- - -
سوره هود
مکی است و دارای (123) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب آنکه مشتمل بر داستان هود علیه السلام است، «هود» نامیده شد.
در حدیث شریف به روایت ترمذی و حاکم آمده است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: یا رسول الله! شما هم که پیر شدهاید! آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مرا سورههای هود، واقعه، مرسلات، عم یتسائلون و إذا الشمس کورت پیر ساخت». همچنین درحدیث شریف آمده است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: چه چیز از سوره هود شما را پیر ساخت؟ فرمودند: این دستور خدای متعال: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ﴾ [هود: 112]. «چنانکه مأمور شدهای، استقامت کن».
فضیلت آن: در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سوره هود را در روز جمعه بخوانید».
این سوره، در معنی، موضوع، افتتاح و اختتام خود با سوره «یونس» هماهنگ است و آنچه را که در آن سوره از امور اعتقادیای مانند وصف اسلام، قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دعوت بهسوی ایمان، اثبات وحی، توحید، معاد، ثواب و عقاب، اعجاز قرآن، محاجه با مشرکان و ذکر داستانهای بعضی از انبیا علیهم السلام به اجمال بیان شده است، با اندک تفصیل بیشتری بیان میدارد.
﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ١﴾ [هود: 1].
خوانده میشود: «الف، لام، را» تفسیر حروف مقطعه در آغاز سوره «بقره» گذشت. «این» قرآن کریم «کتابی است که آیات آن استوار ساخته شده» یعنی: آیات قرآن چنان محکم و متقن گردانیده شده که همچون بنایی استوار، از هرگونه نقص و نقض و کوتاهی و رخنهای برکنار است و این کتاب ـ برخلاف تورات و انجیل ـ منسوخ هم نشده است «سپس به تفصیل بیان شده است» با تبیین وعدهها، هشدارها و ثواب و عقاب در آن. مجاهد و قتاده در تفسیر آیه میگویند: «قرآن در لفظ خود محکم و در معنی خود مفصل است لذا قرآن در صورت و معنی ـ هردو ـ کامل میباشد». «از جانب حکیمی آگاه» یعنی: قرآن را خداوندی استوار ساخته که حکیم است و کسی آن را به تفصیل بیان کرده که به جایگاه نزول احکام و عواقب آنها دانا و آگاه میباشد.
﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ٢﴾ [هود: 2].
«که» این تفصیل و تبیین، به این مضمون است: «جز خدا را نپرستید» یعنی: پیام آیاتی که خداوند عزوجل آنها را در قرآن محکم و استوار ساخته و سپس به توضیح و تفصیل آنها پرداخته، مربوط به پرستش اوست که این پرستش باید فقط از آن او بوده و احدی بجز او مورد پرستش قرار نگیرد «به راستی من از جانب او برای شما هشدار دهندهام» و نافرمانان را از عذاب وی بیم میدهم «و بشارت دهندهام» که فرمانبرداران را به بهشت و خشنودی او مژده میدهم.
﴿وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ٣﴾ [هود: 3].
«و» نیز خداوند عزوجل در قرآن شما را فرمان داده است به «اینکه: از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید» آمرزش خواستن را بر توبه مقدم گردانید زیرا هدف مورد نظر و مطلوب از توبه، مغفرت و آمرزش است و توبه سبب دستیافتن به آن میباشد. به قولی معنی این است: آمرزش بخواهید از گناهان صغیره و توبه کنید بهسوی خداوند عزوجل از گناهان کبیره «تا شما را بهرهمند سازد» در دنیا «به بهره نیک» مانند بخشیدن گشایش در روزی و بخشیدن رفاه و فراوانی در معیشت «تا میعادی معلوم» که نزد خداوند عزوجل مقدر است و آن هنگام مرگتان میباشد «و تا به هر صاحب فضلی» در عقیده و عمل «فضل او را» یعنی: پاداش فضل او را «بدهد» در دنیا، یا در آخرت، یا در هر دو. به قولی؛ معنی این است: خداوند عزوجل برای هر کسی که حسناتش بسیار باشد، از فضلی که بدان بر بندگانش تفضل میکند، میبخشد پس فضل اهل فضل از جانب حق تعالی است.
ابنمسعود رضی الله عنه در تفسیر ﴿وَيُؤۡتِ كُلَّ ذِي فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥۖ﴾ [هود: 3] میگوید: «هر کس مرتکب گناهی شود، بر دفتر اعمالش یک گناه نوشته میشود و هرکس یک عمل ثواب انجام دهد، بر دفتر اعمالش ده ثواب نوشته میشود. پس اگر در برابر گناهی که مرتکب شده است، در دنیا عذاب شود، همه آن ده ثواب برایش باقی میماند واگر با آن در دنیا عذاب نشود، از ده ثواب او فقط یکی گرفته میشود و نه ثواب دیگر برایش باقی میماند. سپس فرمود: هلاک شد کسی که یگانهای او بر دهگانهایش غلبه کرد». «و اگر رویگردان شوید» از عبادت و استغفار و توبه «پس در حقیقت من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم» که عذاب روز قیامت است.
البته این مقام، مقام ترهیب و تخویف است چنانکه مقام اول ذکر شده در آغاز آیه، مقام ترغیب بود.
﴿إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ٤﴾ [هود: 4].
«بازگشت شما بهسوی خداست» با مرگ، سپس زنده شدن بعد از آن و آنگاه دریافت پاداش و جزا «و او بر هر چیزی تواناست» از جمله بر عذاب کردن شما درمقابل ترک اوامرش.
پس این آیات، مقاصد قرآن را در دو چیز خلاصه کردهاند: عبادت و استغفار، و بشارت و انذار زیرا هیچ کس نمیتواند عبادت حق تعالی را چنانکه باید انجام دهد لذا همراه با عبادت، استغفار نیز لازم است.
﴿أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ٥﴾ [هود: 5].
سبب نزول آیه کریمه این بود که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از برابر کفار میگذشتند، برخی از آنان سینههای خود را پیچانیده و پشتهای خود را بر میگردانیدند و جامههای خود را بر سر خویش میکشیدند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنها را نبینند. به قولی: این آیه درباره گروهی از مشرکان نازل شد که گفتند؛ چون پردههای خانههایمان را فروانداخته و پتوهایمان را بر سرهایمان بیندازیم، آنگاه سینههایمان را بر دشمنی محمد صلی الله علیه و آله و سلم بپیچانیم، چه کسی از این حال ما آگاه میشود؟
«آگاه باش که آنان سینههای خود را میپیچند» یعنی: کافران سینههای خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر میپیچند و از ایشان به سبب اصرار بر کفر روی بر میگردانند. یا آنها دشمنی با اسلام و پیامبر را در سینههای خود پنهان میدارند؛ «تا از او پنهان شوند» یعنی: تا از خدا عزوجل یا پیامبرش با اعمال بد خود پنهان شوند و بنابراین، خداوند عزوجل پیامبر خود و مؤمنان را از اعمال بدشان آگاه نگرداند؛ «آگاه باش، آنگاه که آنها جامههایشان را بر سر میکشند» یعنی: آنگاه که بر بسترهای خواب خود جای گرفته و پتوهای خود را بر سرهای خود میپوشانند، یا آنگاه که جامه بر سرمیکشند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنها را نبیند؛ «میداند» خدای سبحان «آنچه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میکنند» پس از این پنهانسازی خود هیچ سودی نمیبرند زیرا پنهان و آشکارشان نزد خداوند عزوجل یکسان است «چرا که او دانای راز سینههاست» مراد از صدر: ضمیر انسان است که سینه در برگیرنده آن میباشد.
﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ٦﴾ [هود: 6].
