حج
" إن أول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا وهدى للعالمين - فيه آيات بينات مقام إبراهيم، ومن دخله كان آمنا - ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا، ومن كفر فزن الله غني عن العالمين [نخستين خانهكه نهاده شد به دنيا از بهر عبادت مردمان، خانهكعبه در زمين مكه است،كه با خير و بركت و هدايت و راهنماي جهانيان است، درآنجا دلايل و نشانههاي واضح وآشكاري استكه به امرخدا ساخته شده ومحل تكريم وي است، از جمله مقام ابراهيم عليه السلام استكه در آنجا بعبادت ميپرداخت و از جمله آنكه هركس وارد آن شود، درامن وامان خواهد بود، و ازجملهكه خداوند بر مردمان واجبكرده است،كه هركس توانائي مالي و جسمي دارد بايد بزيارت خانه كعبه برود، و هركس اين معاني را نپذيرد وكفر پيشهكند، خداوند ازهمه جهانيان بينياز است، او تنها به خود ستمكرده و به خود آسيب رسانده است]".
تعريف حج
حج شرعاً عبارت است از قصد مكه بمنظور اداء عبادت طواف خانهكعبه و سعي بين صفا ومروه ووقوف درعرفه و ديگرمناسك حج تنها بخاطراجابت امر خدا و طلب رضاي او.
حج يكي از اركان پنجگانه اسلام است و يكي از فرايضي استكه از ضروريات دين شناخته شده است. بنابراين هركس وجوب آن را انكاركند،كافر و مرتد از اسلام ميباشد. بنا بقول برگزيده جمهور علما در سال ششم هجري واجب شده است. زبرا آيه" وأتموا الحج والعمرة لله [حج و عمره را براي رضاي خدا بتمام وكمال انجام دهيد]". درآن سال نازل شده است و اين وقتي درست استكه مراد از “اتمّوا = اتمام حج“ آغاز وجوب وفرضيت آن باشد. درتاييد اين نظريه درقرائت “علقمه“ و “مسروق“ و “ابراهيم نخعي“ بجاي "اتمّوا“ “اقيموا“ آمده استكه طبراني آنرا با سند صحيح روايتكرده است. ابن القيم ترجيح داده استكه حج در سال نهم يا دهم واجب شده باشد.
فضيلت حج
شارع مقدس مردم را به اداء فريضه حج بسيار تشويق و ترغيب نموده است، اينك به برخي ازآنها اشاره ميكنيم:
آنچهكه درباره فضيلت حج آمده وآن را بهترين اعمال عباد دانسته است:
ابوهريره گويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شد كه كدام عمل انسان افضل و بهترين است؟ فرموده " إيمان بالله ورسوله [ايمان بخدا و رسول او]".گفتند: سپس چه چيز؟ فرمود:" جهاد في سبيل الله [سپس جهاد در راه خدا]". گفتند: سپس چه چيز؟ فرمود:" ثم حج مبرور [حج مقبول]". حج مبرور يعني حجيكهگناه آميزه آن نباشد. حسن بصري در معني حج مبرورگفته است: آنستكه حاجي پس از بازگشت نسبت بدنيا زاهد و بيرغبت و نسبت به آخرت راغب و مايل باشد.
با سند حسن درحديث مرفوع آمده است: برو نيكوئي حج آنستكه ديگران را اطعامكني و با مردم بملايمت و نرمي سخنگوئي.
آنچهكه درباره حجآمده استكه جهاد في سبيل الله است:
1-حسن بن علي بن ابيطالبگويد: مردي به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: من تر سان و ناتوانم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" هلم إلى جهاد لا شوكة فيه: الحج [برو به جهاديكه در آن سختي و دردسر نيستكه حج است]". بروايت طبراني و عبدالرزاقكه راويان آن موثوق به هستند.
2-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " جهاد الكبير، والضعيف، والمرأة، الحج [جهاد پير و ضعيف و زن حج است]". بروايت نسائي با اسناد حسن.
٣-عايشه گويد:گفتم: اي رسول خدا توجهاد را بهترين اعمال ميداني، آيا ما به جهاد نرويم؟ او فرمود:" لكن أفضل الجهاد: حج مبرور [براي شما زنان بهترين جهاد حج مقبول است]".
4-بخاري و مسلمگويند: عايشهگويد:گفتم: اي رسول خدا ما هم همراه شما به جهاد و غزوه بيانيم؟گفت:" لكن أحسن الجهاد وأجمله: الحج، حج مبرور [براي شما زنان نيكوترين و زيباترين جهاد حج است، حج مقبول]". عايشهگويد: بعد ازاينكه اين سخن را از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام، ديگرحج را ترك نميكنم.
آنچهكه درباره حجآمده استكه گناهان را محو ميكند:
١-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من حج فلم يرفث ولم يفسق رجع كيوم ولدته أمه [هركس فريضه حج را به جاي آورد ودرحين انجام آن ازصحبت زنان وفسق و ناسزاگوئي دوريكرده باشد، بمانند روزيكه از مادر زاده است، بيگناه و پاكيزه خواهد شد]". بروايت بخاري و مسلم.
2-عمرو بن عاصگويد: چون خداوند محبت به اسلام را درقلبم جاي داد، به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتم وگفتم: دستت را بگشاي -دست بده -تا با تو بيعتكنم. او دست راگشود، من دست خود را بستم -دست خود را پسكشيدم، اوگفت: ترا چه شده است اي عمرو؟گفتم: شرطي دارم گفت: چه شرطي؟گفتم: آنكه خداوند مرا بيامرزد. اوگفت:" أما علمت أن الاسلام يهدم ما قبله. وأن الهجرة تهدم ما قبلها، وأن الحج يهدم ما قبله [مگرنميدانيكه اسلامگناهان پيشين را محو ميسازد و هجرتگناهان پيش ازهجرت را محوميكند و حج مقبولگناهان پيش ازحج را محو مينمايد]". بروايت مسلم.
٣-عبدالله مسعود گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" تابعوا بين الحج والعمرة، فإنهما ينفيان الفقر والذنوب.كما ينفي الكير خبث الحديد، والذهب، والفضلة، وليس للحجة المبرورة ثواب إلا الجنة [حج و عمره را بدنبال هم و جدا از هم انجام دهيد. بيگمان آنها فقرو گناهان را محو ميسازند، همانگونهكهكوره آهنگري زنگ آهن و طلا و نقره را ميزدايد و حج مقبول پاداشي ندارد مگر بهشت]". بروايت نسائي و ترمذيكه آن را صحيح دانسته است.
حجاج مهمان خدايند
ابوهريره گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت" الحجاج، والعمار، وفد الله، إن دعوه أجابهم، وإن استغفروه غفر لهم [حاجيان و عمرهگزاران مهمانان خدايند، اگر او را بخوانند و دعا كنند، دعايشان را اجابت ميكند و اگر طلب آمرزشكنند، آنان را ميآمرزد]".
بروايت نسائي وابن ماجه وابن خزيمه وابن حبانكه متن ابن خزيمه وابن حبان در صحيح آنان چنين است:" وفد الله ثلاثة، الحجاج والمعتمر، والغازي .
پاداش حج بهشت است:
1-بخاري و مسلم از ابوهريره روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " العمرة إلى العمرة كفارة لما بينهما، والحج المبرور ليس له جزاء الا الجنة [زيارت عمره كفاره گناهان است تا عمره ديگر و حج مقبول به جز بهشت پاداشي ندارد]".
2-ابن جريج با اسناد حسن از جابر روايتكردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" هذا البيت دعامة الاسلام، فمن خرج يؤم هذا البيت من حاج أو معتمر، كان مضمونا على الله، إن قبضه أن يدخله الجنة " وإن رده، رده بأجر وغنيمة [اين خانه -كعبه - پايه و تكيهگاه اسلام است. هركس بقصد زيارت اين خانه بيرون آيد تا زمانيكه در حال حجگزاردن يا عمره است درضمانت خداوند ميباشد، اگرجانش را بگيرد، او را به بهشت ميبرد و اگر او را به خانهاش برگرداند، پاداش نيك و غنيمت را نصيب اوكند]".
فضيلت احسان و هزينه در سفر حج:
بريده گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" النفقة في الحج كالنفقة في سبيل الله: الدرهم بسبعمائة ضعف [هزينه سفر حج مانند، هزينه در راه خدا است،كه يك درهم، به هفتصد برابرست]". بروايت احمد و ابن ابي شيبه و طبراني و بيهقي با اسناد حسن.
حج درتمام مدت زندگي يك بار واجب است علما اجماع دارند بر اينكه حج در طول عمر هر انساني يكبار واجب است و تكرار نميگردد. مگر اينكهكسي نذركندكه در اين صورت وفاي به نذر بر او واجب مي با شد.
پس حج يكبار واجب است و هرچه بيشترازآن صورتگيرد سنت وداوطلبانه است. ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم درضمن خطبهاي برايمانگفت:" يا أيها الناس، إن الله كتب عليكم الحج فحجوا [اي مردم خداوند بر شما حج را فرضكرده است، پس به حج برويد و فريضه حج را بجاي آوريد]". يكي پرسيد: هرسال واجب است اي رسول خدا؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم جواب او را نداد، تا اينكه سه باراين پرسش را تكرارنمود. آنگاهگفت:" لو قلت: نعم، لوجبت، ولما استطعتم " ثم قال: " ذروني ما تركتكم، فإنما أهلك من كان قبلكم كثرة سؤالهم، واختلافهم على أنبيائهم، فزذا أمرتكم بشئ فأتوا منه ما استطعتم، وإذا نهيتكم عن شئ فدعوه [اگر ميگفتم: آري بر شما واجب ميشد،كه هر سال حج بگذاريد، و نميتوانستيد. سپس گفت: درباره چيزيكه نگفتهام، مرا بحال خويش بگذاريد، بيگمان پرسشهاي فراوان واختلاف با پيامبران امتهاي پيش ازشما را به هلاكتگرفتارساخت. پس هرگاه شما را به چيزي دستوردادم، آن را تا آنجاكه درتوان داريد انجام دهيد و هرگاه شما را ازچيزي نهيكردم، آن را بهكلي ترككنيد]". بروايت بخاري و مسلم.
ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در ضمن خطبهاي برايمان گفت:" يا أيها الناس كتب عليكم الحج [اي مردم حج بر شما واجب شده است]، اقرع بن حابس برخاست و گفت: هر سال واجب است اي رسول خدا؟ فرمود:" لو قلتها لوجبت، ولو وجبت لم تعملوا بها، ولم تستطيعوا، الحج مرة، فمن زاد فهو تطوع [اگر ميگفتم: آري، واجب ميشد و اگرواجب ميشد نميتوانستيد بدان عملكنيد، حج واجب در همه عمر يكبار است و هركس بيش از يكبار حج بگزارد، داوطلبانه و سنت است]". بروايت احمد و ابوداود و نسائي و حاكمكه آن را تصحيحكرده است.
وجوب حج فوري است يا اينكه تراخي در آن اشكالي ندارد:
شافعي و ثوري و اوزاعي و محمد بن الحسنگفتهاند وجوب حج بر سبيل تراخي است پس با تاخير ميتوان آن را انجام داد يعني همينكه شرايط وجوب حاصل شد لازم نيستكه فوراً انجامگردد، بلكه در هر وقت ازدوره زندگي ميتوان بدان مبادرت ورزبد و تاخيردرآن موجبگناه نيست، مشروط برآنكه پيش ازمرگ موفق به انجام آن شود زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم حج را تا سال دهم بتاخيرانداخت،كه درآن سال زنان خود را همراه خويش برد وبسياري ازياران هم او را همراهي ميكردند، با وجود اينكه حج در سال ششم هجري واجبگرديد. اگر وجوب حج برسبيل فوربت بود، پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بتاخيرنميانداخت. امام شافعيگويد: ما بدين مطلب استدلال ميكنيمكه: حج در طول زندگي يكبار واجب استكه ابتداي زمان انجام آن، زمان بلوغ و انتهاي آن، پيش ازمرگ است. ابوحنيفه و مالك واحمد و بعضي از ياران شافعي وابويوسف ميگويند، وجوب حج فوري است يعني همينكه بركسي واجب شد، بايد هرچه زودتر اقدام به انجام آنكند و تاخير موجبگناه است. زيرا ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من أراد الحج فليعجل، فإنه قد يمرض المريض، وتضل الراحلة، وتكون الحاجة [هركس ميخواهد حج بگزارد، شتابكند زيرا ممكن است بيماري پيش آيد يا راحله و مركبگم شود، يا فقرو نيازپيش آيد]".
ديگران اين حديثها را حمل بر ندب وسنت بودن تعجيل درانجام آنكردهاند كه مستحب است. مكلف هر وقت توانائي انجام آن را داشت زودتر بدان مبادرت ورزد.
شروط وجوب حج:
براي وجوب حج باتفاق فقها شرايط زبر لازم و شرط ميباشد:
1-اسلام ، ٢-بلوغ ، ٣-عقل ، ٤-حريت و آزادگي ، ٥-استطاعت وتوانائي. تا اين شرايط دركسي جمع نباشد، حج براو واجب نميگردد، زيرا اسلام و بلوغ و عقل هر سه شرط تكليف در انجام هريك ازانواع عبادات ميباشند. چون عبادات براي مسلمان بالغ عاقل ميباشد. در حديث نبوي آمده است،كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" رفع القلم عن ثلاث، عن النائم حتى يستيقظ، وعن الصبي حتى يشب، وعن المعتوه حتى يعقل [ازسهگروه تكليف ساقط است: ازكسيكه خواب است تا اينكه بيدارگردد. از كودك تا اينكه بالغگردد. ازناقص العقل تا اينكه عقل به وي برگردد]".
حريت وآزاد بودن - يعني برده نبودن -شرط وجوب حج است؛ چون حج عبادتي استكه مقتضي صرف وقت و زمان زيادي ميباشد و استطاعت و توانائي جسمي و مالي نيز شرط آن است، در حاليكه عبد و برده، مشغول انجام خدمات اربابش ميباشد و استطاعت مالي ندارد و قرآن به شرط بودن استطاعت و توانائي، تصريح فرموده است: " ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا [بركسيكه استطاعت دارد واجب استكه خانهكعبه را زيارتكند]".
