، براي مردان سنت ميباشد.شافعيه گويند: اگركسي در "طواف القدوم” اضطباع و هروله را انجام داده بود اعاده و دوباره انجام دادن اضطباع و هروله، در “طواف الافاضه“ لازم نيست. و اگر بعد ازطواف القدوم، سعي بين صفا ومروه را انجام نداد سعي را براي بعد ازطواف الزياره بتاخير انداخته، اضطباع و هروله را در، طواف الزياره انجام ميدهد. زنان نبايد اضطباع و هروله را انجام دهند، چون ستر عورت واجب ميباشد. چون ابن عمرگفت: زنان نبايد در طواف و سعي بين صفا و مروه، هروله بروند. بروايت بيهقي.فلسفه هروله رفتنابن عباس در اين بارهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه بمكه وارد شد، بر اثر تب مدينه سست و ناتوانگرديده بود، مشركانگفتند: قومي بر شما وارد ميشوندكه تب مدينه آنان را ناتوان ساخته وازآن دچارشر و تباهي شدهاند. خداوند پيامبر صلي الله عليه و سلم را براينگفته مشركان مطلع ساخت. لذا به ياران خود فرمود در سه دور و شوط اول طواف، هروله بروند ودر بين دو ركن بصورت عادي بروند. چون مشركان مسلمانان را ديدندكه با هروله ميروند،گفتند: “اينانكه شما ميگفتيد براثر تب مدينه ناتوان شدهاند، از ما قويترند”. ابن عباس گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بخاطر توجه به حال اصحاب دستورنداد،كه درهمه هفت دورطواف هروله بروند تا خسته نشوند و زيان نبينند”. بروايت بخاري و مسلم و ابوداودكه متن از او است.عمر خطاب در نظر داشتكه بعد از اينكه اين فلسفه منتفي شده است و مسلمين براوضاع مسلط شدهاند، هروله را ترككنند، ولي خواست صورت طواف بهمان حال دوران پيامبر صلي الله عليه و سلم براي نسلهاي بعدي باقي بماند و يادگاري باشد. محبالدين طبريگويد:گاهي بنا به سببي، چيزي در دين پيش مي آيد، سپس آن سبب از ميان ميرود، ولي حكم آن باقي ميماند.زيد بن اسلم از پدرش نقل ميكندكهگفت: ازعمر بن خطاب شنيدمكه ميگفت: چرا ما امروز هروله ميرويم و شانههاي خود را برهنه ميسازيم؟ و حال آنكه خداوند اسلام را پيروزگردانيده است وكفر وكافران را نابود ساخته است. با اين حال چيزيكه در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم انجام ميداديم، آن را ترك نميكنيم. ٤-استلام ركن يماني و دست ماليدن بر آن: عبدالله ابن عمرمي گويد: من پيامبر صلي الله عليه و سلم را نديدهامكه هيچ ركني را دست بزند ولمسكند مگردو ركن يماني را -يعني ركن يماني وركن حجرالاسود -و من ازآنوقتكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنينكرد استلام اين دو ركن يماني را -ركن يماني و ركن حجرالاسود -ترك نكردهام نه در حال سختي و نه در حال فراغ. هر دو بروايت بخاري و مسلم.طوافكننده بدين علت اين دو ركن را استلام ميكند،كه فضيلت آنها بيش از ديگراركان است. براي مثال ركن حجرالاسود دو مزيت دارد. يكي آنكه برقواعد و بنياني،كه ابراهيم نهاده بود، نهاده شده است و ديگر اينكه حجرالاسود درآن قرار داردكه نقطه آغازو انتهاي طواف ميباشد. و ركن يمانيكه در مقابل آن است هم بر اساس پايهايكه حضرت ابراهيم نهاده بود، نهاده شده است.