«و هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزیش بر عهده خداست» حق تعالی انواع خوراکیهایی را که سزاوار حال هرگونه جانداری با اختلاف انواع وگونههای آنهاست، تأمین میکند. البته تأمین روزی آنان، فضل و بخشش و احسانی از جانب اوست، نه اینکه بر وی واجب باشد. پس هرگاه خداوند متعال از حال هیچ جانداری ـ به اعتبار آنچه که به وی از رزق و روزی مقدر کردهاست ـ غافل نمیماند، دیگر چگونه از احوال، اعمال و اوضاع آنان غافل میماند؟ «و محل استقرار آن را میداند» یعنی: حق تعالی جایی از زمین را که آن جاندار در آن استقرار مییابد و آرام میگیرد، میداند «و بازگشتگاه آن را» یعنی: جایی را که آن جنبنده در آن میمیرد، نیز میداند «همه در کتابی مبین ثبت است» یعنی: همه آنچه که در باره جانداران ذکر شد؛ از محل استقرار آنها گرفته تا محل مردن و رزق و روزی آنها، در کتابی روشن که همانا لوح محفوظ میباشد، ثبت است.
شاه ولی الله دهلوی؛ در معنی: ﴿وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ﴾ میگوید: «مستودع جایی است که آن جاندار را به غیر اختیارش در آنجا نگاه داشته بودند؛ مانند صلب مرد و رحم زن اما مستقر جایی است که او به اختیار خود در آن میماند؛ مانند خانه».
﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ٧﴾ [هود: 7].
«و اوست آنکه آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» برای اینکه تأنی و تأمل رابه بندگانش بیاموزاند «در حالی که عرش وی بر آب بود» یعنی: قبل از آفرینش آسمانها و زمین، عرش حق تعالی بر آب بود. عرش: مرکز تنظیم ملک و فرمانروایی الله عزوجل و مصدر تدبیر اوست که از آسمانها و زمین بزرگتر است. از ابن عباس رضی الله عنه پرسیدند: «در آن هنگام آب بر چه چیزی قرار داشت؟ فرمود: بر بستر باد». این آیه دلیل بر آن است که عرش و آب قبل از آفرینش آسمانها وزمین آفریده شده بودند و علم جدید در این راستا روشنیهایی افگنده است. «تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوکار ترید» در امتثال اوامر و نواهی خداوند عزوجل ، آنگاه نیکوکار را در برابر نیکوکاری اش و بدکردار را در برابر بدکرداریاش پاداش میدهد. دلیل اینکه فرمود: ﴿أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾: (نیکو کردار ترید) و نفرمود: «اکثر عملا !: بیشتر عمل کننده ترید»، این است که مدار عمل بر کیفیت است نه بر کمیت و عمل نیکو نیست تا برای خدای عزوجل خالص نبوده و با شریعت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم منطبق نباشد. پس هرگاه عملی فاقد یکی از این دو شرط بود، آن عمل هدر و بیثمر است «و اگر بگویی: شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد، قطعا کسانی که کافر شدهاند میگویند: این سخن جز سحری آشکار نیست» یعنی: جز باطلی همانند بطلان سحر و فریبی چون فریب آن نیست.
﴿وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ٨﴾ [هود: 8].
«و اگر عذاب را از آنان تا مدتی شمرده شده به تأخیر افگنیم» یعنی: تا مدتی اندک شمار. و به قولی: تا آن هنگام که عمر گروهی شمرده شده از مردم سپری شود «میگویند: چه چیز آن را باز میدارد؟» یعنی: منافقان در این هنگام میگویند: چه چیز عذاب را از فرود آمدن باز میدارد؟ این سخن را از روی شتابزدگی و استهزا و تکذیب میگویند «آگاه باش، روزی که عذاب به آنان برسد از آنان بازگشتنی نیست» یعنی: از آنان بازداشتنی نیست بلکه حتما و خواهناخواه بر آنان فرودمیآید «و آنچه را که مسخره میکردند آنان را فروخواهد گرفت» یعنی: عذابی که آن را از روی استهزا و تمسخر به شتاب میطلبیدند، بر آنان احاطه خواهد کرد و این امری قطعی است. شایان ذکر است که «امت» در قرآن کریم در معانی متعددی بهکار رفته که از آن جمله است: 1 ـ امام. 2 ـ دین و آیین. 3 ـ جماعت.4 ـ فرقه و طائفه. 5 ـ زمان.
﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ٩﴾ [هود: 9].
«و اگر از جانب خود به انسان رحمتی بچشانیم» مانند آماده کردن روزی، بخشیدن سلامتی و دور ماندن از رنجها و محنتها. رحمت: نعمت است «سپس آن را از وی برگیریم» یعنی: آن نعمت را از وی سلب کنیم «قطعا او نا امید است» از رحمت ما و از بازگشت آن نعمت و امثال آن سخت مأیوس است «و ناسپاس» کفور: بسیار ناسپاس و کفرانکننده نعمت است لذا همه نعمتهایی را که در گذشته از آنها بهره مند بوده، فراموش میکند و بر نمیگردد تا بعد از زوال آنها شکر و سپاس نعمتهای از دست رفته را بکند.
البته نا امیدی پس از زوال نعمت و غفلت بعد از زوال مصیبت، از طبیعت بشر است و شامل انسان مؤمن و کافر ـ هر دو ـ میشود.
﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ١٠﴾ [هود: 10].
«و اگر به آدمی پس از محنتی که به او رسیده نعمتی بچشانیم، میگوید: سختیها از من دور شد» یعنی: اگر خدای سبحان به بنده خود ـ بعد از آن که در رنج و بلای فقر، یا بیماری، یا ترس و بیم گرفتار بوده است ـ نعمتهای خود ـ از جمله سلامتی و توانگری ـ را بچشاند، او این نعمتها را به آنچه که از شکرش سزاوار است مقابله نمیکند بلکه میگوید: مصیبتها و رنج و محنتهایم از من دور شد و اثر آنها از بین رفت! بی آنکه در برابر دورکردن آن حال و روز بد، شکرگزارخداوند متعال، یا منتپذیر وی باشد «بیگمان او شادمان و فخر فروش است» یعنی: او به آنچه که خداوند عزوجل بر وی از نعمتهای آماده خود منت نهاده، بسیار فخر فروش، گردنکش، خودستا و برتری جو و از روی سرمستی، سبکسری، تکبر و ناسپاسی بسیار شادمان و به خود بالنده است.
آری! این طبیعت انسان است، به جز کسانی که به وصف صبر و عمل صالح موصوف باشند:
﴿إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ١١﴾ [هود: 11].
«مگر کسانی که شکیبایی ورزیده و کارهای شایسته کردهاند» پس آنها در هر دو حال نعمت و نکبت، در مقام شکر و صبر پایدار بوده خدای عزوجل را در همه حال و از جمله در هنگام زوال نعمت نیز شکر میگزارند و حمد و سپاس وی را بر زبان دارند، همان طوری که او را در هنگام زوال نکبت و بلا و حصول نعمت و رفاه یاد میکنند، از آن رو که میدانند این نعمتها از سوی اوست. پس به داشتن نعمت، سرمست و متکبر نمیشوند «آن گروه» موصوف به وصف صبر و عمل به شایستگیها «برای آنان است آمرزشی» برای گناهانشان «و پاداشی بزرگ» و بسیار عظیم برای اعمال شایستهشان. در حدیث شریف آمده است: «سوگند به ذاتی کهجانم در دست [بلاکیف] اوست، خدای عزوجل در باره مؤمن هیچ حکمی نمیکند مگر اینکه آن حکم به خیر اوست زیرا مؤمن چنان است که اگر به اوشادی و گشایشی برسد، شکر میگزارد پس این به خیر اوست و اگر به او رنج و سختیای برسد، صبر میکند و این نیز به خیر اوست و جز مؤمن هیچ کس دیگر چنین حالی ندارد».
﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ١٢﴾ [هود: 12].