تحقق استطاعت به چه چيزي است؟
استطاعت و توانائيكه شرط وجوب حج است، بگونهايكه در ذيل ميآيد تحقق ميپذيرد:
1-مكلف بايد تن سالم داشته باشد، اگركسي بعلت پيري يا زمينگيري يا بيمارييكه اميدي به بهبودي آن نيست، از انجام حج عاجز و ناتوانگرديد، اگر ثروتي داشته باشد، بايد ديگري به جاي او حج بگزارد،كه بعداً ازآن سخن ميرود.
2-راه بايد امن و امان باشد، بگونهايكه حجگزار، بر جان و مال خويش ايمن باشد. اگركسي خوف ازدزدان و راهزنان داشت يا ازشيوع بيماري “وبا“ نگران بود، يا خوف اين داشتكه مالش را بربايند او مستطيع نيست و توانائي انجام حج را
ندارد .
درباره عوارض و مالياتي كه از حجاج گرفته ميشود، علما اختلاف دارند كه عذر ساقط كننده حج است، يا عذر ساقط كننده وجوب حج نيست؟
امام شافعي و ديگران آن را عذري ساقطكننده حج ميدانند، اگرچه اين ماليات و عوارض و امثال آن، اندك هم باشد. مالكيهگفتهاند وقتي ميتواند عذر بحساب آيد،كه در اخذ آن اجحاف باشد يا تكرارگردد.
٣-٤-داشتن توشه و وسيله سواري و اياب و ذهاب: درباره توشه و آذوقه گفتهاند: بايد آنقدرداشته باشدكه براي تندرستي خود و نفقه خانواده و افراد تحت تكلف ويكافي باشد و مازاد بر حوائج اصلي و ضروري او باشد ازقبيل مسكن و لباس و وسيله اياب و ذهاب و وسيلهكسب وكار، تا اينكه اين فريضه را انجام ميدهد و برميگردد.
درباره وسيله سفرگفتهاند: بايد قادر باشد وسيله اياب و ذهاب از طريق زمين يا دريا يا هوا را تامينكند. البته اين شرط برايكساني استكه از نقاط دور بمكه ميروند نه برايكسانيكه ساكن مكه ميباشند و چون برايكسانيكه خيلي نزديك هستند تهيه وسيله اياب وذهاب شرط نيست چون بدون وسيله هم ميتواند حج را بگزارد. (نبايد لباس وكالاهاي ضروري و لازم و خانه و ابزاركار را براي حج بفروشد، بلكه بايد هزينه سفر حج مازاد بر اينها باشد“.
در بعضي از روايات آمده استكه، پيامبر صلي الله عليه و سلم استطاعت سبيل را به توشه و وسايل اياب و ذهاب تفسيركرده است. انسگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شدكه معني سبيل در آيه چه است؟ فرمود:" الزاد والراحلة [توشه و هزينه سفر و اياب و ذهاب]". دارقطني آن را روايت و تصحيحكرده است. حافظ ابن حجرگفته است راجح آنستكه اين حديث مرسل باشد، ترمذي هم آن را ازقول ابن عمرنقلكرده است كه در اسناد آن ضعفي هست. عبدالحق همه طرق روايت اين حديث را ضعيف دانسته و ابن المنذرگفته است اين حديث بطور مسند ثابت نشده است.
پس صحيح آنست كه مرسل باشد.
علي بن ابيطالبگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من ملك زادا وراحلة تبلغه إلى بيت الله ولم يحج، فلا عليه أن يموت إن شاء يهوديا، وإن شاء نصرانيا [هركس هزينه و توشه و وسيله اياب و ذهاب داشته باشد و به حج نرود، فرق نميكند، ميخواهد چون يهودي بميرد يا چون نصراني]". زيرا خداوندگويد:" ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا بروايت ترمذي كه در اسناد آن “هلال“ بن عبدالله ميباشد كه مجهول است و حارث است كه شعبي و ديگران او را، دروغگو دانستهاند. اين احاديث اگرچه همه ضعيف هستند ولي اكثرعلما برآنندكه داشتن توشه و هزينه اياب و ذهاب، برايكسانيكه از مكه دور هستند شرط وجوب حج ميباشند. پس اگركسي آنها را نداشته باشد، حج بر وي واجب نيست. ابن تيميهگويد: اين احاديث از طرق نيكو مسند و مرسل و موقوف هستند و دلالت دارند بر اينكه وجود توشه و وسيله اياب و ذهاب مبناي وجوب حج هستند، با اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميدانستكه بسياري از مردم ميتوانستند پياده هم به حج بروند. بعلاوه خداوند درباره حجگفته: " من استطاع إليه سبيلا يا مقصود قدرت و توانائي معتبر در همه عبادات است يا چيزي زايد برآن. اگر مراد اولي باشد، احتياجي به اين قيد نبود، همانگونهكه درنماز و روزه ازاين قيد سخني نرفته است، پس مقصود توانائي زايد برآن توانائي و امكاني است،كه در ديگر عبادات معتبر است و عبارت ميباشد از توانائي مالي.گذشته از آن، حج عبادتي است كه نياز به طي مسافه دارد، بنابراين داشتن توشه و وسيله اياب و ذهاب شرط آن است، همانگونهكه در جهاد نيز اين شرط هست. پس بقياس بر جهاد هم استطاعت شرط وجوب حج است، دليل شرط توانائي براي وجوب جهادكه اصل اين قياس است، آيه قرآن است:
"ولا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج [كسانيكه نفقه زندگي و زاد و راحله ندارند، برآنان حرجي و باكي نيستكه به جهاد نروند]". و " ولا على الذين إذا ما أتوك لتحملهم، قلت لا أجد ما أحملكم عليه [كسانيكه پيش توآمدند وگفتند: وسيله اياب و ذهاب براي جهاد نداريم و تو بدانان گفتي من وسيلهاي ندارم كه در اختيار شما بگذارم. بر آنانگناهي نيستكه به جهاد نروند]".
در مهذب آمده است: اگركسي توانائي مالي داشتكه زاد و راحله يعني توشه و وسيله اياب و ذهاب، تهيهكند ولي بدان مبلغ براي بازپرداخت دين و وام نياز داشت، خواه اين وام وقت آن رسيده باشد يا وقتش نرسيده باشد، در اينصورت حج واجب نميشود، زيرا وام اگر وقتش رسيده باشد فوريت دارد ولي در حج وجوب فوري نيست، پس پرداخت وام مقدم است و واميكه وقتش نرسيده باشد، ممكن استكه اگر به حج برود، بوقت رسيدن وعده پرداخت وام، قادر بدان نباشد، لذا آنهم برحج مقدم است. بازهمگفته است: اگربه هزينه زاد و راحله، براي تهيه مسكن ضروري يا پرداخت مزد خدمتكار ضروري، نياز داشت، باز هم حج واجب نميگردد. اگر نيازبه ازدواج داشت و خوف زنا داشت، ازدواج برحج مقدم است، چون نياز بدان فوريت دارد. اگر بهزينه زاد و راحله براي تجارت جهت تهيه هزينه زندگي، نيازداشت ابوالعباس بن صريحگويد: دراين صورت هم حج واجب نيست، چون بدان احتياج دارد وآنهم بمنزله مسكن و خادم است.
در معني آمده است: اگركسي بر شخصي پولدار و غني وام داشتكه از پرداخت وام خودداري نميكرد وآن وام براي هزينه حجكفايت مينمود، حج بر او واجب ميشود، چون توانائي دارد. اگر بدهكار چيزي نداشته - معسر - باشد يا وصول وام ممكن نباشد، براو حج واجب نميشود. شافعيهگويند اگركسي قادر به تهيه وسيله اياب و ذهاب نباشد، و شخص ديگرحاضرشدكه بدون عوض وسيله به وي بدهد، لازم نيستكه آن را قبولكند. چون تحمل منت هم دشواراست، و پذيرفتن آن منت را بدنبال دارد. مگر اينكه فرزندش حاضر باشد امكانات سفرحج را دراختيار وي بگذارد. دراين صورت بايد آنرا بپذيرد و حج بروي لازم و واجب ميشود، زيرا دراين صورت منت منتفي است.
ولي حنابلهگفتهاند با بخششكمك ديگران مطلقا حج واجب نميشود و استطاعت حاصل نميگردد خواه بخشنده امكانات، بيگانه باشد يا خويشاوند، خواه زاد و راحله به وي دهند.يا هزينه آن را.
٥-نبايد موانع رفتن به سفرحج وجود داشته باشد، مانند زندانيكردن يا ترس و خوف از حاكميكه مانع از اينكار است.
حجكودك و برده:
بركودك و برده -عبد، رقيق -حج واجب نيست اما اگربه سفرحج بروند صحيح است، ولي جاي حج واجب را نميگيرد (يعني اگر بعداًكودك بالغ ومستطيع شد و برده آزاد و مستطيع شد و شرايط ديگررا داشتند، برآنان حج واجب ميشود و حج قبليكافي نيست). ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم ،گفت:" أيما صبى حج ثم بلغ الحنث فعليه أن يحج حجة أخرى.أيما عبد حج ثم أعتق، فعليه أن يحج حجة أخرى [هركودكيكه بحج رفت و بعد ازبلوغ، شرايط وجوب حج دروي جمع شد، بروي واجب استكه به حج برود. و هر بندهاي و بردهاي،كه به حج رفت و سپس آزادگرديد و شرايط وجوب حج در وي، جمعگرديد بر وي واجب استكه به حج برود]’’. طبراني با سند صحيح آن را روايتكرده است. سائب بن يزيدگفت: پدرم در حجه الوداع همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفت و من در سن هفت سالگي بودم. (ظاهرا بايد او هم همراه بوده باشد) بروايت احمد و بخاري و ترمذي، وگفت: اهل علم اجماع دارند، بر اينكه اگركودكي پيش ازبلوغ بحج رفت سپس بعد ازبلوغ، شرايط وجوب حج را داشت، حج بروي واجب است و بنده و برده هم اگر پيش از آزادي به حج رفت، سپس آزادگرديد و شرايط وجوب حج را داشت، بر وي واجب استكه به حج برود .
ابن عباسگويد: زني بچهاش را به سوي پيامبر صلي الله عليه و سلم برد وگفت: آيا اينهم ثواب حج را دارد؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آري و تو همكه زحمت وي را ميكشي، مزد و پاداش داري. (اكثر اهل علم بر آنندكه كودك ثواب و پاداشكار نيك را دارد، و بديها به حساب او نوشته نميشوند و از عمر هم چنين روايت شده است). جابرگويد: “با پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفتيمكه زنان وكودكان همراه ما بودند،كه ما بجايكودكان تلبيه ميگفتيم ورمي جمرات ميكرديم“. بروايت احمد و ابن ماجد. اگركودك اهل تمييز بود، و خوبي و بدي را تشخيص ميداد، خود احرام ميبندد ومناسك حج را انجام ميدهد. درغيراين صورت ولي و سرپرست شرعي او، بايد بجاي وي تلبيهگويد و او را به طواف و سعي بين صفاو مروه و وقوف در عرفات و رهمي جمرات ببرد [1]. اگركودكي به حج رفت و پيش ازوقوف درعرفات يا بهنگام وقوف درعرفات، بالغ شد، اين حج بجاي حج واجب شرعي مقبول است، عبد هم اگرپيش ازوقوف در عرفات يا در اثناي وقوف در عرفات آزاد شد، اين حج وي، به جاي حج واجب مقبول است. امام مالك و ابن المنذرگفتهاند: اين حج براي آنهاكافي نيست، چون آنان بصورت حج مستحب و داوطلبانه، احرام بستهاند، بنابراين حجشان به حج فرضي واجب، تبديل نميگردد.
حج زنان:
اگرشرايط وجوب حج براي زن حاصل شد، براو حج واجب است وبا مردان از اين بابت فرقي ندارند. ولي براي زنان، يك شرط ديگراضافه ميگرددكه بايد شوهر يا محرم، همراه داشته باشند (مقصود ازمحرمكسي استكه براي هميشه نكاح زن از او حرام باشد).
ابن عباسگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه ميگفت:" لا يخلون رجل بامرأة إلا ومعها ذو محرم، ولا تسافر المرأة إلا مع ذي محرم فقام رجل، فقال: يا رسول الله إن امرأتي خرجت حاجة، وإني اكتتبت في غزوة وكذا وكذا فقال: " انطلق فحج مع امرأتك [هيچ مردي نبايد با زني بدون محرم خلوتكند و هيچ زني نبايد بدون همراه بودن محرم، سفركند. مردي برخاست وگفت: اي رسول خدا زن من بقصد سفرحج بيرون رفته ومن براي فلان جنگ ثبت نامكردهام. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: برو با زنت حجكن و همراه او به،حج رو]". بروايت بخاري و مسلم. متن حديث از مسلم است. برخي اين امررا در حيث حمل بر سنتكردهاند. -چون حج مشقت و هزينه دارد پس بر شوهر و محرم واجب نيستكه با وي به سفر برود. و بركسي واجب نيستكه براي انجام عمل واجب غير خود، هزينهكند.
يحيي بن عبادگويد: زني از اهل ري به ابراهيم نخعي نوشت: من هنوز حج واجب را بجاي نياوردهام و ثروتمند ميباشم و محرمي ندارم. ابراهيم به وي نوشت: تو استطاعت سبيل نداري.
ابوحنيفه و ياران اوونخعي و حسن بصري و ثوري واحمد و اسحاق اين شرط را براي زنان معتبر ميدانند و وجود محرم را جزو استطاعت سبيل به حساب آوردهاند .
