زندگینامه مولانا عبد العزیز ملا زاده رحمت الله علیه
ولادت :
مولانا عبدالعزیز در سومین روز آذر ماه سال ۱۲۹۵ هـ . ش در روستای دپکور از توابع شهرستان سرباز واقع در جنوب شرقی بلوچستان بدنیا آمد، پدر بزرگوارشان مولاناعبدالله نخستین عالم مجاهد و انسانی متقی و زاهد منطقه ی سرباز و پرچمدار عرصه ی جهاد بود، تمام زندگی ایشان با علم و عمل سپری شد، بسیار عابد و بیش از بیست سال از عمر پربرکت خود را صوم داودی داشت ( یعنی یک روز درمیان روزه می گرفت).
فراگیری علم و خدمت به دین:
مولانا عبدالعزیز بسیار زیرک وتیزهوش بودو از همان ابتدا به خواندن و فراگیری علم علاقه ی فراوانی داشت . قرآن را همراه با برادرش ملا عبدالغفور در روستایی به نام مچان نزد ملاعطاء محمد در ظرف سه ماه تمام کرد . کتب ابتدایی و مقدماتی را پیش پدر بزرگوارش فرا گرفت بعد از اتمام دوره مقدماتی برای ادامه تحصیل به هندوستان عزیمت کرد و برادرش ملا عبد الغفور را همراه خود برد. با توجه به فقدان امکانات در آن روزگار این سفر فوق العاده برایش طاقت فرسا بود. اما به دلیل عشق و علاقه فراوانی که به تحصیل داشت ، سختی ها را با طیب خاطر تحمل نموده و خودرا به هندوستان رساند.
مولانا مفتی کفایت الله ایشان را مفتی دیار بلوچستان لقب داده بود. زیرا فتواهایش بسیار مدلل و غیر قابل نقض بود. در سال ۱۳۲۰ هـ .ش تحصیلاتش را به پایان رسانید و به وطن بازگشت . پس از گذراندن چند سال در زادگاهش ، برای زیارت عازم حجاز شد و به مدت سه سال در مکه مکرمه ضمن تدریس در مدرسه صولتیه ، که از حوزه های دینی معروف بلد الحرام است، علم قراءت و تجوید را نیز فرا گرفت. مسئولین مدرسه صولتیه کتب مقدماتی را به او سپردند ولی با توجه به نبوغ علمی و مسلط بودن بر سایر کتب و حسن تفهیمی که داشت، دست اندرکاران مدرسه صولتیه توان علمی و استعداد او را فراتر از حد مقدمات تشخیص داده، تدریس کتب دوره ثانویه و سطوح را به او سپردند. بعد از گذراندن ۲ سال در مکه مکرمه پدر بزرگوارش برایش نامه نوشت که هر چه زودتر خود را به وطن برساند زیرا مردم اینجا بیشتر نیاز به خدمت دارند .
مولانا بعد از مراجعت به وطن ، خدمت به اسلام و مسلمین رادر قالب امر به معروف ونهی از منکر و حل و فصل مناقشات و اختلافات فیما بین آغاز می نمود . بعد از مدتی حوزه علمیه عزیزیه را در زادگاهش ـ دپکور ـ بنا می نهاد و به عنوان مدیر ومدرس ارشدآغاز بکار نموده و از چند تن از اعضای منطقه نیز دعوت به همکاری نمود.
در دی ماه سال ۱۳۳۵ هـ . ش سرنوشت دینی ، فرهنگی و مذهبی مردم خطه ی سرحد و به ویژه شهر زاهدان، توسط این رادمرد و این پیشوای مذهبی و الگوی عمل و اخلاص رقم زده شد. شرح کوتاه این داستان مفصل به شرح زیر است .
« مولانا به منظور معالجه پدربزرگوارش از سرباز به زاهدان می آمد و به مدت یک ماه در زاهدان ماند . مردم زاهدان پس از اندک آشنایی با شخصیت جامع و پر جاذبه ایشان از وی خواستند که برای همیشه در زاهدان بماند و از پدر بزرگوارش تقاضا کردند تا توافق خود را با خواسته های مردم زاهدان اعلام دارد. پس از اعلام موافقت پدر بزرگوارش، ایشان در همان سال از سرباز به زاهدان منتقل و خانواده اش را از سرباز به زاهدان انتقال داد».