ابوداود از ابن عمر روايتكرده است كه از قول عايشه به وي خبر داده شده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن الحجر بعضه من البيت [بعضي از حجر اسماعيل جزو خانه كعبه مي باشد]". ابن عمرگفت: بخداي سوگند، گمان ميكنم كه عايشه اين مطلب را، از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده باشد، منگمان ميكنمكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بدين سبب استلام دو ركن (شامي) متصل به حجر اسماعيل را ترككرده است،كه آنها براساس قواعد و پايه اولي بيتالله نهاده نشدهاند و مردم هم بدين جهت، بيرون سوي حجر اسماعيل را طواف ميكردند [11]. همه امت اسلامي متفقند بر اينكه استلام دو ركن يماني مستحب ميباشد و طوافكننده، دو ركن غيريماني، يعني دو ركن شامي را، استلام نميكند. ابن حبان در صحيح خود روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" الحجر والركن اليماني يحط الخطايا حطا [زيارت و استلام سنگ حجرالاسود و ركن يماني گناهان را محو ميكنند]". دو ركعت نماز بعد از طواف[12]سنت استكه طوافكننده، بعد ازاتمام هرطواف، خواه طواف فرض يا طواف سنت، دو ركعت نماز دركنار مقام ابراهيم يا در هر نقطهاي از مسجدالحرام بخواند. جابرگويد چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكه وارد شد هفت دورخانهكعبه را طواف نمود وبه مقام ابراهيم آمد و اين آيه را خواند:" واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى " سپس پشت مقام ابراهيم دو ركعت نمازخواند و بعد ازآن به نزد حجرالاسود آمد وآن را استلام نمود. بروايت ترمذيكه آن را حديث حسن صحيح دانسته است. و سنت استكه در آن دو ركعت، بعد از قرائت فاتحه، سورههاي “كافرون” و “اخلاص” بخواند. و بروايت مسلم وديگران اين عمل ازپيامبر صلي الله عليه و سلم بثبوت رسيده است. اين دو ركعت را ميتوان در هر جاي از حرم خواند، حتي در اوقاتيكه از خواندن نماز در آنها نهي شده است. جبيربن مطعمگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" يا بني عبد مناف لا تمنعوا أحدا طاف بهذا البيت، وصلى أية ساعة شاء، من ليل، أو نهار [اي بني عبدمناف،كسي را از طواف بدور اين خانه و خواندن نماز در هر ساعت از شب و روز باشد، منع نكنيد]". بروايت احمد و ابوداود و ترمذيكه آن را تصحيح نموده است.اينست مذهب امام شافعي و احمد. همانگونهكه اين دو ركعت نماز، بعد از طواف در مسجد سنت ميباشد، در خارج مسجد نيز جايز است. زيرا بخاري از ام سلمه روايتكرده است،كه او سواره طوافكرد و نماز را نخواند تا اينكه از مسجد بيرون رفت.مالك از عمرروايتكرده استكه اوآنها را در ”ذي طوي“ خواند و بخاري گويد:عمر بن خطاب پس ازطواف در خارج حرم شريف اين دوركعت نمازرا خواند اگر كسي بعد از طواف نمازفرض بخواند، بجاي سنت هم او راكفايت ميكند و بسنت عمل نموده است و درنزد شافعيه و مشهور مذهب احمد صحيح اينست.مالك و حنفيهگفتهاند: غير از اين دو ركعت سنت، چيزديگري موجب انجام سنت نيست و چيزي بجاي آنها نمينشيند (و تنها با خواندن دو ركعت سنت، سنت نبوي تحقق ميپذيرد).عبور و مرور از جلو كسي كه در حرم مكي نماز ميخواندجايز استكهكسي در مسجدالحرام نماز بخواند و مردم خواه زن يا مرد.از پيش روي او بگذرند، بدون اينكه كراهت داشته باشد. و اين مسئله از خصايص مسجدالحرام است.كثير بنكثير بن وداعه بنقل از بعضي افراد خانوادهاش و جدش گويد: “كه او پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديده است،كه دركنار “بنيسهم” نماز ميخواند و مردم از جلو او عبور ميكردند و “ستره“ و پوششي در بين او وآنان فاصله واقع نشده بود. سفيان بين عيينهگويد: “بين او و بينكعبه، سترهاي وجود نداشت“. بروايت ابوداود و نسائي و ابن ماجه.