حافظ (ابن حجر)گويد: مشهور نزد شافعيه آنستكه وجود شوهر يا محرم يا زنان مورد اطمينان، شرط است و در قولي آمده است كه وجود يك زن مورد اطمينان و موثوق بها،كافي است. در مهذب بنقل ازكرابيسي آمده استكه اگر راه ايمن باشد، زن ميتواند تنها به سفربرود. تا اينجا درباره حج يا عمره واجب سخن گفتيم. دركتاب “سبل ااسلام“ آمده است: “گروهي از پيشوايان فقه گفتهاند: پيرزن ميتواند بدون محرم به سفر برود.كسانيكه در صورت وجود رفقا و همسفران
مورد اطمينان يا ايمن بودن راه، سفر زن را بدون همسر يا محرم جايز دانستهاند، بروايت بخاري از عدي بن حاتم استدلالكردهاند كهگفت: “در حاليكه در خدمت پيامبر بودم، مردي به حضوراوآمده واز فقر و فاقه شكوه نمود، سپس مردي ديگر آمد و از وجود راهزنان شكوه داشت. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي عدي “حيره“ را ديدهاي؟
گفتم: آن را نديدهام ولي ازآن شنيدهام. اوگفت: اگر عمرت طولاني باشد و عمرت وفاكند، خواهيد ديدكه زنكجاوه نشين، از “حيره“ راه ميافتد تا اينكه خانهكعبه را طوافكند، بدون آنكه از چيزي، بغير از خدا خوف داشته باشد“. باز هم استدلال كردهاندكه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم درآخرين حج عمربن خطاب با اجازه عمر، به حج رفتند و عمر، عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف را همراه آنان نمود، و عثمان ندا ميداد، كه كسي بكجاوه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم نزديك نشود و بدانان ننگرد. اگر زني مخالفتكرد و بدون شوهر يا محرم به حج رفت، حج او صحيح است. در “سبل السلام“ به نقل از ابن تيميهگويد: اگر زني بدون محرم و بدون استطاعت به حج رفت، حج او صحيح است. خلاصهكلام اگركسيكه بواسطه عدم استطاعت، حج بر او واجب نشد مانند بيمار، فقير، ممنوع از حج بعللي،كسيكه بعلت راهزنان استطاعت ندارد، زنيكه محرم نمييابد و امثال اينها، به حج رفت و زحمت و مشقت حضوردرمشاهد متبركه را قبولكرد. حج اوقبول وفرض ازعهده او ساقط مي شود .
برخيكار نيكو ميكنند و پاداش دارند مانند كسيكه پياده به حج ميرود و بعضيكار بد ميكنند و پاداش خوب نمييابند مانندكسيكه باگدائي به حج ميرود يا زنيكه بدون محرم به حج ميرود. ولي حجشان صحيح است. زيرا اهليت تكليف را بصورتكامل دارند. معصيت و ارتكاب معصيت دراصل مقصود نيست، بلكه در راه آن است. در مغني آمده است، اگر غيرمستطيع، بدون زاد و راحله، مشقت حج را بر خود هموارساخت و حجگزارد، حج او صحيح است و فرض از عهده او ساقط ميشود.
اجازه گرفتن زن از همسرش
مستحب استكه زن براي خروج جهت انجام فرض ازشوهرش اجازه بگيرد، اگرشوهر اجازه داد چه بهتر و اگر اجازه نداد بدون اجازه او فريضه حج را انجام ميدهد، زيرا كسي حق ندارد، همسر خود را از انجام فريضه حج منعكند، چون عبادتي استكه بر وي واجبگرديده و اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست. او حق داردكه در اداي آن شتابكند تا برائت ذمه حاصل نمايد، همانگونه كه حق دارد، نمازش را هم اول وقت بگزارد و شوهر نميتواند او را منعكند. براي حج نذري هم همينطور است، چون آنهم حكم فريضه حج را دارد. ولي شوهر ميتواند زنش را از انجام حج داوطلبانه و سنت بازدارد. دارقطني از ابن عمر روايت كردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره زن ثروتمنديكه شوهردارد، و مانع حج او ميشود،گفت:" ليس لها أن تنطلق إلا بإذن زوجها [او حق ندارد برود مگر با اجازه شوهرش]، -(چنان پيدا استكه سوال درباره حج سنت و غيرفرضي بوده است) -
كسي بميرد و حج فرض را انجام نداده باشد
اگركسي شرايط فريضه حج را داشته باشد يا حج را برخود نذركرده بود ومرد، بر ولي او واجب ميباشدكه از مال و دارائي اوكسي را جهت انجام اين فريضه آماده وگسيل دارد. همانگونه كه بر او واجب است كه ديون و وامهاي او را بازپرداخت نما يد.
ابن عباسگويد: زني از قبيله جهينه به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: مادرم نذر كرده بودكه حج بگزارد و حج نگزارد تا اينكه مرد، آيا من بجاي او حج بگزارم؟ او فرمود:" نعم، حجي عنها.أرأيت لو كان على أمك دين أكنت قاضيته؟ اقضوا الله، فالله أحق بالوفاء [آري، بجاي او حج بگزار. بگو ببينم اگر مادرت بدهكار، ميبود، آن را ميپرداختي؟ بدهي خدا را بپردازيد، وام خداوند براي پرداخت شايستهتر است]”. بروايت بخاري.
از اين حديث برميآيد كه گزاردن حج بجاي ميت واجب است، خواه بدان وصيتكرده باشد يا نكرده باشد، زيرا بازپرداخت ، وام در هر صورت واجب است و پرداخت حقوقات مالي ديگر نيز از قبيلكفاره و زكات و نذر واجب ميباشد. راي ابن عباس و زيد بن ثابت و ابوهريره و شافعي چنين است. آنان ميگويند هزينه انجام اينكارها، بايد از اصل سرمايه پرداخت شود. با توجه به " فالله أحق بالوفاء " چنان پيداستكه حجگزاردن، بجاي ميت بر پرداخت ديون مقدم باشد، اگر دارائي متوفي براي هر دوكفايت نكند. امام مالكگفته است: وقتي بجاي او حجگزارده ميشودكه وصيتكرده باشد چون حج عبادتي استكه جنبه بدني آن، بر جنبه مالي آن رجحان دارد، پس نيابت درآن پذيرفته نميشود، و اگر متوفي وصيتكرده بود ازيكسوم دارائي اوهزينه حج تامين ميشود.
حج گزاردن بجاي ديگران
اگرشرايط وجوب حج دركسي جمع شد، سپس بعلت بيماري يا پيري ازاداي آن عاجزگرديد، واجب استكه ديگري بجاي او حج بگزارد، بنابراين او از اداي فريضه حج مايوس است و حكم مرده را دارد. چون فضل بن عباسگفت: زني از قبيله خثعم به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: اي رسول خدا برذمه پدرم فريضه حج واجب شده و او پيرمردي استكه نميتواند بر پشت مركوب خود را نگه دارد من ميتوانم به جاي او حج بگزارم؟ حضرت فرمود: آري، و اين واقعه در سال حجه الوداع بود.گروه محدثين آن را روايتكردهاند و ترمذي آنرا حسن صحيح دانسته است. ترمذيگفته است بطريق صحيح بيش از يك حديث دراين باره روايت شده است. و عمل اهل علم از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران نيز بر اين منوال استكه بجاي ميت حجگزارده ميشود.
راي شافعي و ثوري و ابن المبارك و احمد و اسحاق هم چنين است. امام مالك گفته است: اگر متوفي وصيت كرده بود بجاي او حجگزارده ميشود. بعضي رخصت دانستهاندكه اگركسي بعلت پيري قادر به حجگزاردن نباشد ميتوان بجاي او حج بگزارد،كه قول ابن المبارك و شافعي و احمد و حنفي است. ازاين حديث برميآيدكه زن ميتواند بجاي مرد و زن حجگزارد و مرد هم ميتواند بجاي مرد و زن حج بگزارد و نص مخالف با اين نيامده است.
هرگاه بيمار زمينگير بهبودي يافت:
اگر بجاي شخص بيماري زمينگير، حجگزارده بودند و پس از آن او بهبودي يافت فرض از عهده او ساقط است و اعاده آن واجب نيست تا موجب وجوب دو حج نگردد و اين مذهب احمد است و برا جمهور فقها، حج قبلي براي اوكفايت نميكند چون معلومگرديده استكه او از انجام آن مايوس نشده است، و سرانجام فرجامكار مورد اعتبار است. ابن حزم راي اولي را ترجيح داده است وگفته: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داده است، كسي كه نميتواند نه سواره و نه پياده، حج بگزارد، بجاي او حج بگزارند و خبر داده است كه دين خداوند بجاي او ادا ميشود و فريضه از او ساقط ميگردد و براي اوكافي است. بنابراين، اين فريضه ديگر برنميگردد، مگر بموجب نص جديدي و در اين باره نصي در دست نيستكه بموجب آن فريضه برگردد. اگر اين فريضه برميگشت پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بيان ميفرمود، زيراگاهي پيرمرد نيرو ميگيرد و ميتواند سواريكند. حالاكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن خبر نداده است پس برگشتي فريضه جايز نيست.
شرايط انجام حج بجاي ديگران - چه كسي ميتواند بجاي ديگران حجبگذارد؟:
كسيكه بجاي ديگري حج ميگزارد، بايد قبلا براي خود، حج انجام داده، باشد. زيرا ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم از يكي شنيد،كه ميگويد: " لبيك عن شبرمة گفت: تو براي خودت، حجكردهاي؟گفت: نخير. فرمود: اول براي خود حجكن بعد براي شبرمه حج كن“. بروايت ابوداود و ابن ماجه.
بيهقيگفته است در اين باره اسناد صحيح تر از اسناد اين حديث نداريم. ابن تيميهگفته: امام احمد بروايت فرزندش صالح از او حكم به مرفوع بودن اين روايت كرده است، اگرچه موقوف است وكسي درآن با ابن عباس مخالفت نكرده است. و قول اكثر اهل علم، بر اينستكهكسي تا خود حج نكرده باشد، مطلقا نميتواند جاي ديگري حج- بگزارد. خواه مستطيع باشد يا نباشد، زيرا ترك طلب تفصيل و عدم تفريق درنقل احوال، دال برعموم است و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بصورت مطلق و بدون طلب تفصيل، بيان فرموده است.
كسي كه حج نذري را انجام ميدهد و فريضه حج نيز بر او هست:
ابن عباس و عكرمه فتوي دادهاندكه اگركسي مشغول انجام حج واجب نذري بود وهنوزفريضه حج را انجام نداده بود اين حج وي بجاي هردوكفايت ميكند و هردوفريضه ساقط ميشوند و بنا بفتواي ابن عمرو عطاء: بايد اين شخص نخست فريضه حج را انجام دهد سپسبه نذر خود وفا كنند.
ترك نكاح و ترك حج در اسلام نيست
ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لاصرورة في الاسلام [ترك ازدوج و ترك حج در اسلام نيست]". بروايت احمد و ابوداود. خطابيگفته است: صرورت دو تفسير دارد:
1-كسيكه از ازدواج و نكاح امتناع ميورزد وگوشه نشيني اختيار ميكند، همانگونهكه راهبان مسيحي اين شيوه را پيش ميگيرند. نابغهگفته است:
لو أنها عرضت الاشمط راهب - عبد الاله صرورة متعبد
أدنا لبهجتها وحسن حديثها - ولخالها رشدا وإن لم يرشد
[اگرآن زن خود را عرضهكند برراهبيكه موهايش جوگندمي است و خدا را عبادت ميكند و ترك ازدواج و نكاحكرده و تعبد و پارسائي را اختياركرده است، بعلت زيبائي وحس حديث وخوش بياني، به وي نزديك ميشود وآن را رشد و هدايت ميپندارد اگرچهگمراهي نيست چون رشد از لغات متضاد است].
معني دوم آن،كسي استكه هرگز حج نگزارده باشد. بنابراين معني لاصروره في الاسلام يعني سنت وراه دين چنين استكه هركس توانائي انجام فريضه حج را يافت، نبايد حج را ترككند. بعضي پنداشتهاند معني حديث چنين است: هركس هرگز حج نگزارده باشد، نميتواند بجاي ديگران حج بگزارد. تقدير سخن به نزد وي چنين است: كسي كه حج نگزارده باشد اگر شروع كند بگزاردن حج بجاي ديگري، حج براي خود او ميباشد و فريضه حج براي خود او ميباشد و از اينراه است كه معني نفي درست ميشود و ديگر ضرورتي در بين نيست. و اينست مذهب اوزاعي و شافعي و احمد و اسحاق. مالك و سفيان ثوريگفتهاندكه حج بر طبق نيت حجگزار، صورت ميگيرد و بنيت هركس باشد براي او است و صاحبان راي و حسن بصري و نخعي و عطاء هم چنينگفتهاند.
قرض گرفتن براي حج
عبدالله بن ابي اوفي گويد: دربارهكسيكه به حج نرفته است، از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال كردم وگفتم آيا او ميتواند براي سفر حج قرض بگيرد؟ فرمود: نخير. بروايت بيهقي.
اداي فريضه حج با مال حرام
براي اكثرعلما، انجام فريضه حج با مال حرام موجب سقوط فريضه حج است و كفايت ميكند، اگرچه او با اين عملش مرتكب گناه شده است. امام احمد گفته است: موجب سقوط فرض نميشود و اصح آنست، زيرا در حديث صحيح آمده است:" إن الله طيب لا يقبل إلا طيبا [خداوند پاك است و جز پاك را نميپذيرد]”. ابوهريره گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا خرج الحاج حاجا بنفقة طيبة ، ووضع رجله في الغرز فنادى: لبيك اللهم ناداه مناد من السماء: لبيك وسعديك زادك حلال، وراحلتك حلال وحجك مبرور غير مأزور وإذاخرج بالنفقة الخبيثة فوضع رجله في الغرز، فنادى: لبيك، ناداه مناد من السماء: لالبيك ولاسعد يك، زادك حرام، ونفقتك حرام، وحجك مأزور غير مأجور [هرگاه كسي با نفقه و هزينه حلال بقصد سفر حج بيرون آمد و پا بركاب نهاد وگفت: خداوندا بخدمت تو مي آيم -اينك بخدمت تو آمدم - ندائي ازآسمان ميآيد: حج تو مقبول است و دعايت مستجاب. توشهات حلال و وسيله سفرت حلال وحجت مقبول وگناهانت مغفوراست وهرگاهكسي با هزينه حرام بقصد حج بيرون آمد و پايش بركاب نهاد وگفت: اينك خدايا به خدمت آمدم. ندائي از آسمان ميآيدكه آمدن تو مقبول نيست و تو خوشبخت نيستي، توشهات حرام وهزينهات حرام و حج توگناهان را نميزدايد و مزدي واجري برآن نداري]". منذريگفت: طبراني آن را در اوسط روايتكرده و اصفهاني آن را از قول اسلم مولاي عمر بن خطاب، بصورت مرسل و مختصرآورده است.
