بوسهای که سبب رهایی اسرای مسلمان شد!
حافظ ابن عساكر در احوال حضرت عبدالله بن حذافه سهمی رضی الله عنه آورده است: هنگامی كه وی اسیر رومیان گردید و به نزد پادشاه برده شد، پادشاه به او گفت: بیا و دین مسیحیت را اختیار كن تا تو را شریك پادشاهی خود كرده و دخترم را به ازدواجت درآورم.
عبدالله گفت: اگر تمام داراییهای خود و تمام داراییهای عرب را به من بدهی تا به اندازهی یك چشم بر هم زدن هم از دین محمّد صلى الله علیه وسلم برگردم، چنین نخواهم كرد.
پادشاه گفت: پس تو را خواهم كُشت.
گفت: خود دانی و كارَت!
پادشاه دستور داد كه عبدالله را بر دار بكِشند و به تیراندازانش گفت: نزدیك دستها و پاهایش تیراندازی كنید و خودش او را در همین حالت به مسیحیت دعوت میداد.
اما عبدالله قبول نكرد.
پادشاه دستور داد كه او را پایین بیاورند و دستور داد كه دیگی از مس را پر از آب كرده و جوشاندند و اسیری از مسلمانان را آورده و در جلوی چشمان حضرت عبدالله، داخل آن انداختند كه استخوانهایش ظاهر شدند. پادشاه دوباره عبدالله را به آئین مسیحیت دعوت داد و او انكار نمود.
پس دستور داد كه او را در دیگ آب جوش بیندازند.
وقتی كه او را بردند تا به وسیلهی قرقرهاش داخل دیگ بیندازند، شروع كرد به گریه، پادشاه فكر كرد كه ترسیده است و به طمع افتاد و او را فرا خواند، اما عبدالله به او گفت: گریهام از ترس نیست؛ بلكه به این میگریم كه جان من یكی است كه در این لحظه به خاطر خدا در این دیگ انداخته میشود، من آرزوم كردم كاش به اندازهی موهای بدنم، جان میداشتم كه همهی آنها به خاطر خدا در این دیگ انداخته میشدند.
در برخی روایات آمده كه پادشاه او را به زندان فرستاد و برایش آب و غذایی نفرستاد. باز برایش شراب و گوشت خوك فرستاد. اما او نزدیكشان نرفت. پادشاه او را فرا خواند و گفت: چرا از اینها نخوردی؟
گفت: اینها برایم حلال شدند [چون در حالت اضطرار بودم]، اما نخواستم مورد سرزنش و ملامت تو قرار گیرم.
پادشاه گفت: اگر سرم را ببوسی، آزادت میكنم.
گفت: آیا دیگر اسیران مسلمان را هم آزاد میكنی؟
گفت: بله.
پس سر پادشاه را بوسید. پادشاه او و تمام اسیران مسلمان را همراه با او آزاد كرد.
هنگامی كه ایشان به مدینه برگشتند، حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمود: بر هر مسلمانی لازم است كه سر عبدالله بن حذافه را ببوسد و اوّلین نفر خودم میباشم. حضرت عمر رضی الله عنه بلند شد و سر حضرت عبدالله بن حذافه را بوسه داد.
مختصر تفسیر ابن كثیر( ۲/ ۳۴۸، ۳۴۹ )
ترجمه : زبیر حسین پور