طواف مردان وزنان با همبخاري از ابن جريج روايت ميكند كه او گفت: عطاء به وي خبر داد، كه ابن هشام زنان را ازطواف با مردان منع نمود و عطاء به ويگفت: چگونه زنان را از طواف با مردان منع ميكني و حال آنكه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم با مردان طواف ميكردند؟ گويد:گفتم، بعد از آيه حجاب بود يا پيش از آن؟ اوگفت: بجانخود سوگند ميخورمكه من بعد از آيه حجاب محضر پيامبر صلي الله عليه و سلم را دريافتهام.گفتم: چگونه با مردان مخلوط ميشدند واختلاط به چه شكل بود؟گفت: با مردها نميآميختند و مخلوط نميشدند، عايشه(رض) دورازمردان و تنها طواف ميكرد و با آنها مخلوط نميشد. زني به ويگفت: اي ام المومنين بيا برويم حجرالاسود را استلامكنيم، او گفت: تو تنها برو و خود او امتناع ورزيد. آنان شبها ناشناخته بيرون ميرفتند و با مردان طواف ميكردند ولي هر وقت داخل بيت ميشدند، صبر ميكردند تا اينكه مردها بيرون ميرفتند و آنگاه داخل ميشدند .و زن ميتواند بهنگام خلوت حجرالاسود را استلامكند و از مردان كناره بگيرد.روايت شده استكه عايشه(رض) به زنيگفت: بر حجرالاسود زياد فشار نياور و داخل در ازدحام نشو، اگر ديدي خلوت است آن را استلامكن و اگر ديديكه شلوغ است و ازدحام فراوان است، چون به برابرآن رسيدي، تكبير و تهليلگوي و كسي را ميازار“.طواف سوارهطواف كننده، ميتواند سواره طواف كند، حتي اگر قادر به راه رفتن هم باشد، مشروط برآنكه براي سواري خويش سبب و علتي داشته باشد. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم درحجهالوداع سواربرشترخويش طوافكرد و ركن را با عصاي خويش استلام نمود. بروايت بخاري و مسلم.جابرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجهالوداع سواره، خانه كعبه را طواف نمود و سعي بين صفا و مروه را انجام داد تا مردم او را ببينند واو براعمال مردم مشرف باشد واز او سئوال كنند، زيرا مردم بر او ازدحام كرده بودند.مكروه است كه جذامي با مردم سالم طواف كندمالك بروايت ازابومليكهگويد: عمر بن خطاب عليه السلام زني جذامي را ديدكه خانه كعبه را طواف ميكند، به ويگفت: ايكنيز خدا، مردم را آزار مرسان، ايكاش در خانهات مينشستي، و او چنينكرد. سپس بعدها مردي ازكنار اوگذشت و به وي گفت: آنكسكه ترا ازطواف منعكرد، مرده است، پس بيرون بيا و طوافكن. آن زن گفت: من حاضر نيستم در حال حيات از او پيروي كنم ولي بعد از مرگ او از او نافرماني نمايم، يعني بعد از مرگ نيز از او اطاعت ميكنم.مستحب است كه از آب زمزم نوشيد:چون طوافكننده از طواف فارغ شد و دو ركعت نماز دركنار مقام ابراهيم خواند، مستحب استكه ازآب چاه زمزم بنوشد. در صحيحين آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآب زمزم نوشيد وگفت:" إنها مبارك إنها طعام طعم وشفاء سقم ، [اين آب انسان گرسنه را سير ميكند و شفاي بيماري است]". وگويند شب معراج واسراء جبريل عليه السلام قلب پيامبر صلي الله عليه و سلم را بدان آب شست. طبراني در"الكبير" و ابن حبان ازابن عباس روايت نموده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" خير ماء على وجه الارض ماء زمزم، فيه طعام الطعم، وشفاء السقم [بهترين آب روي زمين آب زمزم استكهگرسنه را سير وبيمار را شفا ميدهد]". منذريگفته: راويان اين حديث موثوق به هستند.آب نوشيدن از آنسنت استكسيكه ازآب زمزم مينوشد، آن را بنيت شفا از بيماري و خيردنيا و دين بنوشد. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ماء زمزم لما شرب له [آب زمزم بهر نيتي خورده شود، براي شفا و درمان است و سودمند واقع ميشود]". سعيد بن سعيد گفت: من عبدالله بن المبارك را درمكه ديدمكه برايش آب زمزم آوردند و خواست ازآن جرعهاي بنوشد، سپس روي بكعبه ايستاد وگفت: “خداوندا ابن ابي الموالي از محمد بن المنكدر و او از جابر برايم نقلكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ماء زمزم لما شرب له ". و من آنرا بمنظوررفع عطش درروز قيامت مينوشم، سپس آنرا نوشيد”. احمد با سند صحيح و بيهقي آنرا روايتكردهاند.ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" " ماء زمزم لما شرب له، إن شرته تستشفي شفاك الله، وإن شربته لشبعك، الله أشبعك الله، وإن شربته لقطع ظمئك قطعه الله، وهي هزمة جبرائيل وسقيا الله إسماعيل [آب زمزم بهرمنظوري نوشيده شود، براي آن سودمند است و آنرا برآورده ميكند، اگرآنرا بمنظور طلب شفا از بيماري بنوشي، خدا ترا شفا ميدهد و اگرآنرا بمنظور سير شدن ازگرسنگي بنوشي، خدا ترا سير خواهد كرد وگرآنرا بمنظور رفع تشنگي بنوشي، خدا تشنگي شما را رفع ميكند، آن حفرهاي استكه جبريل بوجود آورد و خداوند بدان اسماعيل را سيراب ساخت]". دارقطني و حاكم آنرا آوردهاند و حاكم بدان افزوده است:" وإن شربته مستعيذا، أعاذك الله [اگر آنرا بمنظوراستعاذه و پناه بردن به خداوند، بنوشي خدا ترا پناه دهد ]".مستحب استكه آنرا با تاني وبه سه نوبت وبا نفسكشيدن، بنوشي وروبه قبله وكاملا سيراب شده بنوشيد، يعني آنقدر بنوشدكه بتمامي سيراب وپر شود. و حمد و ستايش خدايگويد و دعاي ابن عباس را بخواند ابومليكهگويد: مردي به نزد ابن عباس آمد، گفت: ازكجا ميآيي؟ گفت: از آب زمزم نوشيدم. ابن عباس گفت: آنگونهكه لازم است نوشيدي؟ اوگفت: چگونهاي ابن عباس؟ ابن عباس گفت: هرگاه ازآن نوشيدي، روي به قبلهكن و ذكرخدايگوي، و سه بارنفس بكش وآنگاه ازآن، آنقدر بنوشكه شكمت ازآن پر شود و بتمامي سيراب شده باشي -تا پهلوهايت بالا ميآيد - چون فارغ شدي حمد خدايگوي، زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " آية ما بيننا وبين المنافقين أنهم لا يتضلعون من زمزم [فرق بين ما و منافقان آنستكه منافقان ازآب زمزم آنقدرنمينوشندكه پهلوهايشان بالا بيايد]". بروايت ابن ماجه و دارقطني و حاكم.ابن عباس چون ازآب زمزم مينوشيد ميگفت:" اللهم إني أسألك علما نافعا، ورزقا واسعا، وشفاء من كل داء. [خداوندا از تو دانش سودمند و روزي فراخ و شفاي هرگونه بيماري را ميخواهم]".پيدايش چاه زمزمبخاري از ابن عباس روايتكرده استكه هاجر عليها السلام وقتي كه او و فرزندش اسماعيل دچار تشنگي گرديدند بركوه مروه رفت و صدائي شنيد، بخويشتن گفت: “خاموش، سپس بدقت گوش داد و دوباره همان صدا را شنيد و گفت: براستي صدايت را شنيدم، اگر فريادرس هستي. آنگاه فرشتهاي را در محل فعلي زمزم ديد، كه با پاشنه يا بال خود، آنجا را ميكند تا اينكه آب پيدا شد. هاجر شروع كرد بكندن آن تا بصورت حوض درآيد و با مشت از آن برميگرفت و مينوشيد و فوراً جاي مشت او آب فوران ميزد”.ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" رحم الله أم إسماعيل، لو تركت زمزم - أو قال: لو لم تغترف من الماء - لكانت زمزم عينا معينا [خدا مادر اسماعيل را بيامرزد، اگر زمزم را بحال خود ميگذاشت و ازآن با مشت برنميداشت و جلوآن را نميگرفت، زمزم بصورت چشمه روان درميآمد]". اوگفت: سپس هاجر ازآن آب نوشيد و بچهاش را شير داد. فرشته به ويگفت: از خشك شدن و ضايع شدن آب اين چشمه نترسيد. بيگمان اين جوان - اسماعيل -و پدرش خانه خدا -بيتالله الحرام -را در اينجا بنيان مينهند و خداوند دوستان خود را تباه نميكند وآنان را ضايع نميگرداند. خانهكعبه همچون تپهاي بودكه سيلهاگاهي از طرف راست وگاهي از چپ آنرا خراب ميكرد و سيلي بردگي را ايجاد مينمود و شكاف پديد ميآورد.مستحب است درنزد "ملتزم" دعا خواند:بعد از اينكه حاجي ازآب زمزم نوشيد مستحب است در نزد ،“ملتزم” دعا كند.بيهقي از ابن عباس روايتكرده استكه او بين “ركن” و “باب -دركعبه” ميماند و دعا ميكرد وميگفت: بين ركن ودركعبه ملتزم ميباشد و هركس آنجا ملازم شود هرچه ازخداوند، تقاضاكند خداوند به وي عطاكند. ازعمروبن شعيب ازپدرش واز جدش روايت شدهكهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه صورت و سينه خود را به “ملتزم” چسبانده بود. بعضيگفتهاند: “ملتزم” عبارت است از حطيم [13].بخاريگويد: حطيم عبارت است از حجرهاسماعيل، و حديث اسراء را در تاييد اين مدعا ذكركرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: در حاليكه در حطيم خوابيده بوديم و در بعضي رواياتگفته است: در حجره خوابيده بوديم. وگفته استكه حطيم بمعني محطوم مانند قتيل بمعني مقتول ميباشد.مستحب استكه داخل خانه كعبه و حجر اسماعيل شد:بخاري و مسلم از ابن عباس روايتكردهاندكه در سال فتح مكه، پيامبر صلي الله عليه و سلم بداخل خانهكعبه رفت واسامه بن زيد و عثمان بن طلحه، هم همراه او بودند و دررا بروي خود بستند. چون درگشودند، بلال به من خبردادكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درداخلكعبه دربين دوستون يماني نماز خواند. برمبناي اين راويت علما، داخل شدن دركعبه و نماز خواندن درآنجا را سنت ميدانند وگفتهاند اگرچه سنت است ولي از جمله مناسك حج نيست، چون ابن عباسگفت: اي مردم داخل شدن در خانهكعبه، جزو مناسك حج نيست. بروايت حاكم با سندي صحيح. اگركسي نتوانست بداخلكعبه برود، مستحب استكه بداخل حجر اسماعيل برود و آنجا نماز بخواند، چون قسمتي ازحجر جزو خانهكعبه ميباشد. احمد با سند جيد ازسعيد بن جبير و او از عايشه روايت كرده است كهگفت،گفتم: اي رسول خدا همه افراد خانواده تو، بداخل خانهكعبه رفتند، جز من، او فرمود: بگو شيبه بن عثمان بن طلحه،كليددار كعبه در را براي تو بگشايد. منكسي بنزد او فرستادم، اوگفت: ما نتوانستهايم در دوره جاهلي و دوره اسلام در شب در خانه را بگشاييم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" صلي في الحجر فإن قومك استقصروا عن بناء البيت، حين بنوه [برو نمازت را در حجر اسماعيل بخوان -كه آنهم جزء خانهكعبه است -زيرا قوم تو در بناي خانهكعبهكوتاهيكردند و جزئي ازآن راكه حجر باشد همراه آن و داخل آن نساختند]".سعي بين صفا و مروهدليل مشروعيت آن: بخاري از ابن عباس روايت كرده است كه ابراهيمعليه السلام همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل شيرخواره را به مكه آورد وآنان راكنار بيتالله و زيرسايه درختي،كه بالاي محل فعلي زمزم قرار داشت، بجاگذاشت وآن روز، در مكهكسي وجود نداشت وآبي هم نبود وكيسهايكه درآن خرما بود و مشكيكه آب داشت، در نزد آنان نهاد، سپس ابراهيم برگشت و رفت و مادر اسماعيل او را دنبالكرد وگفت: اي ابراهيمكجا ميروي و ما را در اين درهكهكسي و چيزي نيست، تنها ميگذاري؟ -چند بار اين حرف را تكراركرد و ابراهيم به وي توجهي نميكرد و سوي او نمينگريست. هاجرگفت: آيا خداوند ترا بدين دستور داده است؟ ابراهيمگفت: آري. هاجرگفت: پس خداوند ما را فراموش و تباه و ضايع نميكند. در روايت ديگري آمده استكه هاجرگفت: ما را براي چهكسي ترك ميكني؟ ابراهيمگفت: براي خداوند. هاجرگفت: بدان راضي و خرسندم و برگشت ابراهيم هم راه خويش را پيشگرفت تا اينكه به “تثنيه -گردنه انتهاي دره" كه او را نميديدند رسيد، آنگاه بطرف خانه كعبه ايستاد و دست بدعا برداشت و اين كلمات را برزبان آورد:" ربنا إني أسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا لصلاة فاجعل أفئدة من الناس تهوي إليهم، وارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون [پروردگارا من فرزند وزن خود را در وادي بيكشت وذرع وبيابان سكونت دادم. نزد خانه محترم تو وكعبه معظم تو، آنان را نهاديم تا برپاي دارند نمازرا و بتو بردارند نياز را، پروردگارا دلهاي مردمان را به بسوي آنان متمايلگردان و همه را به سوي اين بقعه دوان گردان و روزيشان گردان، ميوههائي را كه ازهمه جا بدانجا آرند، اميد ميدارمكه شكر آن بگزارند]".هاجر در زير درخت نشست و فرزندش را دركنار خود نهاد و مشك را بدرخت آويزانكرد و ازآن نوشيد و بچهاش را شيرميداد تا وقتيكه آن مشك تمام شد و بدنبال آن، شيردر پستان وي نيز خشكگرديد وگرسنگي بر فرزندش چيره شد، تا اينكه هاجر با نگراني تمام، او را نگريست و اضطراب بچه را مشاهدهكرد و تاب ديدن او را نداشت، برخاست و رفت تا اينكه بر بالاي تپه صفاكه نزديكتر بود قرار گرفت. سپس ازآنجا به سوي دره نگاهكرد، تا ببيند آياكسي هست؟ آنجاكسي را نديد. لذا از صفا پائين آمد، تا اينكه به دره رسيد، دامن خود را جمعكرد و چون انسان خستهاي برفتن خود ادامه داد تا اينكه ازواديگذشت و به بالاي مروه رسيد و ازآنجا نگاهكرد تا ببيند آياكسي را ميبيند؟ آنجا همكسي را نديد. هفت دوراين رفتن بين صفا و مروه را تكراركرد. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: بدين سبب است،كه مردم هم سعي بين آن دو تپه را انجام ميدهند.حكم سعي بين صفا و مروهعلما درباره سعي بين صفا ومروه بدين شرح اختلاف دارند:الف -ابن عمر و جابر و عايشه از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم و مالك و شافعي و احمد، بنا بروايتي ازاو، ميگويند: سعي بين صفا و مروه ركني از اركان حج است. بگونهاي كه اگر حاجي آن را ترك كند، حج وي باطل و با قرباني يا چيزي ديگر، جبران نميشود. و بر اين مذهب خويش بدلايل زير استدلال كردهاند:1-بخاري بنقل از زهريگويد: عروهگفت: از عايشه پرسيدم: نظرت درباره اين آيه چيست:" إن الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوف بهما [صفا و مروه ازجمله شعاير خداوند ميباشند، پس هركس به حج يا عمره رفت برويگناهي نيستكه آنها را نيزطوافكند و سعي بين آنها را انجام دهد]". بخداي سوگندگمان ميكنمكه اگركسي آنها را هم طواف نكرد برويگناهي نيست. عايشهگفت: اي پسرخواهرم، بد سخنيگفتي اگر تاويل آيه آنگونه بود،كه تو ميگوئي، ميبايستي خداوند بگويد:"فلا جناح عليهه ان لايطوف بهما". در صورتيكه چنين نيست. اين آيه درباره انصار نازل شده