حج سواره بهتر است يا پياده؟
حافظ در “الفتح“ از قول ابن المنذر ميگويد: اختلاف در اينكه سواره به حج رفتن بهتر است براي حاجيان يا پياده؟ جمهور علماگويند سواره بهتر است. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم سواره به حج رفته است چون بهتر انسان ميتواند دعا بخواند و ابتهال گويد و سودمند هم ميباشد. اسحاق بن راهويهگفته: پياده بهتر است، زيرا رنج و خستگي بيشتري دارد. احتمال دارد سواره و پياده رفتن به نسبت احوال و اشخاص، اختلاف داشته باشد. بخاريگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم پيرمردي را ديدكه با اتكاء به دوفرزندش، طواف ميكند،گفت: اين شخص را چه شده است؟گفتند: نذركرده است،كه پياده حج بگزارد. اوگفت: خداوند نيازي ندارد،كه او نفس خود را بيازارد و رنجه دارد. دستور داد او سوار شود و سواره حج بگزارد“.
كسب و داد و ستد و كرايهكشي در حج
كسيكه به حج يا به عمره ميرود، اشكال نداردكه به تجارت ياكرايهكشي و كرايه دادن اسب و استرو الاغ وغيره (كسب حلال) بپردازد. ابن عباسگويد: “مردم درآغاز اسلام، بهنگام حج بداد و ستد در مني و عرفات و بازار “ذوالمجاز“ -دركنار عرفات - ميپرداختند و خوف داشتند از اينكه داد و ستد در حال احرام، اشكال داشته باشد، لذا خداوند فرمود:" ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم في مواسم الحج [بر شما باكي نيست وگناهي نيست كه در موسم حج همراه با انجام فريضه حج، خير و بركت خدا را در معامله و داد و ستد، بجوئيد]”. بروايت بخاري و مسلم ونسائي. بروايت ابوداود از ابن عباس آمده است: " ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم) قال: كانوا لا يتجرون بمنى فأمروا أن يتجروا إذا أفاضوا من " عرفات [بر شماگناهي ... مسلمانان در مني تجارت نميكردند. به آنان دستور داده شد،كه بعد از پراكنده شدن از عرفات به تجارت بپردازند]’’.
ابي امامه تيمي به ابن عمرگفت: من در راه حجكرايهكشي ميكنم و مردم را سوار ميكنم. بعضي از مردم به من ميگويند، تو ثواب حج نداري. ابن عمرگفت: مگر احرام نميبندي و تلبيه نميگوئي و طواف خانهكعبه را نميكني و بعد از وقوف درعرفات رهسپار مني نميشوي و رمي جمرات نميكني؟گفتم: چرا، همه آنها را انجام ميدهم،گفت: پس تو حجما ميگزاري و ثواب آن را داري، مردي به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وهمين سئوال راكه تو ازمن ميكني ازاو پرسيد. پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي جواب نداد تا اينكه اين آيه نازل شد:" ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم ” پيامبر صلي الله عليه و سلم بدنبال وي فرستاد واين آيه را بروي خواند وگفت حج توصحيح است. بروايت ابوداود و سعيد ابا منصور. منذريگفته است: نام ابوامامه معروف نيست.
شخصي از ابن عباس پرسيد: من نفس خود را، بدين قوم اجاره دادهام و مناسك حج را همراه آنان انجام ميدهم، آيا من هم پاداش و ثواب دارم؟ ابن عباسگفت: آري. " أولئك لهم نصيب مما كسبوا، والله سريع الحساب [آنان ازكسب خود بهره اي ميبرند و حساب خداوند سربع است و حساب آن بر خداوند مجهول نيست]’’. بروايت بيهقي و دارقطني.
حج پيامبر صلي الله عليه و سلم
مسلمگويد: از ابوبكر بن ابي شيبه و اسحاق بن ابراهيم و حاتم بن اسمعيل مدني از طريق جعفر بن محمد از پدرش برايمان روايت شده استكهگفت: “بر جابر بن عبدالله وارد شديم از يكايك حاضران احوال پرسيكرد تا اينكه به من رسيد.گفتم من محمد پسر علي پسرحسين هستم. برسرم دستكشيد ودكمههاي بالاو پائين جامهام را بازكرد و دست بر سينهام نهاد، من آن روز جوان بودم،گفت: مرحبا اي پسر برادرم. از هرچه ميخواهي سئوالكن. از او سئوالكردم - جابركور بود - در آن وقت هنگام نماز فرا رسيد. او برخاست و به امامت نماز ايستاد. عباي پوشيده و به خود پيچيده بودكه هرگاه آن را بر شانهاش مينهاد، دامنههاي آن به سوي او برميگشت، چون كوچك بود. رداي بزرگ او دركنارش روي جالباسي قرار داشت. برايمان نماز خواند. سپسگفتم: چگونگي حج پيامبر صلي الله عليه و سلم را برايم بازگوي، (مراد حجه الوداع است). با دست خود عدد ٩ را نشان داد وگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ، ٩ سال در مدينه بود و به حج نرفت. سپس درسال دهم بمردم اعلامكردكه پيامبر صلي الله عليه و سلم قصد اداي فريضه حج دارد. لذا مردمان فراواني بمدينه وارد شدندكه همگي ميخواستند در انجام مناسك حج به وي اقتداكنند و از او پيروي نمايند و هرچه او انجام داد، انجام دهند. همراه او بيرون رفتيم تا به ذوالحليفه رسيديم،كه درآنجا اسماء بنت عميسكه حامله بود، محمد ابن ابوبكررا زائيد و به پيامبر صلي الله عليه و سلم پيغام داد، كه چهكاركنم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اغتسلي واستثفري بثوب وأحرمي [غسلكن و با پارچهاي استثفار -كمرخود را ببنديد و پارچهاي را درمجراي خون ريزي قرار ده و پشت وروي و وسط آن محكم با پارچهاي ديگرببندكه مانع خون ريزي شود -كن و آنگاه احرام ببند]". سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم درمسجد آنجا نمازخواند وآنگاه بعد ازنمازبر شتر خويشكه “قصواء“ نام داشت، سوار شد تا اينكه بر بيابان مشرف شد و نگاه كردمكه تا چشمكار ميكرد، درجلو و طرف راست و طرف چپ و پشت سر او، سواره و پياده، حركت ميكردند و پيامبر صلي الله عليه و سلم در ميان ما بود و قرآن، بر وي نازل ميشد و او تفسير و تاويل آن را ميدانست -يعني هر چيزيكه ازاو نقل ميكنم براي همه حجت است - او هركاري انجام ميداد ما نيز بدان عمل ميكرديم. او تلبيه توحيد را سر داد وگفت: " ’ لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إن الحمد والنعمة لك والملك، لا شريك لك [خداوندا اينك دعوت تو را پذيرفتم و به خدمت آمدم. دعوتت را پذيرفتم، تو هيچ شريك نداري. دعوتت را پذيرفتم همانا نعمت و ستايش تراست و پادشاهي و مالكيت ترا است، تو هيچ شريك نداري]". و مردم نيز همان كلمات تلبيه را ميگفتند كه امروزگفته ميشود، و پيامبر صلي الله عليه و سلم چيزي را در پاسخ آنان نگفت و همچنان به تلبيهگفتن خود ادامه ميداد، جابر رضي الله عنه گفت: ما همه تنها نيت حجكرديم و عمره را نميدانستيم تا اينكه همراه او صلي الله عليه و سلم به خانهكعبه رفتيم و طوافكرد -طواف قدوم -و بر حجرالاسود دست ماليدكه در سه دور طواف با هروله (شتاب) و در چهار دور طواف با رفتن عادي طواف را انجام داد، سپس به مقام ابراهيم عليه السلام آمد و اين آيه را قرائت فرمود:" واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى [در مقام ابراهيم نماز بخوانيد]’’ كه پيامبر صلي الله عليه و سلم مقام را در بين خود و خانه كعبه قرار داد. امام جعفرگفت: پدرم ميگفت: گمان ميكنم از پيامبر صلي الله عليه و سلم نقل ميكرد، او در آن دو ركعت، در مقام ابراهيم سوره اخلاص و سورهكافرون را مي خواند سپس به ركن حجرالاسود برگشت وآن را استلامكرد -برآن دست ماليد - سپس از در به طرف صفا بيرون رفت، چون به صفا نزديك شد و آيه: " إن الصفا والمروة من شعائر الله [صفا و مروه از جمله شعاير خدا است ]” خواند وگفت: بچيزي آغازميكنمكه خداوند بدان آغازيده است، پس ازصفا شروع به سعي ..كرد، ازآن بالا رفت تا اينكه خانه كعبه نمايان شد، آنگاه روي به قبله توحيد كرد و تكبير به جاي آورده وگفت:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كل شئ قدير، لا إله إلا الله وحده، أنجز وعده، ونصر عبده، وهزم الاحزاب وحده [بجز الله هيچ معبد بحقي نيست او بيشريك است، ملك و پادشاهي و ستايش اوراست، و او بر هر چيزي توانا است، تنها او است معبود بحق، او به وعده خود وفا كرد و بندهاش را ياري و پيروزي رسانيد احزاب-كساني كه در جنگ خندق بر عليه پيامبر صلي الله عليه و سلم - متحد شده بودند - را تنها و بدون جنگ شكست داد و خوارشان ساخت]". سپس در اين هنگام دعاكرد و سه بار اين دعا را تكرار نمود. سپس به سوي مروه فرود آمد تا اينكه پاهاي او درشن ته دره فرورفت وبالاآمد تا به مروه رسيد. دعاهائيكه در بالاي صفا خواند، آنجا نيز تكراركرد تا اينكه سرانجام آخرين طواف بين صفا ومروه را برمروه پايان داد -(يعني رفتن ازصفا به مروه يكبار و برگشت به صفا باردوم وبرگشت به مروه بارسوم به حساب ميآيد وبهمين طوركه آخرين باريعني بارهفتم يا برگشت به مروه پايان ميگيرد) -كهگفت:" لو أني استقبلت من أمري ما استدبرت لم أسق الهدي، وجعلتها عمرة، فمن كان منكم ليس معه هدي فليحل، وليجعلها عمرة [اگر آنگونه كه اكنون ميدانم قبلا ميدانستم قرباني - (هدي = گوسفند وگاو و شتر قرباني) -با خود نميآوردم و آن را عمره قرار ميدادم. پس هركس قرباني ندارد احرام بشكند و زيارت خود را بصورت عمره انجام دهد]". آنگاه سراقه بن مالك بن جعثم برخاست وگفت اي رسول خدا، فقط امسال اينكار را بكنيم يا براي هميشه اين رخصت را داريم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم انگشتان دست را در هم فرو برد -تشبيك اصابع -وگفت:" دخلت العمرة في الحج مرتين، لابل لابد أبد [عمره داخل در حج شد (يعني ميتوان در ماههاي حج عمره را انجام داد چون در زمان قبل اينكار را نميكردند -يا مراد آنستكه تا روز قيامت افعال عمره در افعال حج داخل و مندرج است -دوبار اين جمله را تكرار فرمود: نخير، بلكه براي هميشه ميتوانيد اين عمل را - انجام دهيد]". علي ابن ابيطالب از يمن برگشت و حيوان قرباني براي پيامبر صلي الله عليه و سلم آورد. اوديدكه فاطمه دخت پيامبر صلي الله عليه و سلم احرام خود را شكسته و لباس رنگين پوشيده و سرمه بچشمانكشيده است. آن حال را بر وي انكاركرد. فاطمه در جوابگفت: پدرم مرا بدينگونه دستور داده است.