بعد از آنکه خدای عزوجل به بیان این حقیقت پرداخت که قرآن برای تحقق عبودیت و معرفت وی نازل شده است و بعد از آنکه حکمت آفرینش آسمانها و زمین و موضع اهل کفر و ایمان را در قبال سختیها و نعمتها بیان کرد، اکنون پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را به پایداری در تمسک به قرآن فرامیخواند زیرا هرگونه اخلالی در تطبیق قرآن، اخلال به عبادت حق تعالی و اخلال در تحقق حکمت آفرینش هستی است: «و مبادا برخی از آنچه را که بهسویت وحی میشود، فروگذاری» یعنی: مبادا بهخاطر خشونت و درشتی کفر و تکذیبی که از سوی کفار میبینی و به سبب اینکه آنان از روی عناد و هوس، معجزات و نشانههای حسی را درخواست میکنند، برخی از آنچه را که حق تعالی بر تو نازل کرده و تو را به تبلیغ آن مأمور کرده، ترک کنی؛ مانند اموری که شنیدن یا عمل کردن به آن بر آنها دشوار میآید، مانند دشنام دادن خدایان باطلشان و دستور دادنشان به یگانه پرستی. پس نباید چنین کاری از تو سر زند بلکه تو مأموری تا تمام آنچه را که بر تو نازل کردهایم به آنان ابلاغ کنی، چه آن را دوست بدارند و چه از آن نفرت داشته باشند. لعل: در اینجا برای توقع و ترجی نیست بلکه استفهام انکاریای است که مراد از آن نفی یا نهی است «و مبادا از آن دل تنگ داری که بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده» که از آن بهره گیرد «یا چرا فرشتهای با او نیامده است» تا او را تصدیق کرده و از صحت رسالتش به ما خبر دهد؟ «جز این نیست که تو فقط هشداردهندهای، و خدا بر هر چیزی نگهبان است» پس بر او توکل کن و وحی الهی را با دلی گشاده و سینهای فراخ تبلیغ کن، بی آنکه به استکبار و استهزای آنان پروا داشته باشی و بدان که حق تعالی به حالشان داناست پس آنان را در برابر سخنان و اعمالشان مجازات میکند.
سپس خداوند متعال اعجاز قرآن کریم را به معرض تحدی و هماورد طلبی گذاشته میفرماید:
﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ١٣﴾ [هود: 13].
«یا میگویند: این قرآن را به دروغ ساخته است» و آن را افتراکنان به خداوند عزوجل نسبت میدهد؟ «بگو: پس ده سوره برساخته شده مانند آن بیاورید» که در بلاغت، حسن نظم و ترتیب، استحکام الفاظ و استواری و بلندمرتبگی معانی، مانند آن باشد. یعنی: بر فرض که من قرآن را برساخته باشم، آیا جز این است که من نیز بشری مانند شما هستم. پس اگر من این قرآن را بر ساختهام، اینک شما هم به میدان آیید و کمترین تعداد از این سورههایی را که من بر ساختهام، بر سازید «وفرا خوانید» برای پشتیبانی خود بر ساختن ده سوره مانند قرآن «هر که رامیتوانید» که فراخوانید، از انسانهایی که به یاری جستن از آنان توانایید و همچنان از کسانی که آنها را عبادت کرده و شریک خدای سبحان قرار میدهید «اگر راستگو هستید» در این پندارتان که من این قرآن را برساختهام زیرا اگر قضیه چنان باشد که شما ادعا میکنید، در آن صورت در امکان شما نیز هست که مانند آن را بیاورید.
شاه ولی الله هلوی رحمه الله میگوید: «نخست به ده سوره تحدی واقع شد و چون از آن عاجز شدند به یک سوره تحدی فرمود. مانند کسی که دیگری را به نوشتن ده سطر به مبارزه میخواند و چون عجز و درماندگی او در انظار بینندگان روشن شد، میگوید: ده سطر نه؛ فقط یک سطر از تو میخواهم! خداوند متعال اینچنین بر اعجاز قرآن حجت اقامه کرد و این حجت تا روز قیامت برپاست». ابنکثیر میگوید: «اعجاز قرآن در این است که کلام پروردگار سبحان به کلام مخلوق هیچ شباهتی ندارد چنانکه ذات و صفات وی نیز هیچ شباهتی به ذات و صفاتمخلوق ندارد ـ مقدس و منزه است پروردگار ذوالجلال از آنچه باطل اندیشان میگویند».
﴿فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ١٤﴾ [هود: 14].
«پس اگر شما را اجابت نکردند» یعنی: اگر از عهده کاری که شما از آنان خواستهاید و در آن تحدی و معارضه طلبی کردهاید، بر نیامدند و آن را انجام ندادند «پس بدانید» به علم یقین ای مؤمنان! یا ای کافران! «که قرآن نازل کرده شده است به علم خدا» یعنی: به علم مخصوص به او که عقلها را به کنه و حقیقت آن دسترسی نیست زیرا قرآن مشتمل بر اعجازی است که احاطه بر آن از توان وامکان بشر خارج است «و بدانید که هیچ معبودی جز او نیست» یعنی: حق تعالی در الوهیت منفرد و یکتاست و دیگران بر آنچه که او بر انجام آن تواناست، توانا نیستند «پس آیا شما گردن مینهید؟» یعنی: آیا شما مسلمانان بر اسلام ثابت قدم و برای خدای عزوجل مخلص هستید و بر طاعات خود میافزایید؟ آری! اینگونه باشید و برای خدا عزوجل گردن نهید زیرا با عجز کفار از آوردن نظیر ده سوره مانند قرآن، برای شما آرامش و بینشی افزونتر از آنچه که قبلا بر آن قرار داشتهاید، حاصل شده است، هرچند که از قبل نیز، مسلمان و مطیع بودهاید. اما اگر مخاطب کفار باشند، معنی چنین است: ای کافران! شما باید بعد از این حجت قاطع مسلمان شوید زیرا عجزتان از آوردن قرآن، خود مستلزم گردن نهادن به اعجاز آن است و لازمه آن این است که: یگانگی خدا عزوجل را باور نموده و اسلام را بپذیرید.
﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ١٥﴾ [هود: 15].
«کسانی که زندگی دنیا و تجمل آن را خواسته باشند، حاصل اعمالشان را در همین دنیا به تمامی به آنان میدهیم و به آنان در دنیا کم داده نخواهد شد» یعنی: کسانی کهبعد از حجت قاطع یاد شده، باز هم به قرآن ایمان نیاورند، مسلما با این اعراض، جز دستیابی به دنیا هیچ هدف و مقصود دیگری ندارند و هرکس با عمل خویش فقط طالب بهره دنیا باشد، به پاداش دنیا ـ چون سلامتی، امنیت، گشایش در روزی، بالارفتن میزان برخورداری، برآورده شدن خواستههای مادی و مانند اینها ـ دست مییابد و این امر نیز بر اساس مشیت خدای سبحان است، به دلیل اینکه میفرماید: ﴿كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾ (هر کس خواهان دنیای زودگذر است، به زودی هر که را بخواهیم نصیبی از آن میدهیم) «اسراء/ 18».
شاه ولی الله دهلوی؛ در تفسیر﴿وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ﴾ میگوید: «پاداش صدقه و صله رحمی که کفار انجام میدهند، در دنیا ـ با گشاده ساختن روزی و سلامت بدنی آنان ـ داده میشود».
﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ١٦﴾ [هود: 16].
«اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش برایشان نیست» به سبب آنکه در قبال چیزی از اعمال نیک خود قصد پاداش آخرت را نداشتهاند تا بهخاطر آن پاداش نیک سرای آخرت را دریافت نمایند «و آنچه در آنجا کردهاند به هدر رفته» یعنی: آنچه که در دنیا از اعمال به ظاهر نیک انجام دادهاند، در سرای آخرت به هدر رفته زیرا آنان با فساد در اهداف و عدم خلوص نیت، اعمال خود را فاسد و تباه گردانیدهاند «و آنچه به عمل میآوردند، باطل گردیده است» یعنی: اعمالشان از اصل و اساس، باطل بوده است زیرا آن اعمال به وجه درستی که موجب پاداش اخروی باشد، انجام نگردیده است.