است. آنان پيش از اينكه اسلام بياورند، براي زيارت “منات“ طاغوت به حج ميآمدند وآنرا ميپرستيدند و آن بت در “مشلل " قدير قرار داشت و هركسكه بزيارت اين بت به “مشلل” ميرفت، سعي بين صفا و مروه را انجام نميداد و ازآن پرهيز ميكرد، مبادا منات خوشش نيايد، چون بر صفا بت "اساف” و برمروه بت “نائله،“ وجود داشت. چون انصار اسلام آوردند دراين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوالكردند وگفتند: اي رسول خدا ما گناه ميدانستيم،كه صفا و مروه را طوافكنيم.كه اين آيه نازل شد:" إن الصفا والمروة من شعائر الله ..." عايشه(رض)گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم سعي بين صفا و مروه را بصورت سنت هميشگي درآورده است، پسكسي حق ندارد طواف آنها را ترككند.٢-مسلم از عايشه(رض) روايت كرده است كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم و مسلمانان سعي صفا و مروه را انجام دادهاند و بصورت سنت هميشگي درآمده است و بجان خود سوگند ميخورم هركس حجكند وسعي صفا ومروه را بجاي نياورد، خداوند حج او راكامل و تمام نميكند.٣-حبيبه دخت ابي تجراه يكي از زنان بني عبدالدارگفت: من همراه بعضي از زنان قريش، به خانه آل ابي حسين درآمديم و به پيامبر صلي الله عليه و سلم نگاه ميكرديمكه بين صفا و مروه سعي انجام ميداد و ازار و زيرپوش ايشان بدوركمرش ميچرخيد، چون درسعي خود، تندگام برميداشت، تا جائيكه ميتوانم بگويم،كه زانوان او را ميديدم وازاو شنيدمكه ميگفت:" " اسعوا، فإن الله كتب عليكم السعي [سعي بين صفا ومروه را انجام دهيدكه خداوند آن را برشما فرضكرده است]". احمد و ابن ماجه و شافعي آن را روايتكردهاند. ٤-سعي خود يكي ازعبادتها ونسك حج وعمره است، پس ركن حج و عمره ميباشد مانند طواف بيتالله. ب -براي ابن عباس و انس و ابن الزبير و ابن سيرين و بروايتي از احمد، سعي بين صفا و مروه، سنت ميباشد، اگركسي آن را ترككرد چيزي بر وي واجب نميشود و بدينگونه استدلال كردهاند:1-خداوندگفته است:" فلا جناح عليه أن يطوف بهما [كهگفته:كسيكه آن را انجام دهدگناهي بر وي نيست و اين ميرساندكه واجب نيست بلكه مباح ميباشد. و سنت بودن هم از "من شعائر الله"، استفاده ميشود. و در مصحف ابي و ابن مسعود" فلا جناح عليه أن يطوف بهما " روايت شده است. اين روايت اگرچه قرآن بودن آن را ثابت نميكند، ولي ازمنزلت يك خبر پائينتر نيست و ميتواند تفسيرآيه باشد.2-اين سعي بين صفا و مروه عبادتي استكه عدد آن مشخص است و به بيتالله تعلق ندارد، پس مانند رمي جمرات آنهم ركن نيست.ج-ابوحنيفه و سفيان ثوري و حسن بصريگفتهاند: سعي بين صفا و مروه واجب است ولي ركن نيست، پس اگركسي آن را ترككرد حج يا عمره او باطل نميگردد بلكه قرباني براو واجب ميشود وبايد با ذبحگوسفند آن را جبرانكند، و صاحب مغني اين راي را ترجيح داده است كه گفته:1-اين راي بهتراست، زيرا دليل وجوب برمطلق واجب بودن آن دلالت ميكند، نه اينكه وجوب آن بگونهاي استكه مقدمه واجب باشد و واجب بدون آن تحقق پيدا نكند.٢-و سخن عايشه با سخن اصحاب ديگر معارض است.٣-ابن المنذرگفته استكه حديث دخت ابي تجراه از مرويات عبدالله بن الموءمّل استكه درباره او سخنهاگفتهاند و ازمفاد آن برميآيدكه واجب است نه مقدمه واجب، چون مكتوب بمعني واجب است.٤-چون در دوره جاهلي برآن تپهها بتهائي وجود داشت، مردمگمان ميكردند كه در دوره اسلام سعي بين آنهاگناه است وآيه قرآنگفت: طواف آنها گناه نيست.