علي بن ابيطالب در عراق برايمان نقلكرد كه بجهت شكايت از فاطمه پيش پيامبررفتم تا اورا مورد عتاب قرار دهد ودرباره آنچهكه فاطمهگفته بود از اوكسب فتويكنم. آن حال وي وانكار خود را براي پيامبر صلي الله عليه و سلم ، بازگفتم. پيامبر صلي الله عليه و سلم دو بار گفت: او راستگفته است. و تو وقتيكه حج را بر خود واجبكردي -يعني احرام بستي -چه چيزي ميگفتي؟ -چگونه نيت آوردي -عليگفت:گفتهام: خدايا آنگونه احرام ميبندم كه پيامبرت صلي الله عليه و سلم احرام بسته است - يعني تلبيه خود را بهنگام احرام بدان نيتيگفتهامكه پيامبر صلي الله عليه و سلم قصدكرده است -پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: من با خود قرباني آوردهام. پس تو هم احرام خود را مشكن و بهم مزن.گفت: مجموع قرباني؟كه علي از يمن با خود آورده بود وآنچهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم با خود آورده بود يكصد راس بود. جابر گفت: بدنبال فرمايش پيامبر صلي الله عليه و سلم تمام مردم احرام خود را بهم زده و موي خويش را كوتاهكردند مگر پيامبر صلي الله عليه و سلم وكسانيكه با خود قرباني آورده بودند. چون روز هشتم ذيالحجه فرا رسيد مردم به “مني“ روي آوردند و احرام به حج بستند و با صداي بلند تلبيه را سر دادند و پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار شد ونماز ظهرو عصرومغرب و عشاء و صبح را در “مني“ خواند. بعد از نماز صبا اندكي در “مني“، توقفكرد تا اينكه خورشيد طلوع نمود، آنگاه دستور داد تا براي او در “نمره“ خيمه مويين، بزنند. قريشگمان ميكردند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بنا بعادت قريش، در زمان جاهليت، در مشعرالحرام توقف ميكند و از آنجا تجاوز نمينمايد -مشعرالحرامكوهي است در مزدلفه بنام “قزح“ يا تمام مزدلفه را، مشعرالحرامگويند - ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآنجا هم گذشت و تجاوزكرد تا اينكه به “عرفات“ آمد و دريافتكه در “نمره“ برايش خيمه زدهاند، در آنجا فرود آمد، تا اينكه خورشيد ميل به غروبكرد ازخط استواء تجاوز كرد. دستور داد، تا ناقه “قصواء“ را براي او آمادهكردند و به ته دره -“وادي) عرنه“ - آمد و براي مردم خطبهاي ايراد فرمود وگفت [2]: بيگمان خونهاي شما واموال شما بر شما حرام است، (خونكسي و مالكسي برايكسي ديگر حلال نيست). و محترم است، مانند محترم بودن چنين روزي در چنين ماهي در چنين شهري.، هان اي مردم تمامكارهاي دوره جاهلي باطل است و آنها را بزير پا ميگذارم“ و همه خونها و خونخواهيهائيكه در زمان جاهليت بوده است، اكنون باطل و نادرست ميباشد وبزيرپاي خود ميگذارم وهمه را باطل اعلام ميكنم و نخستين خوني و ديهايكه من آن را لغو ميكنم و باطل ميسازم، خون و انتقام خون عامر پسر ربيعه پسر حارث پسر عبدالمطلب استكه در ميان بنيسعد نزد دايهاش بود و قبيله هذيل او را به قتل رساندند. رباي جاهليت را -و ربا بطور مطلق -لغو و باطل اعلام ميكنم و نخستين ربائيكه آنرا باطل اعلام ميكنم، رباي عمويم عباس پسر عبدالمطلب ميباشد و همه آن باطل است. درباره زنان تقواي خدا را پيشهكنيد. شما آنان را بطريق امانت از خدا دريافت داشتهايد - پيش شما امانت خدايند - و همخوابگي با ايشان را بهكلمه و دستور خدا (عقد نكاح) براي خود حلالكردهايد حق شما بر ايشان آنستكهكسي راكه شما ميل نداريد جز با اجازه شما به خانه شما راه ندهند. اگرچنينكاريكردند آنان را بزنيد ولي نه زدنيكه ايشان را متالم و دردناك سازد. و آنان نيز بر شما حقي دارندكه روزي و خوراك و پوشاك ايشان را بنيكي و مطابق عرف بدهيد. بدرستي من در ميان شما چيزي بجايگذاشتهامكه اگر دست بدامن آن زنيد پس از آن هرگزگمراه نخواهيد شد و آنكتاب خدا (قرآن) است. و شما درباره من مورد سئوال قرارميگيريد. درباره من چه چيزي ميگوئيد؟
گفتند: گواهي ميدهيم كه براستي تبليغ كردي و بهمه رساندي و رسالت خود را انجام دادي، و نصيحت و خيرخواهيكردي. آنگاه انگشت سبابه خود را بطرف آسمان برداشت و بدان به سوي مردم اشاره ميكرد و سه بارگفت: خدايا، توگواه باش. سپس اذانگفت و بدنبال آن اقامه گفته شد و آنگاه نماز ظهر را بجاي آورد، سپس اقامهگفته شد و نماز عصر را نيزگزارد و در بين آنها نماز ديگري نخواند [3]. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار شد تا اينكه به “موقف“ در پايينكوه عرفات رسيد، درآنجا پيامبر بگونهاي ايستادكه شكم شترش -قصواء -رو به سنگهاي آنجا باشد و محل تجمع پيادگان را درجلو خويش قرارداد و رو، به قبله قرارگرفت وتا موقع غروب به دعا ايستاد تا اينكه زردي خورشيد ناپديد و قرص خورشيد نهان شد. و اسامه را پشت سر خود سواركرد و راه افتاد، در حاليكه افسار قصواء را آنقدر كشيد كه سرش به جلو زين ميخورد و با دست راست به مردم اشاره ميكرد كه اي مردم آهسته آهسته، هرگاه به تپهاي از تپههاي آنجا ميرسيد، اندكي افسار قصواء را شل ميكرد تا اينكه ازآن بالا رود، تا موقعيكه به مزدلفه آمد ودرآنجا نمازمغرب وعشاء را با يك اذان و دو اقامه خواند و دربين آن دو نماز تسبيحاتي نگفت. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم به پهلو خوابيد، تا اينكه سپيده صبح دميد و چون برايش آشكارگرديدكه صبح است با اذان و اقامه، نماز صبح را خواند، سپس سوار بر “قصواء“ شد و به مشعرالحرام آمد وروبه قبله دعاكرد و تكبيرو تهليل و توحيدگفت، همچنان توقفكرد تا اينكه هوا بخوبي روشن شد وپيش ازآنكه خورشيد طلوعكند، راه افتاد وفضل بن عباس راكه جوان خوش چهره و سپيد اندام بود بر ترك خويش نشاند، چون رسول خدا راه افتاد زنان سوار بر شتر، ازكنار او ميگذشتندكه فضل بن عباس بدانان خيره شده بود، پيامبر صلي الله عليه و سلم دست برچهره فضل نهاد تا آنان را نبيند، فضل بگوشهاي ديگر روي ميگردانيد، پيامبر صلي الله عليه و سلم هم دست خود را برآن طرف مينهاد تا مانع ديد او شود،كه چهرهاش را بطرف ديگر ميگردانيد، تا نگاهكند. تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به “بطن محسر“ آمدكه اندكي شتابگرفت سپس راه ميانه راكه به “جمره بزرگ منتهي ميشود پيش گرفت تا به “جمره“اي رسيدكه نزديك درخت بود و با هفت سنگ ريزه بدان رمي جمره كرد، هر باركه سنگ ريزه ميانداخت تكبير ميگفت“ سنگ ريزهها باندازه دانهاي باقلاء بردند و از ته دره - بطن رادي - سنگها را، ميانداخت [4]. سپس به سوي قربانگاه برگشت و با دست خود ٦٣ قرباني را ذبحكرد، سپس ذبح باقيمانده قربانيها را، به علي بن ابيطالب واگذار نمود، و او را در قربانيهاي خويش شريك نمود. سپس دستور داد از هرقرباني تكهايگوشت ببرند وآن را درديگي بپزندكه خود و علي ازگوشت وآب آن خوردند. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم سوارشد و براي طواف الافاضه به سوي خانهكعبه روانگرديد، و نمازظهر را به مكهگزارد. و به نزد بني عبدالمطلب آمد كه از چاه زمزم آب ميكشيدند و در راه خدا به مردم ميدادند. فرمود: اي بني عبدالمطلب آب بكشيد، اگر ترس اين نبودكه مردم آن را جزو مناسك حج به حساب آورند وآن را ازدست شما بگيرند، من هم دركشيدن آب به شماكمك ميكردم. سطلي آب به وي دادند و او ازآن نوشيد.[5]
علماگفتهاند: اين حديث بسي باارزش است و فوايد و قواعد مهمي در آن مندرج است، قاضي عياضگفته است: مردم از معاني فقهي مندرج در آن، فراوان سخن گفتهاند. ابوبكر بن المنذركتابي را بر آن نوشته و يكصد و پنجاه و اندي، مسايل فقهي ازآن استخراج نموده است وگفته است: اگربيشتر پيجوئي ميكردم ميتوانستم بهمين اندازه مسايل ديگري بر آنها بيفزايم. گفتهاند: از اين حديث برمي آيدكه غسل احرام براي زنانيكه تازه، زائيدهاند، يا در حال قاعدگي هستند، سنت است و براي ديگران بطريق اولي. و همچنين ازآن برميآيد،كه بايد زنان در حال “نفساء = بعد از زايمان“ و قاعدگي، پارچهاي به محل جريان خون ببندند و مانع خون ريزي شوند، و احرامشان صحيح است و همچنان احرام بعد از نماز فرض يا نماز سنت باشد واحرامكننده با صداي بلند “تلبيه“گويد ومستحب است كه به “تلبيه“ پيامبر صلي الله عليه و سلم اكتفاكند. اگر بيش از آنگفت اشكالي ندارد. زيرا عمر بن خطاب اين جملات را بدان افزود: " لبيك ذا النعماء والفضل الحسن، لبيك مرهوبا منك ومرغوبا إليك [اينك دعوت ترا پذيرفتم وبخدمت آمدم اي صاحب نعمتها و فضيلت نيكو، اينك دعوت ترا پذيرفتم و بخدمت آمدم درحاليكه ازتو ترسيده و اميدم تنها بتو است]".
و همچنين لازم استكه حاجي نخست به مكه برود و طواف القدوم “طواف ورود“ را انجام دهد و پيش از شروع به طواف، استلام حجرالاسودكند و باگامهاي سريعكه پاها بسرعت و نزديك بهم برداشته شوند، درسه طواف اول طوافكند و باگامهاي عادي در چهار طواف بعدي، طوافكند. و بعد از اتمام طواف به مقام ابراهيم برود و " واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى” را بخواند و بگونهاي بايستد كه مقام ابراهيم ميان او و خانهكعبه قرارگيرد و دو ركعت نماز بخواند. در ركعت اول بعد از فاتحه سوره “كافرون“ و در ركعت دوم بعد از فاتحه سوره “اخلاص“ بخواند و از آن حديث برميآيد كه استلام حجرالاسود بهنگام خروج از مسجدالحرام مشروع است، همانگونهكه بهنگام دخول مشروع است. باتفاق علما استلام و دست ماليدن بر حجرالاسود سنت است و بعد از طواف، سعي از صفا شروع ميگردد وازآن بالا ميرود و بربالاي آن رو به قبله سه بار آن دعا واذكاررا بخواند و باگامهاي سريع و هروله در ته دره كه “بين الميلين“ ناميده ميشود، بدود، بهرحال هروله براي هر هفت بارسعي مشروع ميباشد، نه تنها درسه باراول مانند طواف و حاجي بايد بر تپه مروه هم برود و همان اذكار و اوراد را آنجا هم بخواند و آنوقت عمره او پايان مييابد، همينكه سرش را تراشيد يا مويش راكوتاهكرد، از احرام بيرون ميآيد.
ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم بدستور پيامبر صلي الله عليه و سلم حج خود را به عمره تبديل نمودند. اماكسي كه “قران -حج و عمره را با هم نيتكرده است“كرده باشد، بعد از طواف قدوم و سعي صفا ومروه، سرش را نميتراشد ومويش راكوتاه نميكند وهمچنان درحال احرام ميماند، تا اينكه اعمال حج تمام ميشود. وكسانيكه حج را به عمره تبديل كرده باشند، درروز هشتم ذيالحجه = يوم الترويه، اگراراده حجكنند، بايد مجدداً احرام ببندند وآنان وكسانيكه در حال “قران” هستند به مني ميروند و سنت است كه نمازهاي پنجگانه را درآنجا بخوانند و شب را درآنجا بروزآورند،كه شب نهم ذيالحجه باشد. و سنت استكه روز عرفه، بعد از طلوع خورشيد، از مني بيرون آيند و بعد اززوال خورشيد و پس از نماز ظهرو عصر بصورت جمع به عرفات درآيند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به “نمره” فرود آمدكه جزو عرفات نيست و اوبعد ازآن دو نماز درنمره به “موقف = ايستگاه در عرفات” درآمد، و سنت استكه ميان نمره و موقف نمازي بخواند و امام براي مردم خطبهاي پيش ازنماز، ايرادكند و اين خطبه يكي از خطبههاي سنت، در حج ميباشد و خطبه دوم سنت در حج خطبه روز هفتم ذيالحجه درنزدكعبه، بعد از نمازظهر است، و خطبه سوم خطبه روز قرباني است و خطبه چهارم روز “نفراول = دومين روز ايام التشريقكه حجاج از مني به مكه ميروند” ميباشد. در اين حديث سنتها وآدابي است بشرح زير:
پس از فراغت از دو نماز ظهر و عصر به “موقف عرفه" برود. سواره ايستادن در عرفات بهتر است. در عرفات نزد صخره سنگها يا نزديك بدانها ايستاد، كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنجا ايستاده بود. و درحال توقف رو به قبله باشد. و در موقف عرفه بماند تا غروب خورشيد. و در حين وقوف، بدعا ايستد ودستها را تا محاذي سينه بلند كند و بعد ازغروب خورشيد با آهستگي روان شود واگرفرمانده وحكمروا است، مردم را نيز به آهستگي رفتن، دستوردهد. چون به مزدلفه فرود آيد و نمازمغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه بگزارد، بدون اينكه در بين آنها نماز سنت بخواند.
اين جمع بين نمازمغرب وعشاء بين علما مورد اتفاق است ولي درسبب جمع اختلاف دارند بعضيگفتهاند جمعكردن بين دو نماز جزو شعاير و مناسك حج است. بعضيگفتهاند علت جمع سفر است چون همه مسافرهستند.
ازجمله سنتها شب بروزآوردن درمزدلفه است. آنهم جزو شعاير ومناسك حج است. اختلاف در آن است كه واجب است يا سنت، و خواندن نماز صبح در مزدلفه، سپس ازآنجا رهسپارشدن و به مشعرالحرام درآمدن وآنجا توقف نمودن و دعاكردن نيز سنت است و از جمله شعاير و مناسك حج است. سپس بهنگام روشن شدن هوا، ازآنجا رهسپار “بطن محسر“گردد و با شتاب برود، چون آنجا محل نزول غضب خدا بر “اصحاب فيل” ميباشد، آهسته رفتن و ماندن، در آنجا نيكونيست. وچون به جمره عقبه رسيد، به ته دره -بطن وادي -فرود آيد وازآنجا هفت سنگ ريزهكه هريك باندازه دانه باقلا باشد، بطرف جمره پرتابكند و با هر سنگ ريزهكه پرتاب ميكند، يك بار تكبيرگويد. سپس بطرف قربانگاه برگردد و قربانيكند، اگر قرباني داشت، سپس بعد از قرباني، سر خود را بتراشد و آنگاه به مكه برگردد و “طواف الافاضه” را انجام دهد كه آن را “طواف الزياره” نيزگفتهاند. بعد از آن تمام كارهائيكه در حال احرام بر وي حرام بود، حلال ميگردد، حتي نزديكي و همخوابگي با همسرش، اما هرگاه رمي جمره عقبه را انجام داد ولي هنوز طواف نكرده بود، تمام محرمات احرام براي او حلال است، جز نزديكي و همخوابگي با همسرش.
اين بود چگونگي هدايت و ارشاد و رهنمود پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجكه هركس بدينگونه حجكند، به پيامبر صلي الله عليه و سلم اقتداكرده است، و مفهوم خذوا عني مناسككم را تحقق بخشيده و حج او درست است. اينك بيان تفصيلي اعمال حج و بيان آراء علماء و مذهب هريكاز آنان، درباره هريك از اعمال حج.