شایان ذکر است که هر دو آیه فوق در حکم خود عاماند و شامل تمام کسانی میشوند که با عمل خویش خواستار دنیا باشند؛ چه کافر و چه مؤمن.
﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ١٧﴾ [هود: 17].
«آیا کسی که از جانب پروردگارش بر بینهای روشن قراردارد» در ایمان به او و پیروی از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ، همانند کسی است که تمام هدف و مقصدش زندگانی دنیا و آرایشها و آسایشهای آن است؟ مراد از بینه: قرآن است که حجت روشن حق تعالی میباشد. به قولی: مراد از کسی که بر حجت روشن قرار دارد، رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند «و شاهدی از جانب پروردگار او پیرو اوست» آن شاهد، قرآن کریم است. و به قولی: شاهد، معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، یا انجیل است. به قولی دیگر: شاهد، فطرت و قلب و عقل است. ابنعباس و مجاهد میگویند: «شاهد، جبرئیل علیه السلام است». یعنی: آیا کسی که بر حجتی روشن قرار دارد و پیوست به آنحجت، گواه و شاهدی از جانب پروردگار خویش نیز دارد؛ همانند خواستاران دنیای دون است؟ هرگز! «و پیش از قرآن، کتاب موسی امام و مایه رحمت بود» تقدیر آیه چنین است: با آن گواه، گواه دیگری که پیش از آن است پیوسته میباشد، آن گواه کتاب موسی علیه السلام است، کتابی که مژدهآور بعثت محمد صلی الله علیه و آله و سلم گردید و از این حقیقت که ایشان فرستاده خداوند متعال اند خبر داد. آری! کتاب موسی علیه السلام راهنما و مایه رحمت و نعمت بزرگی بود که خدای عزوجل به وسیله آن بر امت موسی علیه السلام منت گذاشت. امام: کسی یا چیزی است که در دین به آن اقتدا شود. «این گروه» یعنی: کسانیکه از جانب پروردگار خویش بر حجتی روشن قرار دارند و به گواهی آن دو شاهد ذکر شده، دانا هستند «به آن ایمان میآورند» یعنی: پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا قرآن را تصدیق میکنند و بهشت از آن ایشان است «و هرکس از احزاب به آن کفر ورزد» اعم از مردم مکه و غیر آنها از تمامی اهل ادیان. احزاب: گروهها. «پس آتش وعدهگاه اوست» یعنی: او خواهناخواه از اهل آتش است چنانکه در حدیث شریف آمده است: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، احدی از این امت پیام من را به گوش یهودی یا نصرانیای نمیرساند و سپس او به من ایمان نمیآورد مگر اینکه به آتش وارد میشود». «پس، از آن در شبهه مباش» یعنی: از نزول قرآن، یا از وعدهگاه آتش برای آنان، در شک و شبهه مباش «که آن حق است از جانب پروردگارت» پس در آن مجال هیچ شک و شبههای نیست «ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند» به سبب عنادی که دارند، با وجود آشکار بودن دلایل موجبه ایمان و روشن بودن حجت و برهان.
﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ١٨﴾ [هود: 18].
«و چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بر بست» با این سخن خویش که بتان نزد خداوند عزوجل برای ما شفاعت میکنند و فرشتگان دختران خدا عزوجل اند و مانند این از یاوهها و اراجیف دیگر «آنان بر پروردگارشان عرضه میشوند» در صحرای محشر پس آنان را در برابر اعمالشان مورد محاسبه قرارمیدهد «و گواهان میگویند» مراد از گواهان: فرشتگان و پیامبران و علماییاند که آنچه را خدای عزوجل به تبلیغ آن دستور داده است، به آنان ابلاغ کردهاند.آری! این گواهان در هنگامی که آن ستمکاران بر پروردگارشان عرضه میشوند، میگویند: «اینان» یعنی: این عرضهشدگان «همان کسانی بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند» با شرکی که به او نسبت دادند «هان! لعنت خدا بر ستمگران باد» یعنی: بر کسانی باد که با دروغ بستن بر خدای عزوجل ، بر خود ستمکردهاند.
بخاری و مسلم و غیر آنها از ابنعمر رضی الله عنه روایت کردهاند که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف شنیدم که فرمودند: «خدای عزوجل در روز حساب، مؤمن را به خود نزدیک میکند تا بدانجا که او را در پناه رحمتش قرار داده و از چشم مردم مستور میگرداند، سپس او را به گناهانش مقر و معترف ساخته و به او میگوید: آیا فلان گناه را که در دنیا مرتکب شدهای به یاد میآوری؟ آیا فلان گناه دیگر... را به یاد میآوری؟ مؤمن میگوید: پروردگارا! به یاد میآورم! و چون او را به گناهانش معترف و مقر گردانید و او نزد خود متیقن شد که به هلاکت رسیده است، در این هنگام میفرماید: اما من این گناهان را در دنیا بر تو ستر نمودم و پوشاندم و امروز هم آنها را برایت میآمرزم. سپس نامه حسناتش به وی داه میشود. اما گواهان درباره کافر و منافق میگویند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ اینان همان کسانی بودند که بر پروردگار خویش دروغ بستند؛ هان! لعنت خداوند عزوجل بر ستمگران باد».
﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ١٩﴾ [هود: 19].
«همانان که مردم را از راه خدا باز میدارند» یعنی: این ستمگران همان کسانی هستند که هر که را میتوانند از دین خدا عزوجل باز دارند، از آن باز میدارند «و برای آن راه، کجی را میخواهند» یعنی: راه خدا عزوجل را به کجی وصف میکنند تا مردم را از آن متنفر و بدان بداندیش کنند «و هم آنان آخرت را منکرند» و باور ندارند.
آری! در عصر حاضر نیز بسیاری از شیاطین انسی را مییابیم که همیشه در پی یافتن نقطه ضعفی برای دین خدا عزوجل هستند و هرگاه به ظن خود در آن کجی و عیبی تراشیدند، آن را در بوق و کرنا گذاشته اینجا و آنجا تبلیغ میکنند. که لعنت خداوند عزوجل بر این ستمگران باد.
﴿أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ٢٠﴾ [هود: 20].
«آنان در زمین عاجزکننده نیستند» یعنی: آنان از عذاب خدا عزوجل در دنیا گریزی ندارند؛ چنانچه بخواهد آنان را مجازات کند بلکه در زیر قهر و غلبه و در قبضه و سلطه وی قراردارند «و جز خدا دوستانی برای آنان نیست» تا عقوبت وی را از آنان دفع کند. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل به ستمگر مهلت میدهد تا اینکه چون او را فروگرفت، دیگر او را از در گرفت وی نجاتی نیست». هم به این دلیل میفرماید: «عذاب برای آنان دو چندان میشود» به سبب افترایشان بر خدای عزوجل ، بازداشتنشان از راه او و وصف نمودن امت اسلامی به کجی ونقص و بنابر همه این عوامل است که عذاب آنان نسبت به عذاب کفاری که افعالی مانند افعال آنها را مرتکب نشدهاند، مضاعف میباشد «آنان توان شنیدن حق را نداشتند و حق را نمیدیدند» یعنی: آنان در اعراض از حق و بغض وکین در برابر آن تا بدانجا افراط کردند که گویی از شدت تنفر نسبت به حق، نه توان شنیدن آن را داشتند و نه یارای دیدن آن را.
﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ٢١﴾ [هود: 21].
«اینانند که» با پرستش غیر خدا عزوجل «به خود زیان زدهاند» زیرا خود را به عذاب ابدی دوزخ در افگندهاند «و آنچه بر میبستند از آنان گم شد» یعنی: شرکای باطلی که بر خدای سبحان افترا میبستند و مدعی شفاعتشان بودند، ناپدید شد و جز زیان و خسران چیز دیگری برایشان باقی نماند.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ٢٢﴾ [هود: 22].
«بدون شک آنان در آخرت زیانکارترند» زیرا بهشت برین را به دوزخ جحیم فروختهاند.