پیش از تشریف آوری مولانا مردم این خطه ازدین و احکام دینی اطلاع چندانی نداشتند قبرپرستی، پیرپرستی، و انواع بدعتها در جامعه رواج داشت . با تشریف آوری مولانا دزدآبِ غرق در جهالت و بدعت ها ودرگیری ها به شهر عالمان، زاهدان قاریان حافظان قرآن تغییر اسم و رسم داد.
از جمله خدمات شایسته و قابل توجه مولانا عبدالعزیز (رح ) مبارزه با مواد مخدر است. درباره این مواد می فرمود : « این مواد خانمانسوز که خلقی را به نابودی کشانده است با همکاری جوانان مؤمن و مردم غیور باید از جامعه ما ریشه کن شود و هرکس با این گونه افراد همکاری کند، ماشین یا شتر خود را دراختیار آنان بگذارد، شریک جرم است و روز قیامت از وی سئوال خواهد شد.
مسجد مكي :
در زماني كه حوزة علمية دارالعلوم در سال 1350 تأسيس شد بعد از چند سال مولانا ساخت مسجد مكي را شروع كردند و كار ساختماني آن در سال 1358 به اتمام رسيد . در آن زمان مسجد مكّي خيلي بزرگ جلوه مي كرد و كسي فكر نمي كرد به اين زودي نياز به توسعه آن احساس شود. اما در همان حيات مولانا در سال 1366 جمعيت نمازگزار به اندازه اي زياد شد كه در نماز جمعه سر آفتاب نماز مي خواندند و مولانا پيگير توسعة آن شد . بعد از وفات مولانا ، جناب مولانا عبدالحميد شاگرد باوفا و جانشين ايشان ، كار توسعة مسجد را به خوبي دنبال نمود و تابحال چندين بار از قسمت هاي شمالي و شرقي توسعه يافته است و الآن طرح جامع و كاملي براي توسعة مسجد در دست اقدام است كه در صورت تكميل شدن ظرفيت صدهزار نمازگزار را دارا خواهد بود .
ابهت و عظمت :
مولانا در عین گشاده رویی به حدی با هیبت و عظمت بود که در محفل و مجلس او ، بزرگان نیز با ادب می نشستند و تا سخن نمی گفت هیچ کس شروع به سخن نمی کرد. او با این ابهت و عظمت، بسیار با وقار و مهربان بود . سعی داشت هیچ کس از وی ناراضی نشود و اگر پی می برد که کسی از وی رنجیده است، تا رضایت او را بدست نمی آورد آرام نمی گرفت . برای علمآء و طلاب دینی فوق العاده ارزش قایل بود . مجلس را با سخنان پند آموز همواره گرم نگاه می داشت ، هرکس یک بار در مجلس او می نشست، نمی خواست بلند شود، ایشان کمتر حرف می زد و بیشتر به یاد خدا و ذکر مشغول بود، از شیوه و سنت های رسول الله صلی الله علیه وسلم بشدت مواظبت می کرد . همواره برای هر نماز مسواک می زد، آثار زیبای مسواک که دراحادیث بیان شده اند، در وجودش کاملاً نمایان بود. تا آخر عمر چشمانش روشن بود، و نیاز به عینک پیدا نکرد ، دندانهایش تا آخر عمر سالم ماند.
مولانا در مجلس خبرگان:
اهل سنت بلوچستان و ایران از همان ابتدای انقلاب خواستار مشارکت فقهای سنیمذهب در تدوین قانون اساسی بودند. بر این اساس مولانا عبدالعزیز و حمیدالله میرمرادزهی به نمایندگی از مردم بلوچستان در انتخابات سال 1358 به مجلس خبرگان قانونگذاری راه یافتند. حضور فعال مولانا و دفاع از مواضع اهل سنت ایشان را بیش از پیش در میان مردم ایران محبوب و مشهور گردانید.