مواقيت: ميعادگاههاي زماني و مكاني حج
مواقيت جمع ميقات و مقصود ميعادگاه زماني و مكاني حج است.
مواقيت زماني حج: اوقات و زمانهائي كه اعمال حج بايد تنها در آن اوقات انجام و آغازگيرد، تا صحيح و معتبر باشد.كه خداوند درباره آنها فرموده است:" يسألونك عن الاهلة قل هي مواقيت للناس والحج [اي محمد صلي الله عليه و سلم درباره ماههاي نو كه در زيادت و نقصان است از تو سئوال ميكنند]"،كه به چه حكمتكوچك و بزرگ ميشوند. بگو اين اختلاف بدانجهت استكهكارهاي ديني و دنيوي خود را با آن تنظيمكنند ازقبيل مدت اجل ديون و عقود وشناخت عده زنان و بيان اوقات حج و زكات و روزه و امثال آن. و" الحج أشهر معلومات"، يعني اعمال حج تنها در ماههاي معيني صورت ميگيرد و باجماع علما شوال و ذوالقعده از ماههاي حج ميباشند و اختلاف است دراينكه تمام ماه ذيالحجه از جمله ماههاي حج است يا فقط ده روز اول آن؟
بنابر راي ابن عمر و ابن عباس و ابن مسعود و حنفيها و شافعي و احمد، فقط ده روز اول ذيالحجه، جزو ماههاي حج است و براي مالك تمام ذيالحجه جزء ماههاي حج است.كه ابن حزم آن را ترجيح داده است زيرا خداوندگفته است " الحج أشهر معلومات "، دو ماه و نيم نميشود “اشهر” و جمع در عربي بركمتر ازسه اطلق نميشود. بعلاوه رمي جمرات از جمله اعمال حج است و در روز ١٣ ذيالحجه انجام ميگيرد و طواف الافاضه درهمه ماه ذيالحجه صحيح است. و هيچكس در آن اختلاف ندارد پس ماههاي حج -مواقيت زماني حج -سه ماهه شوال وذوالقعده و ذوالحجه ميباشند نتيجه اختلاف درباره اعمال حجكه بعد از قرباني انجام ميگيرد، ظاهر ميشود. بنا بر رايكسانيكه فقط دهه اول ماه ذيالحجه را جزو ماههاي حج ميدانند، اگركسي يك عمل حج را بعد ازدهم ذيالحجه انجام دهد بايد براي تاخير آن عمل، فديه دهد و برايكسانيكه همه ماه ذيالحجه را جزو ماههاي حج ميدانند، فديه لازم نيست.
احرام بستش به حج پيش از ماههاي حج:
ابن عباس و ابن عمر و جابر و شافعي ميگويند، احرام به حج تنها در ماههاي حج درست ميباشد و پيش از ماههاي حج اگركسي احرام بست آن احرام براي عمره است و موجب سقوط فريضه حج نميگردد. بخاريگفته است: ابن عمر گفت: ماههاي حج عبارتست از شوال و ذوالقعده و دهه اول ذيالحجه. ابن عباس گفته است: سنت آنستكهكسي پيش از ماههاي حج احرام نبندد. ابن جرير از ابن عباس روايتكرده است،كه احرام بستن تنها در ماههاي حج صحيح ميباشد. حنفيها و مالك و احمد احرام بستن به حج را پيش ازماههاي حج، صحيح و مكروه ميدانند. شوكاني راي اول را ترجيح داده است، وگفته است: خداوند براي اعمال حج ماههائي را معين و مشخصكرده است و احرام جزو اعمال حج است. هركس مدعي استكه احرام پيش ازآن ماهها، صحيح است، بايد دليل ارائه دهد.
مواقيت مكاني حج
مواقيت مكاني حج: اماكني استكه ازآنجا احرام به حج و عمره بسته ميشود. كسيكه قصد حج يا عمره دارد، نبايد بدون احرام بستن از آنجاها بگذردكه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را بيان فرموده استكه ميقات مكاني اهل مدينهكسيكه ازآن راه به مكه ميرود “ذوالحليفه” را قرار داده استكه در فاصله ٤٥٠كيلومتري شمال مكه قرار دارد. و ميقات مكاني اهل شام وكسانيكه ازآن راه به حج ميروند “جحفه” را قرارداده استكه درفاصله ١٨٧ كيلومتري شمال غربي مكه واقع استكه به “رابغ” نزديك استكه فاصله “رابغ” با مكه ٠٤ ٢كيلومتر است و “رابغ” ميقات مكاني اهل مصر و شام وكسانيكه از آن جا ميگذرند، ميباشد. بعد از محو آثار جحفه و ميقات مكاني اهل نجد “قرن المنازل” ميباشد كه كوهي است در شرق مكه، مشرف بر عرفات در فاصله ٩٤كيلومتري مكه است.
و ميقات مكاني مردم يمن “يلملم” ميباشدكهكوهي است در جنوب مكه در فاصله ٥٤كيلومتري. و ميقات مكاني مردم عراق و كساني كه ازآنجا عبور ميكنند “ذات عرق” ميباشد كه در شمال شرقي مكه درفاصله ٩٤كيلومتري واقع است.كه شاعري آنها را چنين بنظمكشيده است:
عرق العراق يلملم اليمن - وبذي الحليفة يحرم المدني
والشام جحفة إن مررت بها - ولاهل نجد قرن فاستبن
اينها بود مواقيتيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم تعيينكرده بود. هركس ازآن محلها عبوركند، از آنجا بايد احرام ببندد، خواه مردم آن ديارباشدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم نام برده است يا خير بنابراين اگريك نفرشامي ازراه مدينه به مكه ميرفت، ميقات او ذوالحليفه است نه “رابغ” و بهمين منوال براي ديگر جهات. درحديث پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده است:" هن لهن ولمن أتى عليهن من غيرهن لمن أراد الحج أو العمرة [اين ميقاتها براي مردمان آن جهات استكه نام بردم و برايكسانيكه اهل آنجاها نيستند ولي ازآنجا عبور ميكنند و براي هركسكه قصد و اراده حج يا عمره را دارد]". پس اگركسي اهل اين مناطق نباشدكه نام برده شده است، اگر بقصد انجام مناسك حج و عمره، به مكه بيايد، بايد براي احرام به يكي از اين اماكن برود.
ميقات مكاني براي مردمان مكه،كه اراده حجكنند، منازل مكه است. و اگر اراده عمرهكنند، بايد از زمين حرم خارج شده و در زمين “حل“ احرام ببندندكه نزديكترين جا “تنعيم” است و برايكسانيكه منزلشان در فاصله بين ميقات مكاني و مكه قرار دارد، ميقات همان منزلشان است. ابن حزمگفته استكسيكه راهش از هيچيك از اين مواقيت نميگذرد، از هرجا بخواهد احرام ميبندد، دريا باشد يا خشكي فرقي ندارد.
احرام بستن پيشاز رسيدن به ميقات:
ابن المنذرگويد: اگركسي پيش ازميقات احرام بست باجماع اهل علم احرام او درست است. ولي بعضيگفتهاند: مكروه است، زيرا اينكه صحابي گفته است پيامبر صلي الله عليه و سلم فلان محل را براي فلان ميقات قرار داده اسث، مقتضي آنست،كه بايد از آنجا احرام بسته شود و تلبيه شروعگردد و زيادت و نقص نباشد. زيادت اگر حرام نباشد لااقل مكروه است.
احرام وتعريف آن:
احرام يعني قصد انجام مناسك حج يا عمره يا هر دو با هم. احرام ركن حج است، زيرا خداوند ميفرمايد:" وما أمروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين [بدانان دستور داده نشده است مگراينكه عبادتكنند و دين را خالصانه ازآن خدا بدانند و اخلاص داشته باشند]". بديهي استكه داشتن اخلاص، خود نيت و قصد است و براي حج اين اخلاص از طريق احرام صورت ميگيرد. و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" إنما الاعمال بالنيات، وإنما لكل امرئ ما نوى [ارزش هر عمل وكاري از نيت و قصد آن عمل سرچشمه ميگيرد و بهركس ثواب وپاداش چيزي ميرسد،كه نيت وقصد آن را، كرده است ]" .
قبلا در باب وضوء از حقيقت “نيت” سخنگفتيم و خاطرنشان ساختيمكه محل نيت قلب و دل انسان است.كمال بن الهمامگويد: راويان نسك و مناسك پيامبر صلي الله عليه و سلم معلوم نيستند. يكيگفته است: از او شنيدم كه ميگفت:" نويت العمرة، أو نويت الحج ".
آداب احرام
احرام آداب ويژهاي داردكه مراعات آنها لازم استكه بشرح زير ميباشند:
1-نظافت:كه باگرفتن ناخن وكوتاهكردن موي سبيل وكندن موي زير بغل و تراشيدن موي شرمگاه وگرفتن وضو يا غسلكردنكه بهتر است و شانهكردن موي ريش وسر، تحقق ميپذيرد. ابن عمرگفته است: سنت است اگركسي اراده احرام و اراده دخول در مكه را نمود، به نيت احرام غسلكند. بروايت بزار و دارقطني و حاكمكه آن را صحيح دانسته است.
ابن عباس گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إن النفساء والحائض تغتسل وتحرم، وتقضي المناسك كلها، غير أنها لا تطوف بالبيت حتى تطهر [زنان بعد از زايمان و در حال قاعدگي، اگر اراده حجكنند، بايد غسلكنند و احرام ببندند و همه مناسك را انجام دهند جزطواف خانهكعبه،كه نبايد آن را انجام دهند، تا اينكه ازحيض و نفاس پاك ميشوند]". بروايت احمد و داود و ترمذيكه آن را حسن دانسته است.
٢-تجرد: -براي مردان -خود را برهنهكردن از لباسهاي دوخته و پوشيدن لباس احرامكه دو تكه است: ردائيكه نصف فوقاني تن را بجز سر ميپوشاند و خود را بدان ميپيچد وازاريكه نصف پائين بدن را بدان ميپوشاند و خود را بدان ميپيچد. و لازم استكه اين دو پارچه سفيد باشند چون جامه سفيد در پيشگاه خداوند از ديگر جامهها محبوبتر است. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از اينكه موي خود را شانه و روغن زد وازار و رداي خود را پوشيد، با يارانش روانگرديد. بروايت بخاري.
٣-تطييب: لباس و تن خود را با مواد خوشبو، خوشبو ميسازد حتي اگراثرآن بعد ازاحرام هم باقي بماند. عايشهگويد: “گوئيكه الان درخشندگي ماده خوشبو را در قسمت پيشاني سر پيامبر صلي الله عليه و سلم را ميبينم و حال آنكه او در احرام بود“. بروايت بخاري و مسلم.
همين دو نفر از او روايت كردهاند كه گفت: “من پيش از احرام پيامبر صلي الله عليه و سلم را،خوشبو ميساختم و پس از رمي جمره نيز براي اينكه احرام بشكند او را خوشبو ميكردم. پيش از اينكه طواف كند”.
عايشهگفته است: “ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به سوي مكه بيرون ميرفتيم و بهنگام احرام مشك بر چهره خود ميسائيديمكه هرگاه يكي ازما عرق ميكرد، مشك بر چهرهاش جاري ميگرديد و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را ميديد و ما را منع نميكرد”. بروايت احمد و ابوداود.
٤-دو ركعت نماز: پس از قرائت فاتحه اول سوره “كافرون” و بعد از فاتحه دوم سوره اخلاص ميخواند. ابن عمرگويد:”پيامبر صلي الله عليه و سلم در ذوالحليفه -ميقات حج اهل مدينه -دو ركعت نمازخواند”. بروايت مسلم. اگركسي دو ركعت فرض هم بخواند بجاي دو ركعت سنتكافي است، همانگونهكه براي سنت تحيه المسجد نيزكافي است.
انواع احرام
احرام سه نوع است: “قران” و “تمتع” و “افراد” باجماع علما، هر سه نوع جايز است. عايشهگويد: “در سال حجه الوداع همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم ما هم - از مدينه -بيرون آمديم، برخي احرام بعمره وبرخي احرام به حج وبعضي احرام به حج و عمره هر دو بسته بودند و پيامبر صلي الله عليه و سلم ؛ احرام به حج بست”. هركس احرام به عمره بسته بود، پس از طواف القدوم احرام را شكست. و هركس احرام، به حج يا احرام به حج و عمره بسته بود، تا روز قرباني احرام را نشكست. بروايت احمد و بخاري و مسلم و مالك.
قران چيست؟
قران يعني درميقات بنيت انجام مناسك حج وعمره هردوبا هم، احرام ببندد. زيرا با يك احرام هر دو را با هم جمع بسته است و ميگويد: " لبيك بحج وعمرة [خداوندا به نيت و قصد حج و عمره، به خدمت توآمدهام]".
در اين صورت محرم تا فراغتكامل ازانجام اعمال حج و عمره، در حال احرام باقي ميماند. يا اينكه در ميقات احرام به نيت عمره ميبندد و پيش ازطواف نيت حج را هم ميكند و حج را برعمره وارد ميسازد.
-اين يكي را دراصطلاح كتاب و سنت تمتع ميگويند -.
تمتع چيست؟
تمتع آنستكه در ماههاي حج به عمره برود، سپس در همانسال حج را نيز انجام دهد. چون در يك سال در ماههاي حج از انجام مناسك هر دو بهرهمند گرديده است پيش ازاينكه به ديارخويش برگردد، آن را تمتع ناميدهاند زيرا او بعد از انجام عمره، احرام را بپايان ميبرد و همانندكسانيكه در احرام نيستند، از پوشيدن لباس و مواد خوشبو و امثال آن تمتع ميبرد. متمتع بايد درميقات تنها به نيت عمره احرام ببندد و بگويد: ’’لبيكبعمره’’ و درحال احرام ميماند، تا اينكه به مكه ميرسد، او طواف القدوم را انجام ميدهد و بين صفا و مروه سعي ميكند، سپس يا موي سرش را ميتراشد ياكوتاه ميكند و احرامش پايان مييابد و لباس احرام را درميآورد و لباس عادي ميپوشد و هرآنچهكه وسيله احرام، بر او حرام بود، انجام ميدهد، تا اينكه روز ’’ يوم التروية ، (هشتم ذيالحجه) فرا ميرسد، آنگاه از خود مكه احرام به حج ميبندد.
