چگونگی انتشار اسلام در میان تاتاریان
قریب بود که در اثر این سیلاب بلا، اسم اسلام اصلاً از صفحهی جهان محو گردد، همچنانکه مصنفین دلسوز مسلمان احساس کرده بودند؛ اما به طور ناگهانی اسلام بین تاتاریان شیوع پیدا کرد و کاری که پادشاهان مسلمان با شمشیر نتوانستند، انجام بدهند، آن را بعضی از مخلصان اسلام و داعیان الی الله انجام دادند، که در اثر آن اسلام در قلوب دشمنان خودش جا گرفت، از واقعات و حقایق تعجب آور تاریخ همین است که قومی که جهان اسلام را تسخیر کرده بود، مسخر اسلام شد و مسلطین بر مسلمانان، مغلوبین اسلام گشتند، مسلط شدن سریع تاتاریان به جهان وسیع اسلام گرفتن کشور مسلمانان به زور شمشیر چندان تعجب آور نبود، زیرا در قرن هفتم جهان اسلام به مرضهایی مبتلا شده بود که عموماً اقوام و ملل متمدن در اثر ان ها از تو خالی شده به پرتگاه سقوط نزدیک می رسند، و در مقابل تاتاریان تازه دم زحمت کش به زندگی ساده و روستایی عادت داشتند. بینهایت شجاع و خونخوار بودند؛ اما واقعه تعجب آور و معمای تاریخ این بود که این قوم نیمه وحشی در زمان انتهای عروجش به دست قومی مفتوح و مغلوب و بی دست و پا به دینشان گرایید، قومی که کلیه نیروهای مادی و معنوی خویش را از دست داده بود، قومی که تاتاریان آنها را با چشم ذلت و حقارت می نگریستند. پروفسور ت- دبلیو- آرنولد در کتاب معروفش “دعوت اسلام” (preaching in Islam) ضمن استعجاب از این واقعه می نویسد: “اما شراره ی اسلام از خاکسترشان و شوکت گذشته سر برآورد و واعظان اسلام همین مغولهای وحشی را که از قتل و شکنجه لذت می بردند مسلمان کردند. در این راه مشکلات زیادی مسلمانان را در پیش آمد؛ زیرا مبلغین دو مذهب در فعالیت بودند که تاتاریان را به سوی خودشان جذب کنند، آن روز هم روز عجیبی خواهد بود که در آن پیروان سه دین بدمت، مسیحیت و اسلام درصدد تسخیر قوم ظالم مغل باشند که این هر سه قوم را تسخیر کرده بود (دعوت اسلام، ترجمه مولوی عنایت الله ص ۲۴۰- ۲۴۱).
در چنین وضعی مبارزه ایدئولوژی با مسیحیت و بودمت و جذب مغولها به سوی خود و نگذاشتن آن که که به دو مذهب فوق گرایش پیدا کنند، کاری بود به ظاهر غیر ممکن. در طوفان مهلک مغولها بیشترین ضربه را مسلمانان خورده بودند. معروفترین شهر بزرگ اسلامی که مدتی مرکز علوم و فنون و مسکن علماء و فضلاء آسیا بود به آتش کشیده و خاکستر شد.
علماء و فقهاء اکثراً کشته شدند و یا اسیر شدند. خانان مغول که با کلیه مذاهب جهان مهربان بودند با اسلام بینهایت نفرت و عداوت داشتند. چنگیز دستور داده بود هر کسی که ذبیحه خودش را طبق قوانین شرعی ذبح کند، باید اعدام گردد. همین حکم را قوبلائی خان در دوران خود از نو به اجراء درآورد و برای اجراء این حکم برای کسی که در این مورد مخبری و جاسوسی کند و کسی را معرفی کند که طبق قوانین شرعی حیوان را ذبح کرده، جائزه تعیین و اعلام گردید و به این صورت با مدت هفت سال شدیدترین شکنجهها به مسلمانان داده شد. مفلسین در این مدت ثروت جمع آوری کردند و بردگان برای آزادیشان آقایانشان را به ذبح حیوانی متهم کردند. در دوران گیوک خاقان (از ۱۲۴۶م تا ۱۲۴۸م ) که وی کلیه امور سلطنتی را به اختیار دو وزیر مسیحی گذاشته بود به مسلمانان شدیدترین شکنجه و عذاب داده شد (هوور ته، ج ۱ ص ۱۶۵) ارغوخان که ایل خان چهارم بود (از ۱۲۸۴م تا ۱۲۹۱) بر مسلمانان مظالم زیادی کرد و اسامی مسلمانانی که در عدلیه و ادارات مالیاتی بودند خط کشیده شد و ورود مسلمانان به دربار ممنوع اعلام شد. (وی گوین، ج ۳ ص ۲۶۵).