مولانا در مورد چندین اصل از قانون اساسی اعتراضاتی داشته و پیشنهاداتی مطرح کردند. مهمترین اعتراض مولانا بر اصل سیزده قانون اساسی بود که مذهب رسمی ایران را جعفری اثنا عشری تعریف میکرد.
مولانا در سخنرانیهای متفرقهای که در مجلس خبرگان داشتند نظر خود را اینطور اعلام میکردند: در کشوری که تشیع و تسنن در پیروزی آن نقش داشتند و اهل سنت در ایران جمعیت قابل ملاحظهای هستند، اگر قرار باشد اسمی از مذاهب در قانون اساسی برده شود باید اهل سنت مثل اهل تشیع رسمیت داشته باشند و بهتر آنست که نوشته شود دین رسمی ایران اسلام است و همه مذاهب اسلامی اعم از تشیع و تسنن رسمیت دارند.
متأسفانه پیشنهادات مولانا پذیرفته نشد و این موضوع و مسایل دیگر سبب ناراحتی و گلایه مولانا از نظام و در نتیجه استعفای ایشان از مجلس خبرگان شد.
مولانا در سال ۱۳۵۹ هـ . ش دچار ناراحتی قلبی شد و در پی اصرار دوستان ومشورت پزشکان برای معالجه به انگلستان سفر کرد و ناراحتی اش تا حدی بهتر شد و به وطن برگشت ، اما پس از یک سال ونیم بیماری ایشان مجدداً شدت گرفت و نزدیک چهارماه در بستر بیماری افتاد.
مولانا در جریان مسافرت و معالجه درانگلستان دچار ناراحتی کلیه شد و پس از مراجعت به ایران بنا بر مشورت پزشکان، بار دوم جهت پیوند کلیه به آمریکا مسافرت نمود، ولی به دلیل بالابودن سن نظر پزشکانِ معالج این بود که پیوند کلیه دراین شرایط سنی سودی ندارد. مولانا بعد از اقامتِ مدت کوتاهی درکالیفرنیا آمریکا، به ایران مراجعت کرد .
مولانا چنان عشق و علاقه ای به عبادت داشت که براساس اظهارات همراهانش در آمریکا از محل اقامت برای نماز به دورترین مسجدی که شنیده بود، جوانان عرب خیلی با صدق و صفا در آن جا نماز می خوانند و اداره امور مسجد را بر عهده دارند، تشریف می برد و درمساجد نزدیک که متولیان و نمازگذاران آنها علاقه چندانی به رعایت سنت های رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نداشتند نمی رفت بلکه بعداز طی کردن مسافت زیاد به آن مسجد می رفت و جوانانی را با محاسن زیبا و مطابق سنت و پایبند شریعت در آنجا می دید و از نحوه عبادت و خشوع و خضوع آنان فوق العاده اظهار رضایت می کرد و تدین آنان را می ستود. بنا بر گفته شهید مولوی عبدالملک ملازاده اگر مولانا چند سالی زند می ماند تحولات بسیار عظیمی در منطقه به وجود می آمد.
بالاخره مولانا به منظور معالجه و دیالیز به تهران و مشهد عزیمت کرد و در روزهای پایانی عمر در مشهد جهت انجام دیالیز اقامت گزید و در ۲۱ مرداد سال ۱۳۶۶ در شهر مشهد زندگی را بدرود گفت و به لقاءالله پیوست (رحمه الله رحمة واسعة) .
فرزندان مولانا:
مولانا دارای دو همسر و هفده فرزند بودند. شش نفر از دختران ایشان دروس حوزوی را به پایان رسانده و برخی مشغول تدریس در حوزه خواهران هستند، در اینجا فرزندان پسر ایشان مختصراً معرفی میشوند: 1- مولانا عبدالملک که رژیم ایران در پاکستان ایشان را شهید کردند، 2- حافظ علی اکبر ملازاده، 3- عبدالعظیم، 4- عبدالسمیع.
 این وب تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد و فقط عقیده اهل سنت و جماعت را بیان میکند و هدفش فقط رضای الله جل جلاله میباشد
                        
                        این وب تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد و فقط عقیده اهل سنت و جماعت را بیان میکند و هدفش فقط رضای الله جل جلاله میباشد