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ٢٣﴾ [هود: 23].
سپس حق تعالی بعد از بیان حال اشقیا و سیه روزان، به بیان حال نیکبختان میپردازد: «بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و فروتنی کردهاند رو نموده بهسوی پروردگار خویش» یعنی: در برابر پروردگار خود خشیت و خشوع داشته و در پناه یاد و نام او آرامش یافتهاند «آنان اهل بهشتند و در آن جاودانند».
﴿مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٤﴾ [هود: 24].
سپس خداوند متعال برای کافران و مؤمنان مثلی زده و میفرماید: «مثل این دو گروه، چون نابینا و ناشنوا با بینا و شنواست» پس کافر به کسی تشبیه شده که هم کور و هم کر است و مؤمن به کسی تشبیه شده که هم شنوایی دارد و هم بینایی «آیا در مثل یکسانند؟» یعنی: آیا آن دو گروه در حال و وصف خود برابرند؟ هرگز! «پس آیا پند نمیگیرید» از تأمل در عدم برابری میان آنها و در تفاوت آشکاری که میان آنها وجود دارد تا به خود آیید و از اهل ایمان گردید؟.
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ٢٥﴾ [هود: 25].
«و به راستی نوح را بهسوی قومش فرستادیم» درحالیکه میگفت: «بیگمان من برای شما بیمدهندهای آشکار هستم» از جانب حق تعالی و با من حجتی است روشن بر اینکه پیامبر او هستم.
﴿أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ٢٦﴾ [هود: 26].
سپس نوح علیه السلام افزود؛ مضمون دعوت من این است: «که جز خدا را نپرستید زیرا من از عذاب روزی سهمگین بر شما بیمناکم» نوح علیه السلام این روز سهمگین را بهطور مبهم یاد نمود و آن را برایشان تفسیر نکرد. و تفسیر آن: روز قیامت، یا روز طوفان است.
﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ٢٧﴾ [هود: 27].
«پس ملای که کافر بودند از قوم او گفتند» ملأ: سران و اشرافند. این تعبیر متضمن آن است که برخی از اشراف قوم نوح علیه السلام ، کافر نبودند. آری! اشراف کافر از قوم نوح علیه السلام پاسخ او را به گونهای دادند که از سه وجه مقتضی طعنشان در نبوت وی است:
وجه اول این سخنشان است: «ما تو را جز بشری مانند خویش نمیبینیم» ای نوح! نه تو فرشته هستی و نه فرمانروا، از این رو، تو از چنان مزیت خاصی برخوردار نیستی که با آن سزاوار نبوت باشی ولی ما نباشیم.
وجه دوم این سخنشان است: «و نمیبینیم کسی جز اراذل ما از تو پیروی کرده باشد» اراذل: از نظر آنان فقرا و کسانی بودند که مشاغل و حرفههای فرومایهای داشته و از حسب و شرف ظاهریای برخوردار نبودند. یعنی: کسی از اشراف از تو پیروی نکرده است پس تو را با این مشت فرومایه از پیروانت، بر ما هیچ مزیتی نیست زیرا این فرومایگان در آنچه میشنوند به نقاط ضعف و اشتباه پی نمیبرند بلکه هر کسی را که بهسوی مذهب و راه و روش جدیدی فراخواند، بیآنکه ازسخن وی فهم و برداشت درستی داشته باشند، پیروی میکنند «آن هم نسنجیده» یعنی: این فرومایگان از تو به طور سرسری، بیتأمل و نسنجیده پیروی میکنند، بیآنکه در این امر که تو آیا حقیقتا پیامبر هستی یا خیر، تعمق و تحقیق کنند.
وجه سوم از طعنهایشان این سخن بود: «و برای شما بر خود هیچ برتری نمیبینیم» این بخش از سخنانشان را خطاب به نوح علیه السلام و پیروانش ـ هر دو ـ گفتند. یعنی: ای نوح! ما برای تو و کسانی از فرومایگان که از تو پیروی کردهاند، هیچگونه فضل و برتریای بر خود نمیبینیم که با آن بر ما امتیازی داشته و شایسته این تفوق ادعایی خویش باشید.
سپس آنها بر سبیل استدراک از آن طعنهای سهگانه دست برداشته به گمان بیبهره از برهان خویش که جز عصبیت محض و حسد و حرص بر باقی ماندن ریاست دنیویشان، هیچ تکیهگاه دیگری نداشت، منتقل شدند و گفتند: «بلکه شما را دروغگو میپنداریم» یعنی: تو را ای نوح در دعوتت و شما پیروانش را در اجابت و تصدیقش، دروغگو میپنداریم و شما در دعوت و اجابت با هم تبانی کردهاید تا ریاست و رهبری را به چنگ آورید.
﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ٢٨﴾ [هود: 28].
«گفت» نوح علیه السلام «ای قوم من! به من خبر دهید که اگر از سوی پروردگارم بر حجتی روشن باشم» یعنی: اگر از سوی پروردگارم در نبوت خود حجت و برهان روشنی داشته باشم که بر صحت نبوتم دلالت کند و پذیرش آن را بر شما حتمی گرداند چهطور؟ آیا باز هم دعوتم را انکار میکنید؟ «و» آیا باز هم انکار میکنید اگر حق تعالی «مرا از نزد خود رحمتی» مانند نبوت «بخشیده باشد که از دید شما پنهان مانده باشد» یعنی: بر شما پوشیده مانده باشد؟ شما باید بدانید که برابر بودن در وصف بشریت، مانع داشتن امتیاز در وصف نبوت نیست زیرا ممکن است که همه انسانها در آدمیت برابر باشند ولی لزوما همه آنها شایستگی وصف نبوت را نداشته باشند «پس آیا ما شما را بدان ملزم کنیم» یعنی: آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دعوت مجبور کنیم و ایمان را علیرغم میل باطنیتان به دلهایتان فرونماییم؟ «در حالیکه شما بدان اکراه داشته باشید» بیآنکه در آن تدبر و اندیشه کنید؟ قطعا این کاری است که جز خدای عزوجل ، هیچ کس دیگری بر آن توانا نیست.
﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ٢٩﴾ [هود: 29].
«و ای قوم من! بر این امر» یعنی: بر تبلیغ رسالت «مالی از شما درخواست نمیکنم» زیرا فرستاده خدا عزوجل در برابر تبلیغ رسالت، از کسی مال و منالی طلب نمیکند تا با این کار در موضع تهمت قرار گیرد «مزد من فقط بر خداوند است» و او برایم کافی است «و من طردکننده کسانی که ایمان آوردهاند» از فقرا «نیستم» چنانکه شما میخواهید «قطعا آنان با پروردگارشان دیدار کنندهاند» یعنی: آن فقرای مسلمان به لقای پروردگارشان مشرف میشوند و این همه فضل و برتری دارند پس در واقع امر، اشراف حقیقی آنانند که به بارگاه حق تعالی قرب و منزلتی داشته و در برابر ایمانشان از او پاداش دریافت میکنند. یا معنی ایناست: اگر طردشان کنم، آنگاه که با پروردگارشان ملاقات کنند، از من شکایت میکنند «ولی من شما را قومی میبینم که جهالت میکنید» و قطعا فرومایه پنداشتن فقرا و درخواست طرد آنان، از جهل و نادانی شما ناشی شده است، شما باید بدانید که اشراف حقیقی همانا پیروان حقاند، هرچند که فقیر و بی حسب ونسب باشند و در مقابل، کسانیکه با حق میستیزند، اراذل و اوباش فرومایهاند، هرچند که توانگر و سرمایهدار باشند و این حقیقتی است که در آن کمترین شک و شبههای وجود ندارد. همچنین این سخن شما که: فقرای مؤمن، سرسری نگر، بیتأمل و نسنجیدهکارند، نکوهشی برایشان نیست زیرا وقتی حق روشن بود، دیگر برای رأی و اندیشه و فکر و تأمل، هیچ مجالی باقی نمیماند و اصولا فکر و تأمل در امر حقی که روشن و آفتابی است، خود مستوجب مذمت و نکوهش است چنانکه نقطه مقابل آن محل ستایش میباشد، بههمین دلیل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف راجع به ستایش ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمودند: «هیچ کس را بهسوی اسلام دعوت نکردم مگر اینکه برایش درنگی بود، جز ابوبکر که هیچ درنگی نکرد و بیتأمل پذیرا شد».
