انعقاد اجماع بر خلافت عمر رضی الله عنه
گروه قابل اعتمادی از علما، اجماع صحابه و تابعین را در مورد خلافت عمر رضی الله عنه نقل کرده اند:
1ـ ابوبکر احمد بن حسین بیهقی با سند خود از عبدالله بن عباس نقل میکند که گفت: هنگامی که عمر رضی الله عنه زخمی شد، من بر او وارد شدم و گفتم: ای امیر المؤمنین! بهشت مبارکت باد؛ تو هنگامی به صف مسلمانان پیوستی که مردم، همه کافر بودند و در کنار رسول خدا به جهاد پرداختی آنگاه که همه او را تنها گذاشتند و رسول خدا در حالی چشم از دنیا فرو بست که از تو راضی بود و در خلافت تو حتی دو نفر با هم اختلاف نکردند و اکنون با شهادت از دنیا رحلت میکنی. عمر رضی الله عنه گفت: سخنانت را دوباره تکرار کن. من سخنانم را تکرار کردم. گفت: اگر به اندازهی زمین، طلا و نقره می داشتم، همه را پیشاپیش در مقابل ترس و وحشت روز قیامت، صدقه میکردم.[1]
2ـ ابو نعیم اصفهانی نیز اجماع امت را بر خلافت عمرفاروق نقل کرده میگوید: وقتی ابوبکر با توجه به سوابق عمر رضی الله عنه و همکاریهایی که با خلیفه داشت، دریافت که در میان صحابه، فردی شایستهتر از عمرو دلسوزتر به حال امت وجود ندارد. با حس خیرخواهی برای امت و پاسخگویی در پیشگاه خدا، عمر رضی الله عنه را جانشین خود تعیین کرد و قبل از اینکه او را رسما جانشین خود اعلام بکند در یک رایزنی نظر بزرگان صحابه را نیز جویا شد. آنها به اتفاق عمررا به عنوان خلیفه ی مسلمانان پذیرفتند. و اگر نزد آنان مورد اعتماد و به عنوان فردی مصلح شناخته نمیشد، هرگز توافق نمیکردند. همان طور که اگر ابوبکر نیز متوجه مخالفت فرد یا افرادی با خلافت عمر رضی الله عنه میشد، او را تعیین نمیکرد.[2]
3ـ ابو عثمان صابونی میگوید: خلافت ابوبکر رضی الله عنه با رضایت صحابه و اجماع آنان انجام گرفت. و اما عمر رضی الله عنه به پیشنهاد ابوبکر رضی الله عنه نامزد خلافت شد. سپس صحابه نیز با خلافت ایشان موافقت کردند و خداوند اسلام را بوسیله ی ایشان تقویت نمود.[3]
4ـ ابن تیمیه میگوید: ابوبکر رضی الله عنه عمررا به عنوان جانشین خود تعیین کرد و همهی مسلمانان پذیرفتند و بعد از وفات ابوبکر با او بیعت کردند و بدین صورت او امیر مؤمنان و امام مسلمانان گردید و دارای سلطه و قدرت شد. [4]
5ـ نووی میگوید: همهی صحابه تعیین خلیفه بعدی را بعهدهی ابوبکر گذاشتند و او نیز عمر رضی الله عنه را تعیین کرد و همه پذیرفتند. [5]
6ـ شارح طحاویه میگوید: خلافت بعد از ابوبکر به عمرتعلق یافت. بدین صورت که ابوبکر او را تعیین کرد و امت به آن راضی شد.[6]
با توجه به منقولات فوق درمییابیم که خلافت عمر رضی الله عنه بنا به اجماع صحابه ثابت گردید و بر همین اساس اهل سنت و جماعت نیز اجماع صحابه را پذیرفتند و آنرا تأیید کردند، لازم به ذکر است که جز کسانی غیر قابل اعتماد که در معرض فتنه قرار گرفتهاند، امثال شیعه رافضی و همسویانشان، کسی دیگر روی استحقاق عمربرای امر خلافت اعتراض وارد ننموده است. واگر کسی بگوید: از عبدالرحمان بن عوف منقول است که به ابوبکر گفت: جواب خدا را چه میدهی که بگوید: چرا چنین مرد تندخویی را بر بندگانم گماردی؟ ابوبکر گفت: آیا میخواهید از طریق خداوند مرا بترسانید؟ ناامید و رسوا است کسی که میخواهد به شما ظلم و ستم روا میدارد، در حضور خدا میگویم: بار الها! بهترین فرد امت را بر آنها گماردهام[7]. در پاسخ باید گفت: این سخن اگر از عبدالرحمان ثابت باشد، باز هم از آن چنین فهمیده نمیشود که عبدالرحمن بن عوف، عمر رضی الله عنه را مستحق خلافت نمیدانست و به علم ،تقوا و امانتداری او ظنین بود. بلکه اعتراض ایشان فقط به خاطر تندخویی عمر رضی الله عنه بود که ابوبکر به عبدالرحمان گفت: تندخویی او به خاطر نرم خویی بیش از اندازهی من است و ان شاء الله تعدیل خواهد شد.[8]
از کتاب: ترجمه سیره عمربن خطاب رضی الله عنه، تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
[1] الاعتقاد للبيهقي ص188 .
[2] كتاب الإمامة والرد على الرافضة ص274 .
[3] عقيدة السلف وأصحاب الحديث ضمن مجموعة الرسائل المنبرية (1/129).
[4] شرح النووي على صحيح مسلم (12/206).
[5]منهاج السنة (1/142).
[6]شرح الطحاوية ص539 .
[7]الطبقات لابن سعد (3/199).
[8]كتاب الإمامة والرد على الرافضة ص276 .