قرار ملاقات پسر و دختر جوان به فاجعهی بزرگی انجامید
پسر جوان فاسد الاخلاقی که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که دارد از عشق او آب میشود و قلبش بدون او تاب و تحمل ندارد…
بالأخره توانست آن دختر را رام کند و او را فراچنگ آورد تا کامش را از او بر گیرد.
دختر جوان را دعوت کرد تا روز شنبه هفتهی آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند.
دختر جوان نیز موافقت کرد و روز موعود فرا رسید.
پسر جوان در خانهاش به انتظار نشسته بود و با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آنها را از قصهی این دختر با خبر کرد. دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادرش زنگ زد و گفت: زود بیا خونه که حال پدرت خوب نیست. مجبور شد از دوستانش جدا شود؛ البته آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سری میزنم.. از خانه بیرون شد و دوستانش را در انتظار آمدن دختر جوان ترک کرد.
ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این گرگهای بی وجدان همگی بر او تاخته به تجاوزش پرداختند.
وانگهی خانه را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند…
در همین حین که این حادثه به وقوع میپیوست، پسر جوان پیش پدر رسید تا از حالش اطمینان حاصل کند؛ مادرش به سویش آمد و گفت: چرا خواهرت را با خود نیاوردی؟
گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟
مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفنهای ما را جواب نمیدادی..
جوان به سرعت از خانهی پدری خارج شده و دوان دوان خود را به خانهی خویش رساند…
ناگهان خواهرش را دید که در خانهاش مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است..
هان که خودش حیله گر، ترتیب دهنده و همه کارهی این ماجرا بود و قربانی هم نزدیکترین انسان به او …
او خواهرش بود..
این قول رسول الله صلى الله علیه وسلم را به یاد داشته باشید: «افعل یا ابن آدم ما شئت، فکما تدین تدانُ»؛ ای فرزند آدم! هر چه خواهی کن؛ هر چه بکنی، همان را خواهی دید.
دیر یا زود رُخ این مظالم به سوی خودت خواهد بود.. پس نسبت به کردارهایت از الله بترس که همگی به سوی خودت باز خواهند گشت.
٭ ترجمه: سنت آنلاین