با بودن این همه مشکلات، مغولها و اقوام وحشیای که پس از آنها آمدند به دین اسلام گرائیدند، به دین کسانی که آنها را زیر پاهایشان له کرده بودند. (دعوت اسلام، ص ۲۴۵ و ۲۴۶).
این واقعه هر چند که عجیب و عظیم الشأن است اما تعجب بیشتر این است که جزئیات و تفصیلات این واقعه در تاریخ خیلی کم دستیاب میشود و افرادی که این کار مهم و با ارزش را انجام دادهاند در دفترهای تاریخ نامشان خیلی کم سراغ یافته میشود. آن مردان مخلص و با ایمان خدا که این قوم سفاک و خون آشام تاتاری را حلقه به گوش اسلام گرداندند. دنیا با اسامی افراد خیلی کم از آنها آشنا است، در صورتی که کارنامهشان از هیچ کارنامه اسلامی کمتر نیست و احسان شان نه تنها به گردن مسلمانان بلکه به گردن جهان بشریت تا قیامت باقی است. زیرا آنها جهان را از وحشیگری و بربریت نجات دادند. به اختیار قومی و جامعهای تحویل دادند که پرستندگان خدای یگانه و علمبردار دین رحمة للعالمین صلی الله علیه و سلم بودند.
سلطنت چنگیزخان پس از مرگش به چهار قسمت شده بین چهار تا پسرش تقسیم گردید. در هر چهار قسمتش اشاعت اسلام آغاز گردید و خاقان تاتاری خودشان مسلمان شدند و در اثر تبلیغ و دعوت آنها کل قوم تاتاری مسلمان گردید. حتی در طول مدت یک قرن تمام قوم تاتاری به اسلام مشرف گردید. پروفسور آرنولد در “دعوت اسلام” بعض واقعات جسته جسته اش را نوشته است.
ضمن بیان اشاعت اسلام در قسمتی که در اختیار پسر بزرگ چنگیز جوجی خان در قسمت غربی آن خاک سیرادادرا حاکم بود می نویسد: اولین پادشاه مغولی که مسلمان شد، برکه خان بود که از سال ۱۲۵۶ م تا ۱۲۶۵ خان سیرادادرا بود. در مورد مسلمان شدنش نوشته است که روزی به کاروانی رسید که از بخارا می آمد، در آن قافله دو تاجر مسلمان همراه بود، برکه خان آن دو مسلمان را به گوشهای برده از آنها در مورد اسلام سوالاتی کرد. آن دو تاجر مسلمان احکام و ارکان اسلام را کاملاً برایش توضیح دادند و نامبرده به اسلام علاقه پیدا کرد، مشرف به اسلام شد، و این حال را نامبرده با برادر کوچکش ذکر کرد و او را به مسلمان شدن تشویق کرد و سپس برکه خان اسلامش را علناً اعلام کرد. (ابوالغازی توم، ۲ ص ۱۸۱-۱۸۷) پس از مسلمان شدن برکه خان با سلطان مصر پیمان بست و انگیزه این پیمان خود را سلطان بود و آن به این صورت که سلطان با دوصد نفر مغول سیرادادرا سلوک و مدارا کرده بود، و قصه شان این است که هنگامی که عداوت و اختلاف خان سیرادادرا و هلاکوخان فاتح بغداد شدت گرفت، این دوصد نفر مغول که در ارتش هلاکوخان استخدام بودند، فرار کرده و به شام رفتند و از آنجا با احترام کامل به قاهره برده شدند و آن جا به آن ها دعوت اسلام داده شد. (مقریزی توم ۲۱ ص ۱۸۰- ۱۸۱- ۱۸۷) سلطان رکن الدین چند نفر نماینده خویش با آن دویست نفر همراه کرده پیش برکه خان فرستاد و نامه ای برای او نوشت، هنگامی که این هیئت از سیرادادرا به قاهره برگشت به سلطان خبر دادند که پیش امراء برکه خان و پیش یکی از شاه دختان یک یک نفر امام جماعت و مؤذن تعیین شده است و به بچه ها در مکتب قرآن تدریس می شود. (مقریزی ص ۲۱۵) و اضافه کردند که ما زمانی که از قاهره روانه شده بودیم، نمایندگان برکه خان را بین راه برخورد کردیم (مقریزی ص ۱۸۸) که می آمدند تا سلطان مصر را اطلاع دهند که برکه خان و رعایاتش مسلمان شده اند، خلاصه هنگامی که بین سلطان رکن الدین و برکه خان پیمان صلح و اتحاد بسته شد، تعداد زیادی از مغولان به مصر آمدند که به اسلام تشویق و مشرف به اسلام شدند (مقریزی ص ۲۲۲).