در “فتح”گفته است: جمهور فقهاگفتهاند: تمتع آنستكه يك شخص حج و عمره را دريك سال درماههاي حج دريك سفرانجام دهد وعمره را برحج مقدم دارد و مكي باشد. هركس به يكي ازاين شروط خلل برساند متمتع نيست.
افراد چيست؟
افراد آنستكه شخص حاجي از ميقات، تنها حج را ارادهكند و به حج احرام ببندد و در تلبيهگويد " لبيك بحج "و در حال احرام ميماند تا اينكه اعمال حج پايان ميپذيرد، سپس اگر خواست بعد از اتمام حج نيت احرام عمره ميكند و عمره را هم بجاي ميآورد. (البته براي احرام به عمره بايد به خارج حرم برود از جمله تنعيم)
كداميك از اين مناسك حج بهتر است؟
فقها اختلاف دارند در اينكهكداميك از اين انواع سهگانه نسك حج بهتر است [6]. شافعيه گويند: “افراد” و “تمتع’“ از “قران“ بهترند زيرا "مفرد” و “متمتع” هريك از اين دو را بصورت كامل انجام ميدهند. ولي "مقارن“ تنها اعمال حج را انجام ميدهد. بعضيگفتهاند: “تمتع“ از "افراد” بهتر است و بعضي بعكسگفتهاند. حنفيه گفتهاند: “قران” از “تمتع” و “افراد” بهتر است و “تمتع” از “افراد” تنها برتر است. مالكيه گفتهاند: افراد از تمتع و قران بهتر است.
حنابلهگفتهاند: “تمتع،“ از “قران” و افراد” بهتر است و اين براي ما آسانتر است و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را براي خويش آرزوكردند و ياران را بدان دستور دادند.
مسلمگويد: عطاء گفت: از جابر بن عبدالله شنيدمكهگفت: ما ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم تنها احرام به حج بستيم. پيامبر صلي الله عليه و سلم صبح روز چهارم ذيالحجه آمد وبه ماگفت:كه احرام خود را بپايان ببريم. مردم احرام را بپايان بردند و با زنانشان معاشرت و آميزشكردند. ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم شكستن احرام را واجب نكردند، بلكه شكستن آن را برايشان حلال وروا دانستند -وآنان را مخيرنمودند گفتيم: هنوزبين ما و بين رفتن به عرفات پنج روز باقي بود،كه پيش زنان خود ميرفتيم و همبستر ميشديم تا جائيكه وقتي به عرفات رفتيم، هنوزآثارجماع درما پيدا بود (يعني تا روزهشتم، پيش ازرفتن به عرفات احرام براي حج نبستيم و تا اندكي پيش ازرفتن به عرفات از همبستري با زنان خودداري نكرديم و پيش ازحركت غسلكرديم و احرام بستيم و راه افتاديم.
پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي ياران شما ميدانيدكه من از همه شما متقيتر و راستگوتر و نيكوكارترم، اگر قرباني با خود نياورده بودم، من نيز احرام خود را ميشكستم مثل شما. اگرآنچهكه الان ميدانم اول ميدانستم با خود هدي قرباني نميآوردم، پس شما احرام خود را بشكنيد وما احرام خود را شكستيم ودستوراورا شنيديم وازاو اطاعت كرديم.
ميتوان بطور مطلق احرام بست
هركس بطور مطلق احرام بست و گفت: نويت الاحرام -و قصد اداء فريضه خدا داشت، بدون اينكه يكي از اين انواع ثلاثه -قران، تمتع، افراد -را تعيين كند، بعلت اينكه از تفصيل آن خبر نداشت، جايز است و احرام او صحيح ميباشد.
علماگفتهاند: اگركسي بقصد نسك و عبادت، تهليل و تلبيهگفت و نام هيچيك ازآن انوع سهگانه را نبرد و به دلش نيت قران و يا تمتع و يا افراد خطورنكرد، حج وي صحيح ميباشد و به انتخاب خويش يكي ازآن سه نوع را انجام ميدهد.
طواف قران و تمتع و سعي صفا ومروه درآن دو، براي اهل حرم مكي جز افراد درست نيست:
از ابن عباس درباره متعه الحج سوال شد. گفت: مهاجرين و انصار و زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجه الوداع احرام بستند و نيت احرامكردند و ما نيز چنانكرديم. چون به مكه وارد شديم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: احرام خود را،كه براي حج بستهايد، به عمره تبديلكنيد مگركسيكه هدي قرباني را همراه خود آورده باشد، ما طواف كعبه و سعي بين صفا و مروه راكرديم و احرام خود را شكستيم وبا زنان خود همخوابه شديم و لباس و جامه دوخته پوشيديم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: هركس هدي قرباني با خود آورده است، براي او حلال نيستكه احرام را بشكند تا اينكه قرباني را به جاي خود رساند -يعني تا روز عيدكه در “مني“ قرباني ميكند -سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم به ماكه احرام به حج را، به احرام به عمره تبديلكرده بوديم، درشب روز هشتم ذيالحجه - يوم الترويه -به ما دستوردادكه درروزهشتم ذيالحجه احرام به حج ببنديم. يعني به نيت انجام فريضه حج احرام ببنديم. چون مناسك را انجام داديم، آنگاه به خانهكعبه آمديم و طواف -طواف الافاضه -كرديم وسعي بين صفا ومروه را هم انجام داديمكه بدينگونه حج ما بپايان رسيد و برما واجب بودكه فديه بدهيم و حيواني ذبح كنيم، خداوند گويد: " فمن تمتع بالعمرة إلى الحج فما استيسر من الهدي فمن لم يجد فصيام ثلاثة أيام في الحج وسبعة إذا رجعتم إلى أمصاركم [هركس در ماههاي حج نخست عمره را انجام دهد سپس حج را -هردو را در يك سفرانجام دهد -.بر وي است كه بشكرانه اين دو عبادت كه انجام داده است، آنچه از هدي قرباني ميسر است ذبحكند، اگركسي قرباني نداشته باشد سه روز در حج روزه بگيرد وچون به وطن خويش برگشت هفت روزرا روزه بگيردكه جمعاًده روزكامل ميشود]". ذبح يكگوسفندكافي است. آنان دونسك و عبادت را -حج و عمره - دريك سال انجام دادندكه خداوند آن را دركتاب خويش و سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان امرفرموده است وآن را براي غيراهل مكه مباح داشته است:" ذلك لمن لم يكن أهله حاضري المسجد الحرام اين بهرهمندي از -متعه حج -برايكساني استكه اهل مكه نباشند و خانواده وكاشانهشان در مكه نباشد و ماههاي حج كه خداوند نام برده است: شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ميباشد. هركس دراين ماهها متعه حج بگزارد، بايد يا قرباني دهد يا روزه بگيرد. بروايت بخاري.
1-از اين حديث برميآيدكه اهل مكه نميتوانند متعه حج و قران بجاي آورند. (شافعي و مالك و احمد ميگويند اهل مكه ميتوانند آنها را بدونكراهت انجام دهند). بلكه بايد حج تنها وعمره تنها، انجام دهند واين راي ابن عباس وابوحنيفه است.
بعلت همين آيه:" ذلك لمن لم يكن أهله حاضري المسجد الحرام ". دربارهكسانيكه در مسجدالحرام هستند، اختلاف است. مالك ميگويد:مردم خود مكه مراد است، كه اعرج هم چنينگفته و طحاوي آن را اختيارنموده است و ترجيح داده است و ابن عباس و طاووس وگروهيگفتهاند: اهل حرم مراد است. و حافظ گفته از ظاهر آيه چنين پيدا است. شافعيگويد: مرادكساني استكه تا حداقل مسافه قصرنماز، در پيرامون مكه سكونت دارند و ابن جرير هم آن را اختيار كرده است.
حنفيه گفتهاند: مراد از اهل حرم، كساني استكه ميقات مكاني احرامشان حرم است يا نزديكتر ميباشند. آنچه كه مورد اعتبار است سكونت و اقامت است، نه نشات و پيدايش -بنابراين اگر يكنفرايراني هم آنجا سكونت داشته باشد، اهل حرم است .
٢-از اين حديث برميآيدكه اگركسي متمتع باشد بايد نخست طواف -طواف القدوم -و سعي بين صفا و مروه را براي عمره انجام دهد. سپس طواف الافاضه را بعد ازوقوف در عرفات و سعي بين صفا و مروه براي فريضه حج انجام دهد. اما كسيكه به قران احرام بسته است، جمهور علماگويند اعمال حج براي اوكافي است پس براي حج و عمره يكبار طواف -طواف الافاضه -را بعد ازوقوف در عرفات و سعي بين صفا و مروه را انجام ميدهد، مثلكسيكه نيت افراد ميكند با اين تفاوتكه در قران براي هر دو احرام ميبندد، ولي درافراد تنها يكي را قصد مي كند.
1-جابر بن عبداللهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم با يك نيت و احرام، حج و عمره هر دو را، اراده و قصدكرد و براي هر دو يك طواف -و يك سعي -انجام داد بروايت ترمذي كه آن را حديث حسن دانسته است. پس بصورت قران حج گزارد.
2-ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من أهل بالحج والعمرة، أجزأه طواف واحد وسعي واحد [هركس احرام به حج وعمره بست وبا صداي بلند براي آنها تلبيهگفت يك طواف و يك سعي براي اوكفايت ميكند]". ترمذي آن را روايتكرده و “حسن صحيح“ و “غريب“ دانسته و دارقطني آن را نقلكرده و بدان افزوده است:" ولا يحل منهما حتى يحل منهما جميعا (هر دو با هم پايان ميگيرند)
٣-مسلمگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه گفت:" طوافك بالبيت، وبين الصفا والمروة يكفيك لحجك وعمرتك [طواف تو بدور خانهكعبه و سعي بين صفا ومروه، براي حج و عمرهات كافي است]".
ابوحنيفهگويد: دو طواف ودو سعي لازم است. راي اول بهتراست چون دلايل آن قويتر ميباشد.
٤-در حديث آمده استكه بر "متمتع“ و “قارن“ قرباني واجب است و حداقل آن يكگوسفند است. هركس قرباني نداشت، سه روز، روزه بگيرد، در ايام حج و هفت روز ديگر روزه بگيرد، وقتيكه بميان خانواده وكشورخويش برگشت، بهتر استكه آن سه روز را در دهه اول ذيالحجه پيش از رفتن به عرفات روزه بگيرد. برخي ازعلما ازجمله طاووس و مجاهد جايزميدانند،كه آنها را ازاول شوال روزه بگيرد. ابن عمرگويد ميتواند آن سه روز را پيش از“يوم الترويه“ روز هشتم“ و يوم الترويه و روزعرفات را روزه بگيرد، اگرآنها را روزه نگرفت، يا بعضي راگرفته و بعضي مانده بود، ميتواند در ايام التشريق آنها را بگيرد. زيرا عايشه و ابن عمر گفتهاند: روزه ايام التشريق رخصت نيست، مگر برايكسيكه قرباني نداشته باشد. اگر بتواند آن سه روزه را درايام حج بگيرد، بايد آنها را قضاكند.
واما درباره آن هفت روز، بعضيگفتهاند: بوقت برگشتن به وطن خود آنها را روزه ميگيرد، و بعضي گفتهاند: بوقت برگشتن به منزل خود آنها را ميگيرد. بنابراين، در اراه هم ميتواند آنها را بگيردكه مجاهد و عطاء بر اين راي ميباشند.
تتابع و پشت سرهم بودن دراين ده روزواجب نيست. هرگاه نيتكرد، و احرام بست شرعاً ميتواند تلبيه را بگويد، (از ظاهر عبارت برميآيد كه ميتواند روزه بگيرد ) .
تلبيه = لبيك اللهم لبيك ....گفتن
حكم تلبيه:
باجماع علما تلبيه يك عمل شرعي است. ام سلمهگفت: ازپيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه ميگفت:" يا آل محمد، من حج منكم فليهل في حجه أو حجته [اي خانواده محمد هركس از شما به حج ميرود درحج خويش با صداي بلند تلبيه: لبيك اللهم لبيك ... را بگويد]". بروايت احمد و ابن حيان.
درباره حكم تلبيه و وقت آن وكسيكه آن را بتاخير اندازد، اختلافكردهاند: شافعي و احمدگفتهاند: سنت ميباشد و مستحب استكه بلافاصله بعد از احرام، بدان شروعكرد. اگرنيت عبادت حج راكرد و تلبيه را نگفت، عبادت وي صحيح است و بدون اينكه فديهاي براي آن لازم باشد، زيرا براي آنان احرام، تنها با نيت كردن منعقد ميگردد.
حنفيها ميگويند: تلبيه وآنچهكه بجاي آن مينشيند و درمعني آن است مانند: تسبيح و راندن قرباني، از جمله شروط احرام ميباشند. پس اگر نيت احرامكرد و تلبيه يا تسبيح را نگفت يا قرباني همراه نياورد، احرام او صحيح نيست.
و ازاين برميآيدكه آنان احرام را مركب از مجموع نيت و عملي ازاعمال حج ميدانند. پس هرگاه نيت احرامكرد و عملي از اعمال عبادت، و حج را انجام داد، تسبيح يا تهليلگفت يا قرباني همراه آورد ولي تلبيه را نگفت، احرام او منعقد ميگردد ولي چون تلبيه را ترككرده است بايد قربانيكند و خوني بريزد. مشهور مذهب مالك آنستكه تلبيه واجب است، اگركسي آن را ترككند يا آن را همراه نيت احرام نگويد يا بين آنها فاصله طولاني ايجادكند، بر او واجب ميگرددكه بجاي آن قربانيكند و فديه بدهد.
لفظ تلبيه و صيغه آن:
مالك از نافع و او از ابن عمر نقلكرده استكه تلبيهگفتن پيامبر صلي الله عليه و سلم بدينگونه بوده است:" " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إن الحمد لك والنعمة لك والملك، لا شريك لك [خداوندا فرمان ترا پذيرفتم و اينك بخدمت تو آمدم، تو بيشريك هستي، ستايش و نعمت و پادشاهي ترا است]". نافعگفت: عبدالله ابن عمر بدان ميافزود: "لبيك، لبيك، لبيك وسعديك والخير بيديك، لبيك والرغباء إليك، والعمل [... با امر تو موافقم و همه نيكيها بدست تو است و تنها تو شايسته مسئلت هستي وكارم براي تو است]".