شرايط صحت سعي بين صفا و مروه1-بايد بعد ازطواف خانهكعبه باشد ٢-بايد هفت شوط وهفت دوره باشد ٣-بايد از صفا شروع و به مروه پايان يابد ٤-بايد سعي در راه بين صفا و مروهكه "مسعي" نام دارد صورتگيرد [14].چون پيامبر صلي الله عليه و سلم چنينكرده است وگفته:"خذوا عني مناسككم [مناسك حج را از من فراگيريد]". اگركسي پيش ازطواف خانهكعبه سعي بين صفا ومروه را انجام داد يا ازمروه شروع و به صفا خاتمه دهد و يا سعي را در مسعي انجام ندهد، سعي بين صفا و مروه او باطل است.بالا رفتن بر صفابراي صحت سعي بين صفا ومروه، بالا رفتن ازصفا ومروه شرط نيست وليكن واجب استكه تمام فاصله بين آن دو تپه را طيكند و مقداري از خاك آن دو تپه را در اياب و ذهاب بسپرد و قدمهايش با خاك آنها تماس حاصلكند. اگر اندكي از فاصله بين آنها را نسپرد، سعي اوصحيح نيست تا اينكه آنجا راكه ترك شده است مجدد نسپرد.موالات و پشت سرهم آمدن دفعات سعي بين صفا و مروه:در سعي موالات شرط نيست (مالكيه فاصله زياد را جايز نميدانند) اگر در هنگام سعي بين صفا ومروه، مانعي پيش آيد وبين دفعات سعي فاصله بوجود آيد يا اينكه در هنگام سعي اقامه نمازگفته شد و فاصله افتاد، اشكالي نداردكه بعد از برطرف شدن مانع وگزاردن نماز، سعي خود را تكميل نمايد و ازآنجاكه قطعكرده بود، آن را ازسرگيرد. ازابن عمرنقل است،كه اومشغول سعي بين صفا ومروه بود، كه نياز به قضاي حاجت برايش پيش آمد، لذا اندكي دور شد و آب براي تجديد وضو خواست و پس از قضاي حاجت و تجديد وضو، ازهمانجاكه قطعكرده بود، سعي خويش را از سرگرفت. بروايت سعيد بن منصور. و همچنانكه بين دفعات سعي بين صفا و مروه موالات شرط نيست، موالات و پي در پي بودن بين طواف خانهكعبه وسعي بين صفا ومروه هم شرط نيست.در مغنيگفته است: امام احمدگفته است: اشكال ندارد كه بعد از طواف خانه كعبه، سعي بين صفا و مروه را بتاخيراندازد تا اينكه استراحتيكند يا اينكه تا شب آن را بتاخيراندازد. عطاء و حسن بصري نظرشان چنين بود و در تاخير آن، تا شب اشكالي نميديدند. و قاسم بن محمد و سعيد بن جبير، هم چنين ميكردند، زيرا موالات درخود سعي واجب نيست، پس موالات بين طواف و سعي بطريق اولي واجب نيست. سعيد بن منصورگويد: سوده زن عروه بن الزبير، سعي بين صفا و مروه را انجام داد و طواف خويش را در سه روز انجام داد، زيرا او بسيار چاق و درشت اندم بود، نميتوانست پشت سر هم آن را انجام دهد.طهارت براي سعيبيشتر اهل علم براي سعي بين صفا و مروه، طهارت از جنب و حيض را شرط نميدانند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه گفت: تو كه در حيض هستي و قاعده ميباشي " فاقضي ما يقضي الحاج، غير أن لا تطوفي بالبيت حتى تغتسلي [هركاري را كه حاجيان ميكنند تو نيز بكن، غير از طواف خانهكعبه،كه آن را بعد از غسل انجام بده]". بروايت مسلم. عايشه و ام سلمهگفتهاند: “اگر زني طواف خانهكعبه را انجام داد و دوركعت نمازبعد ازطواف را همگزارد، سپس قاعده شد، سعي بين صفا و مروه، را هم در حال قاعدگي انجام دهد اشكالي ندارد”. بروايت سعيد بن منصور اگرچه مستحب استكه انسان در انجام تمام مناسك حج طاهر و پاك باشد و طهارت شرعاً مورد توجه است.
این وب تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد و فقط عقیده اهل سنت و جماعت را بیان میکند و هدفش فقط رضای الله جل جلاله میباشد