﴿وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٣٠﴾ [هود: 30].
«و ای قوم من! اگر آنان را طرد کنم، چه کسی مرا در برابر خداوند یاری خواهد کرد؟» در حالیکه ایشان بهسوی ایمان و اجابت دعوتی که خداوند عزوجل مرا برای برافراشتن پرچم آن فرستاده است، سبقت گرفته و پیشی جستهاند؟ بنابراین، فقرا بهسبب پیشدستی در ایمان، به اکرام و ترفیع مقام شایستهتر و سزاوارترند تا به طرد و راندن و اهانت پس جز جاهلان به حق خدای عزوجل ، کسی دیگر با آنان چنان رویهای در پیش نمیگیرد و من درحالیکه فرستاده خدا عزوجل هستم، چگونه به صف جاهلان از خدا بیخبر بپیوندم؟ وانگهی اگر مرتکب این معصیت بشوم، چه کسی مرا در برابر خداوند عزوجل یاری خواهد کرد زیرا شکی نیست که مؤمنان شتابگر بهسوی طاعت خدا عزوجل ، اولیا و دوستان ویاند، هر چند که فقیر بوده و مالک چیزی نباشند پس اگر من به آنان بدی کنم و طردشان نمایم، یقینا خدای قهار خصم من خواهد بود، آن وقت چه کسی مرا در برابر مجازات او یاری خواهدکرد؟ «آیا پند نمیگیرید» و نمیفهمید که هرکس به خداوند عزوجل ایمان آورد، نباید طرد شود بلکه باید مورد اکرام و تجلیل قرار گیرد؟
این خواسته قوم نوح علیه السلام همانند خواسته کافران همانندشان، از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم است که ضعفا را از خود طرد کرده و با اشراف قوم نشست مخصوصی داشته باشد و به آنان شأن و منزلتی ویژه قایل شود.
﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ٣١﴾ [هود: 31].
نوح علیه السلام افزود: «و به شما نمیگویم که گنجینههای خدا پیش من است» تا به این طریق برای خود فضیلتی را مدعی شوم که شما با نیافتن آن در من، بر دروغگو بودنم استدلال نمایید. مراد از گنجینههای خدا عزوجل : گنجینههای روزی وی است «و غیب نیز نمیدانم» یعنی: این ادعا را نیز ندارم که غیب خداوند عزوجل را میدانم و بر نهان کار پیروان خویش دانایم بلکه جز این به شما نمیگویم که: من هشداردهنده آشکاری هستم و بس «و نمیگویم» به شما «که من فرشتهام» تا شما بگویید که ما تو را جز بشری مانند خویش نمیبینیم «و درباره کسانی که دیدگان شما به خواری در آنان مینگرد» از مؤمنان به خدای عزوجل «نمیگویم که خدا هرگز بدیشان هیچ خیری نخواهد داد» بلکه بیگمان خدای عزوجل با بخشیدن گوهر ایمان، به آنان خیر و نعمت داده است و او یقینا برتری دهنده آنهاست در دنیا و پاداش دهنده آنهاست به پاداشی عظیم در آخرت «خدا به آنچه در ضمیر آنهاست» از صدق ایمان و اخلاص «داناتر است» پس در قبال آن به آنها پاداشمیدهد. یعنی: اگر در دلهایشان خیری وجود داشته باشد، قطعا خدای عزوجل مطابق آن، از فضل خود بهآنان ارزانی میدارد و این امر که آنها ضعیف و فقیرند، هرگز مانع دادودهش الهی و ریزش نعمتهایش بر آنان نیست و اگر جز این بگویم: «من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود» یعنی: اگر ایشان را طرد کرده و ایمانشان را نپذیرم و بگویم که خداوند عزوجل هرگز به ایشان خیر و نعمتی نمیدهد ـ در حالی که بدانچه در ضمیرشان است هیچ علمی ندارم ـ بیشک از ستمکاران خواهم بود.
نوح علیه السلام این گونه با پاسخهای بلیغ، حکیمانه، قاطع و در عین حال نرم خود، سخنانشان را رد کرد.
﴿قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ٣٢﴾ [هود: 32].
«گفتند: ای نوح! بهراستی با ما مجادله کردی و بسیار هم جدال کردی» یعنی: سخنان ما را با هر گونه حجتی دفع کردی «پس آنچه را به ما وعده میدهی» ازعذاب، همان که از یکسو ما را از آن میترسانی و از سویی خود نیز از فرودآمدن آن بر ما بیمناکی «برای ما بیاور، اگر از راستگویان هستی» در این وعده خویش.
﴿قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ٣٣﴾ [هود: 33].
«گفت: تنها خداست که اگر بخواهد آن را برای شما میآورد» چه آن را بر شما به تعجیل بفرستد، چه به تأخیر. پس آوردن عذاب در اختیار من نیست بلکه دراختیار کسی است که شما منکر وی هستید «و شما عاجزکننده نیستید» که توان بازداشتن تحقق اراده الهی را در مورد خود داشته باشید و بدانید که با گریختن یا دفاع از خود، از دست رفتنی هم نیستید بلکه هر جا که باشید، در قلمرو قدرت و علم و اراده او هستید.
﴿وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ٣٤﴾ [هود: 34].
«و اگر خدا خواسته باشد که شما را» به سبب کبر و ستمتان «گمراه کند» از راه رشد و هدایت و جدا کند از راه حق «نصیحت من» که آن را براساس حق نصیحت و خیر خواهی برای خدا عزوجل ـ با ابلاغ رسالت و روشن کردن حقیقت ـ بهشما نثار کردهام و بسیار هم نثار کردهام «به شما سود نمیبخشد اگر بخواهم» باز هم «شما را نصیحت کنم» و من نمیدانم که خداوند عزوجل درباره شما چه اراده دارد؟ «او پروردگار شماست» پس گمراه کردن و راه نمودن همه در اختیار او و مفوض بهسوی اوست «و بهسوی او بازگردانیده میشوید» پس شما را در قبال اعمالتان جزا میدهد.
﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ٣٥﴾ [هود: 35].
اکنون در میانه داستان نوح علیه السلام ، آیه معترضهای میآید که رفتار قوم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در قبال داعی حق به زیر سؤال میبرد: «آیا میگویند آن را بر بسته است» یعنی:آیا کفار مکه میگویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم داستان نوح علیه السلام را از نزد خود بر بسته است؟ «بگو: اگر آن را به دروغ سر هم کرده باشم» این جرمی است عظیم «در آن صورت گناه من» و جزای عملکرد من «بر عهده خود من است ولی من از جرمی که به من نسبت میدهید بر کنارم» بنابراین، فرجام خفتبار این افترای شما در باره من، گریبانگیر خود شماست و من از آن بیزار و برکنارم.
﴿وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ٣٦﴾ [هود: 36].
«و بهسوی نوح وحی فرستاده شد که از قوم تو جز کسانی که تاکنون ایمان آوردهاند هرگز کسی ایمان نخواهد آورد» حق تعالی با این خبر قاطع، نوح علیه السلام را از ایمانآوردنشان مأیوس کرد تا از دعوتشان دست برداشته و برای نجات آماده شود. بنابراین، این سخن خداوند عزوجل ، نوح علیه السلام را از ایمان کسانی که تا آن وقت ایمان نیاورده بودند، نومید میکند «پس به سبب آنچه میکردند اندوه مخور» وبدان که گاه انتقام از دشمنانت به سبب عملکردشان فرا رسیده است. ابتئاس: اندوه خوردن به سختی و دشواری است.