علما مستحب ميدانندكه به تلبيه رسول الله اكتفا شود و درباره زيادت برآن اختلاف كردهاند. جمهورگويند اشكالي ندارد، همانگونهكه ابن عمر و ديگر ياران بدان افزودهاند و پيامبر صلي الله عليه و سلم ميشنيد و چيزي نميگفت. بروايت ابوداود و بيهقي. ابويوسف و مالك اضافه بر تلبيه پيامبر صلي الله عليه و سلم را مكروه ميدانند.
فضيلت تلبيه:
1-ابن ماجهگويد: جابرگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" مامن محرم يضحي يومه يلبي حتى تغيب الشمس، إلا غابت ذنوبه فعاد كما ولدته أمه [هركسكه درحال احرام است اگر درطول روزتا غروب خورشيد تلبيهگويد و براي تقرب بخدا، خود را، درمعرض آفتاب قرار دهد، ازگناهان پاك ميشود مانند روزيكه از مادر زاده است]".
٢-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:"ما أهل مهل قط، إلا بشر، ولاكبر مكبر قط إلا بشر [هيچ تلبيهگوئي تلبيه نميگويد، مگراينكه مژده بهشت به وي داده ميشود. و هيچ تكبيرگوئي تكبير نميگويد، مگر اينكه مژده بهشت به وي داده ميشود]". بروايت طبراني وسعد بن منصور.
٣-سهل بن سعد ساعديگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ما من مسلم [7] يلبي إلا لبي من عن يمينه وشماله، من حجر، أو شجر، أو مدر حتى تنقطع الارض من هاهنا وهاهنا [هر مسلماني تلبيهگويد هرچيزيكه در طرف راست و چپ او باشد به تلبيه او پاسخ ميدهد وبا او همراهي ميكند، ازقبيل سنگ يا درخت يا سنگ ريزه تا اينكه زمين اينجا وآنجا پايان ميپذيرد]". بروايت ابن ماجه و بيهقي و ترمذي و حاكمكه آن را تصحيح كرده است.
مستحب است تلبيه را با صداي آشكار گفت:
1-زيد پسر خالدگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: جبريل عليه السلام به نزد من آمد وگفت:" مر أصحابك فليرفعوا أصواتهم بالتلبية، فإنها من شعائر الحج [به يارانت بگو صدايشان را باگفتن تلبيه بلندكنند وآن را آشكارا بگويند، زيرا تلبيه ازجمله شعايرومراسم حج است]". بروايت ابن ماجه و احمد و ابن خزيمه و حاكمكه آن را صحيح الاسناد دانسته است.
2-ابوبكرگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شد:كدام عمل حج برتر است؟ و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" العج والثج [بلندكردن صداي تلبيه وريختن خون قرباني]". بروايت ترمذي و ابن ماجه.
٣-ابوحازمگويد: ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه احرام ميبستند به روحاء نميرسيدند مگر اينكه از بسياريگفتن تلبيه صداي آنان خشن وگرفته ميشد.
با توجه بدين احاديث جمهورعلما با صداي بلند تلبيهگفتن را مستحب ميدانند. مالكگفت: نبايد در مسجد جماعت، تلبيه را با صداي بلندگفت بلكه بايد بگونهاي باشدكه خود و بغل دستي او بشنود، مگردر مسجد مني و مسجدالحرام كه در آنجاها با صداي بلندگفته ميشود، ولي زنان همواره بگونهاي تلبيهگويندكه خود و بغل دستي آنها بشنوند و بيش ازآن برايشانكراهت دارد. عطاءگفت: مردان صداي خود را به تلبيهگفتن بلند ميكنند و زنان بگونهاي آن را گويندكه خود بشنوند، و صدا را بلند نكنند.
اماكني و اوقاتي كه تلبيهگفتن درآنجا مستحب است
بهنگام سوار شدن و پياده شدن و بالا رفتن از اماكن مرتفع يا فرود آمدن به جاهاي پست و بهنگام برخورد باكاروان و پس از هر نمازي و بهنگام بامدادان، تلبيه مستحب و پسنديده است. امام شافعيگويد: ما آن را درهمه احوال نيكو ميدانيم.
وقت گفتن تلبيه
كسي كه در احرام است از ابتداي احرام بدان شروع ميكند، تا اينكه در روز قرباني با انداختن نخستين سنگ ريزه دررمي “جمره العقبه” آن را قطع ميكند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم همچنان تلبيه ميگفت تا اينكه به جمره العقبه رسيد. بروايتگروه محدثين، ومذهب حنفيها و ثوري و شافعي و جمهورعلما چنين است. احمد و اسحاقگفتهاند پس ازرمي همه جمرات آن را قطع ميكنند. مالكگفته است:كسي كه حج ميكند، تا غروب خورشيد روزعرفات ميگويد وآنگاه آن را قطع ميكند و كسيكه عمره ميكند تا هنگام استلام حجرالاسود تلبيه ميگويد وآنگاه آن را قطع ميكند.
ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در عمره، بهنگام استلام حجرالاسود، تلبيه را قطع ميكردند. بروايت ترمذيكه آن را حديث حسن و صحيح دانسته است و اكثراهل علم بدان عمل ميكنند. (اوگفته است: هرگاه معتمر (عمرهكننده) از ميقات احرام بسته باشد، همينكه به سرزمين حرم داخل شد، تلبيه را قطع ميكنند و هرگاه از جعرانه يا تنعيم احرام بسته باشد، بهنگام دخول در منازل مكه، تلبيه را قطع ميكند ) .
مستحب است بر پيامبر صلي الله عليه و سلم صلوات فرستاد و بعد از آن دعا كرد
قاسم بن محمد بن ابيبكرگفت: مستحب استكه حاجي هروقت ازگفتن تلبيه فراغت حاصلكرد، بر پيامبر صلي الله عليه و سلم صلوات بفرستد و پيامبر صلي الله عليه و سلم چون از تلبيهگفتن فراغت حاصل ميكرد، مغفرت و رضاي خدا را ميطلبيد و ازمردم بدو پناه ميبرد. بروايت طبراني و ديگران.
چيزهائي كه براي محرم مباح است
1-از جمله چيزهائيكه براي محرم جايز و مباح است: غسل و تغيير رداء - بالاپوش و ازار -زيرپوش ميباشد. ابراهيم نخعيگفته است: ياران ما چون به چاه ميمون ميرسيدند، غسل ميكردند و نيكوترين لباس خويش را ميپوشيدند.
ابن عباسگويد: او در حال احرام، به حمّام جحفه رفت. به ويگفتند: توكه در احرام هستي، چگونه به حمّام ميروي؟ اوگفت: خداوند چرك وكثافات ما را، چه كار ميكند؟ جابرگويد: كسيكه در احرام است، خود را و جامهاش را ميشويد.
عبدالله بن حنينگويد: ابن عباس و مسوربن مخرمه در “ابواء” با هم اختلافكردند. ابن عباسگفت: محرم ميتواند سرش را بشويد و مسورگفت: نميتواند. اوگويد: ابن عباس مرا پيش ابوايوب انصاري فرستاد،كه ديدم او در ميان دو لبه چاه آب آنجا، خود را ميشويد و يك جامه به تن دارد،كه بر او سلامكردم. اوگفت:كيست؟ گفتم من عبدالله بن حنين هستم،كه ابن عباس مرا پيش تو فرستاده است وگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در حال احرام چگونه غسل ميكرد؟ ابوايوب دست بر جامه خود نهاد و آن را ازروي سرش برداشت تا اينكه سرش پيدا شد سپسگفت: محرم آب برخود ميريزد، من دارم ميريزم، آب را برسرخود ريخت، سپس با هردو دست پيش و پس سررا شست وگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنين ميكرد” بروايتگروه محدثين جز ترمذي. بخاري بدان افزوده است: بسوي آن دو نفر برگشتم و بدانان خبر دادم. مشور به ابن عباسگفت: ديگر هرگز با تو مجادله نميكنم. شوكانيگفت: از اين حديث برميآيد كه غسل در حال احرام جايز است و دست بر سر نهادن در حال غسل هم جايز است.
ابن المنذرگفته است: باجماع غسل جنابت، برايكسيكه در حال احرام است واجب ميباشد و در غير غسل جنابت، اختلاف كردهاند. امام مالك در “موطا” از نافع روايتكرده استكه عبدالله بن عمر، تنها بهنگام احتلام در حال احرام سرش را ميشست. مالك گفته استكه او مكروه ميداندكه در حال احرام،كسي در آب سر خود را فرو برد. در حال احرام جايز استكه براي ازاله چرك وكثافت صابون و سدرو امثال آن را استعمالكرد. شافعيه و حنبليها استعمال صابون خوشبو را جايز ميدانند و بازكردن مو و شانهكردن آن را هم جايز ميدانند و پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه امر كرد " انقضي رأسك وامتشطي [گيسوانت رابازكن و شانه بزن]". بروايت مسلم.
نووي گفته است: ما در حال احرام بازكردن و شانه كردن گيسوان را، جايز ميدانيم مشروط برآنكه مويكنده نشود ولي شانه زدن مكروه است مگر عذري باشد. حملكالا بر سر اشكالي ندارد.
2-پوشيدن شورت مايو: بخاري و سعيد بن منصور ازعايشه روايتكردهاند: “كه او بتنكردن شورت مايو را براي محرم جايز ميداند” (اكثر اهل علم بر آنند كه شورت و مايو نيز براي محرم ممنوع است)
٣-پوشيدن چهره و صورت: شافعي و سعيد بن منصور از قاسم نقلكردهاندكه عثمان بن عفان و زيد بن ثابت و مروان بن حكم، درحال احرام چهره خود را ميپوشيدند. طاووس گفته است: محرم ميتواند ازگرد و غبار و خاكستر چهره خويش را بپوشاند. مجاهدگفته: مردم بهنگام وزش باد چهره خود را ميپوشاندند و حال آنكه در احرام بودند.
٤-پوشيدن و بپاكردن خف و موزه براي زنان: شافعي و ابوداود از عايشه روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي زنان رخصت داده استكه خفين بپوشند.
5-اگركسي از روي نسيان و فراموشي سر خود را پوشيد: شافعيهگفتهاند: اگر كسي ازروي نسيان سرش را پوشاند يا جامهاي پوشيد، چيزي بر او نيست و اشكالي ندارد و عطاءگفته است چيزي بر او واجب نميشود و او بايد استغفاركند.
حنفيه گويند بايد فديه بدهد. دربارهكسيكه از روي نسيان وفراموشي مواد خوشبو بكار برد، يا ازروي ناداني چنين كاري كرد و حكم آن را نميدانست، اختلاف است.
شافعيه در هركار ممنوع و محظور، جهل و نسيان را عذر مانع وجوب فديه ميدانند، مادامكه به اتلاف منجر نشود مانند شكار و بنا باصح اقوال شافعيه ازاله مو و ناخن را با وجود عذرموجب فديه نميدانند، همانگونهكه در جاي خود ازآن سخن خواهيم راند.
6-حجامت و پارهكردن تاول زخم وكشيدن دندان و بريدن رگ: به ثبوت رسيده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در حال احرام از وسط سرش حجامتكرده است (ابن تيميه گويد: بديهي استكه اينكار مستلزم ازاله مقداري موي سر ميشود) مالك گويد: اگركسي دراحرام باشد، بوقت نيازاشكال نداردكه تاول را پارهكند يا زخم را باندپيچيكند يا رگ را بزند. ابن عباسگويد: در حال احرام ميتوان دندانكشيد و زخم را بازكرد. نوويگويد: اگر در حال احرام كسي بدون نياز، حجامت كرد اگر منجربه ازاله موگردد، حرام است و اگر بدان منجر نشود بقول جمهور اشكال ندارد و مالك آن را مكروه ميداند. حسن بصريگويد: در حجامت فديه واجب ميشود، اگرچه منتهي به ازاله مو هم نگردد و اگر حجامت براي ضرورت و ناچاري باشد
جايز است ولي فديه واجب ميشود. و ظاهريه فديه را مخصوص ازاله موي سر ميدا نند .
٧ - خاراندن سر و تن: عايشه گويد: درباره سر خاراندن در حال احرام از او سئوال شد،گفت: او ميتواند سرش را بخاراند و محكم آن را انجام دهد. بروايت بخاري و مسلم، مالك بدان افزوده است،كه اگر هر دو دستم را ببندند با پايم آن را
ميخارانم، و نظيرآن ازابن عباس و جابر و سعيد بن جبيرو عطاء و ابراهيم نخعي نيز روايت شده است.
8-9-نگاه كردن به آينه و بوييدنگلهاي خوشبو: بخاري از ابن عباس روايت كرده است،كهكسيكه در حال احرام است، ميتواند بويگل خوشبو را استشمام كند، و خود را درآينه بنگرد وبا روغن زيتون و روغن خود را مداواكند.گويند عمر بن عبدالعزيز در حال احرام به آينه مينگريست و مسواك هم ميزد. ابن المنذر گويد باجماع علما،كسيكه در احرام است، ميتواند روغن زيتون و پيه و روغن حيواني را بخورد وگويند نبايد او مواد خوشبو را، استعمالكند. حنفيه و مالكيه ايستادن در مكان مواد خوشبو را مكروه ميدانند، خواه قصد بوكردن داشته باشد يا نداشته باشد. حنابله و شافعيهگويند اگر قصد داشته باشد، حرام است و اگر قصد نداشته باشد حرام نيست.
شافعيهگفتهاند: كشيك در احرام است، جايز است در دكان عطار در جائيكه بخورميشود، بنشيند. چون منع ازآن مشقت دارد ومستقيماً قصد آن را هم نداشته است، مستحب استكه ازآن پرهيزكند، مگر اينكه در نزد منزل او باشد مانند نشستن نزدكعبهكه درحوالي آن بخورشود.كه درآن صورت مكروه نيست، چون نشستن نزد خانهكعبه قربت است پس خوب نيستكه براي يككارمباح، آن را ترككرد. شخص محرم ميتواند، مواد خوشبورا درخرقه يا ظرفي حملكند و بر وي فديهاي نيست.