در مورد اشاعت اسلام در قسمت دوم خانواده چنگیز “ایلخانیه” آرنولد مینویسد: “در ایران جایی که هلاکوخان دولت ایلخانیه را بنیان گذاری کرد، رفته رفته بین ترکان اسلام شیوع پیدا کرد. اولین پادشاه دولت ایلخانیه که مشرف به اسلام گردید، تکودار پسر هلاکوخان بود که جانشین برادرش باقاخان گردید. یک مصنف نامه نگار مسیحی مینویسد: تعلیم تریبت تکودار به روش مذهب مسیحی انجام گرفته بود. در کودکی به اصطباغ رسیده بود و اسمش نکولس نامگذاری گردید. اما زمانی که تکودار بزرگ شد در اثر صحبت مسلمانان که آنها را زیاد دوست داشتف مذهب مسیحیت را ترک کرده، مسلمان شد و به نام سلطان محمد (یا احمد) نام گذاری شد و حتی المقدور کوشش شد که همه تاتاریان مسلمان گردند و به نو مسلمین انعام و اکرام مبذول می شد. بنابراین در این دوران تعداد زیادی از تاتاریان مسلمان شدند. پادشاه موصوف خبر مسلمان شدن خویش را در نامه زیر به سلطان مصر ارسال کرد. “به قوت خدا و اقبال قاآن از طرف سلطان احمد به پادشاه مصر. اما بعد: واضح باد که خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) موفق فرمود، به حسن اعتقاد و رفتار خوب با دوستان و بندگان نیک خدا هدایت فرمود: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ»؛ آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را (با پرتو نور ایمان باز و) گشاده برای (پذیرش) اسلام میسازد. ما از آن روز تا امروز به سربلندی دین اسلام و اصلاح مسلمین گرایش داشتیم، تا اینکه پس از پدر محترم و برادر بزرگوارم نوبت حکومت به من رسید، خداوند متعال به لطف خودش ما را به آرزو رسانید که ما را به حکومت موفق گرداند. سپس در قربلتائی=کورلتائی (مجلس شورای و محل تصمیم گیری شهزادگان) همه رأی مثبت دادند که به دستور برادر بزرگم برنامه لشکرکشی اجراء گردد و از ارتش ما، ارتشی که از کثرت تعداش زمین تنگ به نظر میآید و از بیم آنها دل همگان میلرزد، عده کثیری به اطراف کشور اعزام گردد و در این عزم طوری راسخ و مستحکم باشند که سنگ خارا و کوههای محکم نتوانند در مقابل آن مقاومت کنند. ما به این رأی که اتفاق شده بود فکر کردیم، دیدیم این برنامه برخلاف آن نیکی عمومی است که ما در نظر داریم و آن احیاء شعائر اسلام و جلوگیری و توقیف خونریزی بود تا مصائب جهان کاهش یابد و در اطراف و اکناف عالم امنیت برقرار گردد و حکام تمام شهر و آبادیها از شفقت و مهربانی ما آرامش احساس کنند، زیرا ما معتقد به عظمت خدا و شفقت بر بندگانش هستیم.