«و زیر نظر ما و به وحی ما کشتی را بساز» یعنی: کشتی را پیش دیدگان ما و با حفظ و حمایت ما و براساس آنچه که بهسوی تو از کیفیت ساختن آن وحی میفرستیم، بساز. قتاده میگوید: «طول کشتی نوح علیه السلام سیصد گز و عرض آن پنجاهگز بود». به قولی دیگر: ارتفاع آن سی گز در سه طبقه بود، هر طبقه ده گز، طبقه زیرین به چهارپایان و حیوانات وحشی اختصاص داشت، طبقه میانی به انسانها و طبقه فوقانی به پرندگان. «و در باب کسانیکه ستم کردهاند، با من سخن مگوی» یعنی: از من برای آنان درخواست مهلت و شفاعت نکن «چراکه آنان غرقشدنی هستند» و حکم محکومیت به غرق از جانب ما برای آنان صادر شده وقضای بیبرگشت ما هم بدان رفته است پس هیچ راهی بهسوی دفع یا تأخیر آن نیست و آنان قطعا در وقتی که تعیین شده است، غرقشدنی هستند.
﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ٣٨﴾ [هود: 38].
«و نوح کشتی را میساخت» یعنی: شروع به ساختن آن کرد «و هربار که اشرافی از قوم او بر آن کشتی میگذشتند، او را مسخره میکردند» و میگفتند: ای نوح! بعد از نبوت، اکنون نجار شدهای! یا میگفتند: شگفتا! در خشکی کشتی میسازی، آخر کشتی در خشکی چگونه شناور میشود؟ «میگفت: اگر ما را مسخره میکنید» امروز به سبب ساختن کشتی «ما نیز شما را همانگونه که مسخره میکنید، مسخره خواهیم کرد» در فردای عذاب، به هنگام غرق شدنتان در توفان.
﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ٣٩﴾ [هود: 39].
«پس بهزودی خواهید دانست که بر سر چه کسی عذابی میآید که خوارش سازد» وآن، غرق شدن در دنیاست «و بر او عذابی پایدار فرود میآید» که همانا عذاب پایدار دوزخ در آخرت است؟.
﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ٤٠﴾ [هود: 40].
«تا آنگاه که فرمان ما» یعنی: عذاب ما «در رسید و تنور فوران کرد» یعنی: آب چنان جوشش گرفت که حتی از تنور نانوایی فوران کرد. به قولی: مراد تنور نانوایی نیست بلکه مراد روی زمین است و فوران آن نشانه آغاز توفان بود «گفتیم: در کشتی از هر جنسی» یعنی: از هر صنفی از اصناف حیوانات روی زمین «دو نر و ماده را حمل کن و نیز خانوادهات را» ایشان شامل همسر وی، فرزندانش وهمسرانشان بودند «مگر آن کسی که حکم ما از پیش بر او مقرر شده است» که از غرقشدگان است، او را حمل نکن و بدان که این حکم بر او مقرر نشده مگر از روی علم به این امر که او کفر را به اراده خویش انتخاب میکند «و بردار» درکشتی «کسانی را که ایمان آوردهاند» با تو از قومت. سپس خدای سبحان قلت ایمان آورندگان همراه با نوح علیه السلام را نسبت به کسانی که به وی کفر ورزیده بودند وصف نموده میفرماید: «و با او جز عده اندکی ایمان نیاورده بودند» به قولی: همهآنان هشتاد تن بودند که سه تن از پسران نوح علیه السلام به نامهای سام، حام و یافث با همسرانشان نیز در جمله آنان قرارداشتند.
﴿وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ٤١﴾ [هود: 41].
«و گفت» نوح علیه السلام «در کشتی سوار شوید، به نام خداست روان شدنش و لنگرانداختنش» روان شدن کشتی در توفان و لنگر انداختنش پس از پایان آن، به نامخدا عزوجل و به لطف و رحمت وی است. این سخن را گفت تا آنان را متوجه الطاف الهی بگرداند «همانا پروردگار من آمرزنده» است گناهان مؤمنان با اخلاص را «مهربان است» که نجات دادن این گروه برای بقای نسل بشر و نسل حیوانات و جاندارانی که نوح علیه السلام آنها را با خود در کشتی بعد از طوفان حمل کرد، از مهربانی و فضل و بخشایش وی است. شایان ذکر است که بر مبنای سنت نوح علیه السلام ، بردن نام خدا عزوجل در آغاز سوارشدن بر کشتی یا هر وسیله سواری دیگری مستحب استچنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودهاند: «امان امتم از غرق ـ وقتیکه به کشتی سوار میشوند ـ این است که بگویند: بسمالله الملك ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ﴾ «انعام/91»، ﴿وَقَالَ ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾».
﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ٤٣﴾ [هود: 43].
«و آن کشتی، آنان را در میان موجی کوه آسا میبرد» این تعبیر، بیانگر شدت هول و هراسها و نیرومندی توفانی است که تمام روی زمین را فراگرفته و پوشانده بود ولی خداوند عزوجل به فضل و رحمت خویش کشتی و سرنشینان آن را به رغم آن توفان مهیب و در دل آن موجهای کوه پیکر که سرتاسر زمین را فرا گرفته بود، بهسلامت نگه داشت «و نوح، پسرش را بانگ در داد» به قولی: نام این پسر وی کنعان، و او از جمله کافران بود. و به قولی: او از منافقان بود «که در کناری بود» از قوم و نزدیکانش، به نحوی که این سخن نوح علیه السلام که گفت: در آن سوار شوید... به گوش وی نرسیده بود. به قولی دیگر معنی این است: او در کناری بود از دین پدرش. آری! نوح علیه السلام خطاب به او چنین بانگ درداد: «ای پسرک من! با ما سوار شو و با کافران مباش» در خارج از کشتی، یا بر دین آنان مباش زیرا آنان نابود میشوند. اما او جاهلانه بر این باور بود که توفان به قله کوهها نمیرسد بنابراین، در پاسخ پدرش: «گفت: به زودی بهسوی کوهی پناه میبرم که مرا از آب نگاه دارد» یعنی: با ارتفاعش مرا از غرق شدن در آب باز دارد «نوح گفت: امروز هیچ نگاه دارندهای از عذاب خدا نیست» زیرا این روزی است که در آن عذاب همگانی به تحقق میپیوندد «مگر کسی که خدا بر وی رحم کند» یعنی: لیکن کسیکه خدا عزوجل بر وی رحم کرده باشد، او را در پناه حمایت خویش نگاه میدارد و این رحمتشدگان فقط کشتینشینانند و بس «و» در این هنگام بود که «موج میان آن دو حایل شد» یعنی: امواج فراز آمد و چنان بزرگ و فلک آسا گشت که میان نوح و پسرش حایل گردید و بنابراین، نجات وی از غرق دشوار گشت «پس، از غرق شدگان شد» ابنکثیر نقل میکند: «امواج آب پانزده گز، و به قولی هشتاد مایل از قله کوهها ارتفاع گرفت».
﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ٤٤﴾ [هود: 44].
«و گفته شد: ای زمین! آب خود را فروبر» به یکباره، نه آنگونه که زمین عادتا وبه تدریج آب را در خود فرو میبرد «و ای آسمان! بازمان» از باریدن. گفته میشود: «أقلع المطر!: باران باز ماند» آنگاه که از باریدن باز ایستد «و آب کم ساخته شد» یعنی: آب فروکش کرد و فروکاست تا خشک شد «و فرمان گزارده شد» یعنی: کار به سرانجام خود رسید و خداوند عزوجل قوم نوح علیه السلام را جملگی نابود کرد «و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت» جودی: کوهی معروف در نزدیکی «موصل» است. یادآور میشویم که خدای عزوجل کشتی نوح علیه السلام را بر کوه جودی ابقا کرد تا عبرت و نشانهای برای آیندگان باشد و پیشینیان این امت آن را دیدهاند.