بنابراین خدا در دل ما الهام فرمود تا این آتش را بکشیم و فتنه و فساد را دفن کنیم و کسانی را که رای معکوس داده بودند از تصمیم خود آگاه کنیم، امیدواریم از این راه مشکلات و امراض جهان برطرف گردد که از همه جلوتر اقدام به این عمل را خدا به ما راهنمایی کرد، بنابراین ما در به کار بردن سر نیزه و تیر کمان عجله به کار نمی بریم و تا زمانی که برای ما حق ظاهر نگردد و حجت قوی نباشد دستور به این کار (جنگ) نمی دهیم، پندهای شیخ الاسلام و قدوة العارفین که در امور مذهبی بهترین معاون ما است تصمیم ما را در مورد جنگ که مبنی بر فلاح و بهبودی عالم است پختگی و رسوخ بیشتری عنایت فرمود، بنابراین ما این دستور را بخشنامه کردیم که برای کسانی که قبول دارند برایشان رحمت است و برای منکرین عذاب است. ما با این بخشنامه آقایان قاضی القضاة قطب الدین شیرازی و اتابک بهاء الدین را که از معتمدین سلطنت هستند، مأموریت داریم تا موضع ما را تبلیغ کرده به مردم روشن کنند و تصمیمی که برای نفع رسانی مسلمین در دل داریم به مردم ابلاغ کنند و این چیز را هم به مردم ابلاغ کنند که خداوند متعال ما را بصیرت و هدایت عنایت فرموده است (که مشرف به اسلام شده ایم) و اسلام گناهان گذشته را عفو میکند و حالا ما باید پیروی حق و اهل حق بکنیم، پس اگر مردم در جستجوی دلیلی هستند که با آن به ما اعتماد کنند و در تلاش حجتی هستند که به موفقیت امیدوار کننده تر باشد پس باید به فضایل معروف در جهان که ما داریم توجه بفرمایند، زیرا ما به لطف خدا شعائر دین را سربلند کردیم و در فرمان صدور هر حکم این چیز را در نظر داشتیم و قوانین شرعی را بنابر عظمت و عدالتی که دارند اجراء کردیم، رضایت رعایا را جلب کردیم و کسانی که قبلاً مرتکب خطای شده بودند با این جمله که خدا گناهانتان را عفو کند از اشتباهاتشان گذشتیم، اوقاف مسلمین از قبیل مساجد، مقابر، مدارس را اصلاح کردیم، کلیه ادارات خیریه و مسافرخانههای عمومی را که ویران شده بودند، از نو تعمیر کردیم و درآمدهای اوقاف به مصارف واقعی آنها و به جای که وقف کنندگان تعیین کرده بودند برگرداندیم … و بخشنامه کردیم حکام معامله حج را اهمیت بیشتری بدهند و برای حجاج اسباب سفر تهیه کنند و راههای حجاج را با امنیت و مجهز نگهدارند تا قافلههای حجاج با آرامش تام سفر کنند. به تاجران خارجیای که به کشور ما رفت و آمد دارند آزادی کاملی دادیم که به میل خودشان هر جا و به هر صورت که بخواهند سفر کنند و به ارتش و مرزبانان و نظامیان ابلاغ کردیم که از رفت و آمد تجار ممانعت ایجاد نکنند تا شهرها و کشورها آباد گردند و فتنهها بخوابد و شمشیرها در نیام باشد و کلیه اهالی کشور با آسایش و آرامش زندگی کنند و طوقهای ذلت و خواری از گردن مسلمین خارج گردد. (وصاف ص ۲۳۱- ۲۳۴)
کسانی که تاریخ مغولان را می خوانند پس از خواندن آن مظالم و کشتارها تاتاریان به خواندن این نامه لذت می برند و حتماً تعجب میکنند که از زبان یک فرمانروای مغول این دستورات بشر دوستانه و فیاضی چه طور صادر شده است؟! (دعوت اسلام ص ۲۴۸- ۲۵۱)
در سال ۱۲۸۴ م علیه تکودار احمد بغاوتی آغاز گردید که سرپرست این شورش ارغون خان بود که پس از قتل تکودار تاج و تخت را اشغال کرد به دوران حکومت ارغون (از ۱۲۸۴م تا ۱۲۹۱م) که چند سال بیشتر نبود، عنایات دولت باری دیگر به مسیحیان و شدائد و عذاب به مسلمانان مبذول گردید و مسلمانان از کارها اخراج شدند (وی گبن جلد ۳ ص ۲۶۳و ۲۶۵) جانشین تکودار تا سال ۱۲۹۵ م پیرو مذهب قدیمیش شامان بود، اما در سال ۱۲۹۵ م هفتمین پادشاهشان غازان که پر هیبت و بیمناکترین شاه خانواده ایلخانیه بود، مشرف به اسلام شد و اسلام را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. پیش از مسلمان شدن تعلیم و تربیت وی طبق روال مذهب بودیت انجام گرفته بود و برای بودائیان در خراسان مندرها (عباتگاه) درست کرده بود. از صحبت و هم نشینی علماء بودائی خوشحال میشد و در زمان عروج دولت مغولیه بودائیان به کثرت به ایران آمدند (دهوسن توم ۴ ص ۱۴۸) سلطان غازان علاقه زیادی به تحقیق مذاهب و ادیان داشت و با علماء هر مذهب بحث و مناظره می کرد (دهوسن توم ۴ ص ۲۶۵) وزیر غازان و مورخ آن دوران حکیم رشید الدین بود و این گفته وی تقریباً درست است که سلطان غازان با خلوص نیت و عقیدهی قلبی مسلمان شده بود و در تمام مدت پادشاهیش بینهایت پایبند اسلام بود. (دعوت اسلام ص ۲۵۳)
مورخ ابن کثیر (رح) هم اسلام پذیرفتن غازان را در آمار واقعات سال ۶۹۴ ھ با مسروریت زیادی مینویسد و از نوشته دیگر مورخین ثابت میشود تاج این کار خیر بر سر امیر مسلمان ترک توزون میباشد که در اثر تلقین و تشویق وی سلطان تاتاری مسلمان شد. ابن کثیر ضمن رویداد واقعات تاریخی سال ۶۹۴ ھ مینویسد: در این سال پسر نوه چنگیز قازان بن ارغون بن ایغا بن تولی بن چنگیزخان شاه تاتاریان تعیین شد و به دست امیر توزون رحمت الله علیه مشرف به اسلام شد و کلیه و یا اکثر تاتاریان به اسلام درآمدند. روزی که شاه مسلمان شد، آن روز سیم و زر و مروارید به سر مردم نثار شد. شاه برای خودش اسم محمود را انتخاب کرد و در خطبه و نماز جمعه شرکت کرد و بسیاری از بت خانهها و مندرات را منهدم کرد و بر آنها جزیه لازم کرد و اموال مصادره شده بغداد و شهرهای دیگر پس داده شد و عدل و انصاف جاری شد و مردم در دست تاتاریان تسبیح و هیکلها (دعاهایی که به صورت ورد میخواندند) را دیدند، و به این فضل و احسان خدا شکر به جا آوردند.(البدایة و النهایة ج ۱۳ ص ۲۴۰)
آرنولد مینویسد که در سال ۱۳۰۴ م برادر غازان سلطان بن محمد با نام خدا بنده به تخت ایران نشست، مادرش مسیحی بود و در کودکی پسرش را طبق مذهب مسیحیت تعلیم و تربیت کرده بود و به نام نکولس اصطباغ شده بود، اما پس از مرگ مادرش به تشویق زنش مسلمان شد. ابن بطوطه مینویسد که به اسلام نکولس خان یعنی سلطان خدابنده در مغولها اثر زیادی ایجاد شد (ابن بطوطه ج ۲ ص ۵۷) خلاصه از این به بعد اسلام در ایلخانیه به همه ادیان غالب شد. (دعوت اسلام ص ۲۵۴). ضمن بیان کیفیت شیوع اسلام در منطقه بلاد متوسطه که شاخه ی سوم سلطنت چنگیزی و بانی آن چغتائی بن چنگیز بود. آرنولد می نویسد “بلاد متوسطه که در تصرف جغتائی بن چنگیز و فرزندانش بود حالات و علل انتشار اسلام خیلی کم در دسترس است. در این سلسله اولین پادشاهی که از نور اسلام مشرف گردید براق خان پسر نوهی جغتائی بود که پس از تصرف تاج و تخت بعد از دو سال مسلمان شد و اسم سلطان غیاث الدین را برای خودش انتخاب کرد ( ۱۲۶۶م -۱۲۷۰ ) (ابوالغازی ص ۱۵۹)
اما در این منطقه در اوائل اسلام زیاد رشد نکرد و دوام نداشت. به علت اینکه پس از وفات برق خان مغولهای که مسلمان شده بودند دوباره به مذهب قدیمیشان برگشتند و تا قبل از قرن چهاردهم میلادی این حالت اصلاح نشد، البته زمانی که طرمشرین خان که از سال ۱۳۲۲ م تا ۱۳۳۰ م حکومت را به دست داشت، مسلمان شد. عموم مغولهای جغتائی مسلمان شدند، پس از پذیرفتن اسلام و به همراهی پادشاه شان دیگر به خلوص دل در آن راسخ شدند، اما در این سال هم تسلط و غلبهی اسلام بر دینهای حریف خود یقینی نبود، زیرا جانشینان طرمشرین ظلم و ستم را بر مسلمانان آغاز کردند و تا زمانی که شاه کاشغر که منطقهاش در اثر ضعف و تجزیه سلطنت جغتائیه مستقل شده بود، برای حمایت از اسلام کمر نبسته بود، رشد و ترقی اسلام غیر ممکن بود. در مورد اسلام سلطان کاشغر که نامش تغلق تیمورخان (۱۳۴۷م تا ۱۳۶۲) بود نوشتهاند که یکی از بزرگان بخارا به نام شیخ جمال الدین به کاشغر آمد و بالاخره تغلق تیمور را مسلمان کرد. شیخ جمال الدین با همراهان در سفر بود که گذرش به منطقه شکار تغلق به طور ناآگاه افتاد و در همین جرم پادشاه دستور داد آنها را دست بند زده به دربار احضار کنید. با حالت غضب و خشم پرسید: شما چرا بدون اجازه به زمین ما وارد شدید؟ شیخ در جواب فرمود: ما این جا مسافر و غریب الوطن هستیم و نمیدانستیم که این زمین ممنوع الورود است. زمانی که شاه متوجه شد آنها ایرانی هستند گفت: از ایرانیان که سگ هم بهتر است. شیخ فرمود: “درست است اگر ما دین بهتری نداشتیم، واقعاً ما از سگ هم بدتر میبودیم”، به شنیدن این جواب شاه تغلق تیمور حیران شد و گفت هر زمان که ما از شکار برگشتیم این ایرانیان را پیش من بیاورید. چنانچه دستور اجرا گردید شاه شیخ را در جای خلوتی برد و گفت آنچه که می گفتید الان به من تفهیم کن که هدف شما از دین برحق چیست؟ شیخ با کمال جسارت محاسن اسلام و احکام و ارکانش را طوری جذاب و جالب بیان کرد که دل سنگین تغلق تیمور مانند موم نرم شد و معایب کفر را طوری برایش ترسیم کرد که شاه متوجه شد که من تا هنوز از اشتباهات و گمراهی خودم بیخبر ماندهام. اما گفت اگر من الآن اسلام را اعتراف کنم نمیتوانم رعایا خودم را به راه راست بیاورم. بنابراین تا مدت کوتاهی شما سکوت بکنید. زمانی من تخت و تاج پدرم را به تصرف بگیرم، شما آن موقع پیش من بیایید. در این مدت سلطنت چغتائیه به ریاستهای کوچک تجزیه شده بود.
پس از چندین سال تازه تغلق تیمور توانست به این صلاحیت برسد که همه این ریاستها را متحد نموده مانند سلطنت چغتائیه سلطنتی برقرار کند. در این مدت شیخ جمال الدین به وطن برگشت و آنجا سخت مریض شد و در حالت نزع روان به پسرش رشیدالدین گفت: تغلق روزی پادشاهی بزرگ میشود، شما پیش او بروید و سلام مرا به او برسانید و بدون ترس و هراس یاددهانی کنید که به من وعده داده بود. چنانچه پس از چند سال تیمور حکومت پدر را تصرف کرد. روزی رشیدالدین پیش او آمد تا وصیت پدرش را انجام بدهد، اما هر چند که او کوشید نتوانست به دربار راه یابد. بالاخره ناچار شده این تدبیر را اختیار کرد که یک روز وقت فجر نزدیک چادر شاه اذان گفت. تغلق از خواب بیدار شد و رشیدالدین را با خشم احضار کرد. رشیدالدین آمد و پیام پدرش را به شاه رسانید و تغلق از اول وعدهاش را یادداشت، بنابر این کلمه شهادت خواند و مسلمان شد و سپس در رعایا فعالیت کرد تا اسلام را شایع کند. بنابراین در دوران او کلیه مناطقی که در تصرف چغتائیان بودند به اسلام گرائیدند (دعوت اسلام ص ۲۵۶)
در روایات بعضی از مورخین ترک این واقعه چنین ذکر شده است که تغلق تیمور به سگ شکاری خویش اشاره کرده با کمال تحقیر از شیخ جمال الدین پرسید که تو بهتری یا این؟ شیخ با کمال اطمینان و وقار گفت: اگر من از این جهان با ایمان رفتم، پس من بهترم والا همین سگ. و این کلمه بود که در قلب تغلیق تیمور مثل تیر اثر کرد و پرسید که به تفصیل بگو که ایمان چیست؟ شیخ حقیقت ایمان را توضیح داد بعد تیمور گفت که پس از این من حکومت را به دست گرفتم مرا از زیارت خویش مشرف بکنید و سپس همان واقعه پیش آمد که ذکر شد. به هر حال از این هر دو روایت این ثابت می شود در اسلام تغلق تیمور و به طور غیر مستقیم در مسلمانی تمام مردم سلطنت چغتائیه سبب ظاهری وجود شیخ جمال الدین (رح) بود که در اثر یک جملهی که از ته دلش با قوت ایمان و خلوص کامل برخاسته بود کاری انجام داد هزاران سخنرانی و میلیون ها شمشیر نتوانست آن کار را انجام بدهد. جزاه الله عن الاسلام و نبیه خیر الجزاء
شاخه چهارم حکومت چنگیزی که بانی آن اوگتائی خان بود و در این سلسله نامدارانی مانند منگوخان و قوبلائی خان بودهاند و این حکومت قسمت شرقی سلطنت عظمی تاتاری بوده است. در این مورد آرنولد می نویسد: در تمام سلطنت مغولیه جابجا مسلمانانی بودند که به طور مخفی و محرمانه کفار و منکرین را مسلمان میکردند. به دوران اوگتائی خان (از ۱۲۲۹ تا ۱۲۴۱ م ) حالات کرگز که حاکم ایران بود نوشته است که اول پیرو مذهب بودائی بود. او از این مذهب دست برداشت و مسلمان گردید (دهوسن جلد ۳ ص ۱۲۱) در زمان تیمور خان (از سال ۱۲۲۹ م تا سال ۱۲۴۱ م ) خانوادهی انندا که نوه ی قوبلائی خان و حاکم ایالت نسوه در چین بود، اسلام را پذیرفت و در ثامگوت تعداد زیادی را مسلمان کرد و اکثریت افراد ارتش وی نیز مسلمان شدند. تیمورخان اننداخان را پیش خود به دربار خواست و خیلی کوشید تا او را دوباره به مذهب بودائیش برگرداند، اما او نپذیرفت بنابراین زندانی گردید. پس از مدت کوتاهی آزاد گردید، چون اهالی ثانگوت که با حاکم خویش علاقه ی زیادی داشتند آماده شورش شدند (دهوسن توم ۲ ص ۵۳۲ و ۵۳۳).
خلاصه به این صورت تمام نژاد تاتاری که سرتاسر جهان اسلام را پایمال کرده بود و هیچ قدرتی در مقابلهاش تاب مقاومت نداشت در مدت چند سال حلقه به گوش اسلام گردید و اسلام ثابت کرد که دارای نیرویی است که برای تسخیر دشمنان و اسیر نمودن معاندین در دام محبت مؤثر است بلکه از همین نژاد و نومسلم بزرگترین مجاهد، دانشمند، فقیه به وجود آمد که در مراحل حساس پاسبان اسلام بوده اند.
ہے عیاں آج تاتار کی افسانہ سے /٭/ پاسباں مل گئے کعبہ کو صنم خان سے
هست روشن از این قصه تاتار /٭/ از بتکده به کعبه رسیدند نگه دار
• استاد سید ابوالحسن ندوی(تاریخ دعوت و اصلاح)
مترجم: مولانا محمد ابراهیم دامنی
این وب تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد و فقط عقیده اهل سنت و جماعت را بیان میکند و هدفش فقط رضای الله جل جلاله میباشد