شیخ سعید حوی در تفسیر «الاساس» میگوید: «جودی کوهی است در الجزیره اما در سفر «تکوین» آمده است که آن کوه، کوه «آرارات» است. گفتنی است که ماهوارهها ـ و قبل از آنها یکی از کاوشگران ـ بقایای کشتی نوح را که معجزه همیشگی دین حق است، در کوهی از کوههای ارمنستان کشف کردهاند. والله اعلم». قتاده میگوید: «نوح علیه السلام و دیگر سرنشینان کشتی، در ماه رجب بر آن سوار شدند و صد و پنجاه روز را در آن به سر بردند و در روز عاشورا از کشتی بیرون آمدند». این روایت را حدیثی مرفوع نیز تأیید میکند. «و گفته شد: مرگ بر قوم ستمکار».
علمای بلاغت جملگی اتفاق نظر دارند بر اینکه این آیه شریفه، در جایگاهی از فصاحت و بلاغت قرار دارد که در وصف نمیگنجد و توان توانایان فنون بلاغت و میدانداران علم بیان و پیشاهنگان علم لغت، از آوردن سخنی که حتی در این عرصه به آن نزدیک باشد، عاجز است. ابوحیان توحیدی در تفسیر «البحرالمحیط» میگوید: «به رغم آنکه این آیه شریفه، نوزده لفظ بیشتر ندارد ولی درآن بیستویک نوع از انواع بدیع گرد آمده است، از جمله: مناسبت، مطابقت، مجاز، استعاره، اشاره، تمثیل، ارداف، تعلیل، احتراس، ایضاح، مساوات وصف و...»، ابوحیان هر یک از این انواع را بر شواهد آن در این آیه تطبیق کرده است[1].
﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ٤٥﴾ [هود: 45].
«و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: پروردگارا! پسرم از اهل من است» یعنی:او از همان کسانی است که تو نجات آنان را با این فرمودهات: ﴿وَأَهۡلَك﴾ به منوعده دادهای «و البته وعده تو راست است» که در آن هیچ خلافی نیست «و تو بهترین حکمکنندگانی» یعنی: تو داناترین و عادلترین حکم کنندگانی.
﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ٤٦﴾ [هود: 46].
پروردگار عزوجل در پاسخ وی «فرمود: ای نوح! در حقیقت او از اهل تو نیست» که من وعده نجات آنان را دادهام زیرا او از کسانی نبوده است که به تو ایمان آورده و از تو پیروی کردهاند پس نزدیکی و قرابت مورد اعتبار، قرابت در دین است نه قرابت در نسب «همانا او عملی ناشایست است» از بس که او در کردار ناشایست غرق شده، گویی خود عین عمل ناشایست است. پس این تعبیر، گویایمبالغه در نکوهش و مذمت این فرزند نوح علیه السلام میباشد. یعنی: تو ای نوح! میدانیکه هرگز عمل ناشایست را با تو نسبت و مناسبتی نیست، او در حقیقت از خانواده و کسان تو نیست، خانوادهای که پیامبران خدا علیهم السلام بهسوی تشکیل آن دعوت کردهاند. بر مبنای این دعوت، فقط آن رابطهای پابرجا و دارای وجود حقیقی خواهد بود که میان مؤمنان به خدا عزوجل برقرار شده باشد لذا اگر میان دوستان خدا عزوجل و میان دشمنانش رابطه دوستی و موالات وجود داشت، آن رابطه غیرقابل قبول است و قطع شده اعلام میشود «پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه» یعنی: اگر در علم ازلی من رفته بود که فرزندت مؤمن است، بیگمان او را نجات میدادم. این آیه دلیل بر عدم جایز بودن دعایی است که انسان به عدممطابقت آن با شرع علم دارد «من به تو اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی» یعنی: ای نوح علیه السلام ! من تو را از اینکه از نادانان باشی و از من چیزی را بخواهی که خواستن آن برایت روا نیست، بر حذر میدارم بلکه از عالمان با عمل باش.
و چون نوح علیه السلام دانست که این درخواستش مطابق رضای خداوند عزوجل نبوده بلکه ناشی از گمانی بوده که او در آن بهسر میبرده، بیدرنگ به خطای خویش اعتراف نمود و طلب مغفرت و رحمت کرد:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ٤٧﴾ [هود: 47].
«گفت» نوح علیه السلام «ای پروردگار من! همانا من به تو پناه میبرم از آنکه از تو چیزی بخواهم» در آینده «که بدان علم ندارم» یعنی: به درستی و جایز بودن آن علمی ندارم «و اگر بر من نیامرزی» گناه آنچه را که از روی ناآگاهی و بیعلمی از تو خواستهام «و به من رحم نکنی» با پذیرفتن توبهام «از زیانکاران باشم» در اعمال خود و از اعمال خود هیچ سودی نخواهم برد.
﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ٤٨﴾ [هود: 48].
«گفته شد: ای نوح! فرودآی» از کشتی بهسوی زمین، یا از کوه بهسوی زمین هموار زیرا زمین به فرمان پروردگار آبش را فروبلعید و خشک شد. آری! فرودآی «با سلامی از جانب ما» یعنی: با درود و سلامی از جانب ما، یا با ایمنی کامل «و با برکتهایی» یعنی: با نعمتهای پایدار، فزاینده و رشد یابندهای «فرود آمده بر تو» و این برکات در حق نوح علیه السلام ، بسیاری نسل و تبار اوست، بهطوری که اکثر انبیا علیهم السلام و ائمه دین از نسل ویاند «و» با برکتهایی فرود آمده «بر امتهایی از همراهان تو» مراد امتهاییهستند که از نسل شاخههای مختلف همراهان نوح علیه السلام در کشتی به وجود میآیند، همچنین این تعبیر شامل حیوانات حمل شده بر کشتی نوح علیه السلام نیز میشود زیرا آنها نیز امتها، یعنی گروههای مختلف و انواعی گونهگون و جداگانه از جانوران بودند «و امتهایی دیگرند که به زودی آنان را در دنیا بهرهمند میکنیم، سپس به آنان از جانب ما» در آخرت «عذابی دردناک میرسد» مراد: گروههایی از نسل امتهای یادشده تا روز قیامت اند که کافر میشوند. پس خداوند عزوجل آنان را در دنیا بهرهمند و برخوردار میسازد ولی در آخرت بهرهای ندارند.
﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ٤٩﴾ [هود: 49].
«این» داستان نوح علیه السلام «از اخبار غیب است که آن را به تو وحی میکنیم. پیش از این» وحی ما در قرآن «نه تو آن را میدانستی» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «و نه قوم تو» آنرا میدانستند. پس بیان این داستان از سوی تو با این تفصیل شگرف که گویای حقیقت است، خود دلیلی است برای اهل خرد بر این امر که تو رسول بر حق خداوند عزوجل هستی «پس صبر کن» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بر آنچه که از کفار زمانت میبینی چنانکه نوح علیه السلام صبر کرد «بیگمان عاقبت» نیک و پسندیده در دنیا وآخرت «از آن تقواپیشگان است» یعنی: از آن خداترسانی است که به پیام پیامبران علیهم السلام ایمان دارند، همانگونه که فرجام نیک از آن نوح علیه السلام و متقیان همراهش بود.
﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ٥٠﴾ [هود: 50].
«و فرستادیم بهسوی عاد» یعنی: بهسوی قبیله عاد که ساکن احقاف یمن بودند «برادرشان هود را» زیرا هود علیه السلام یک تن از اعضای قبیله آنها بود «گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، جز او هیچ معبودی برای شما نیست، شما جز افتراکننده نیستید» با گرفتن معبودی جز خدای یگانه و نامیدن آن به نام خدا و دادن حقوق الوهیت به وی.
﴿يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ٥١﴾ [هود: 51].
«ای قوم من! برای این» تبلیغی که به شما میکنم و اندرزی که بهشما میدهم «پاداشی از شما درخواست نمیکنم» و بیچشمداشت هیچ پاداشی از شما، رسالتم را ابلاغ مینمایم «پاداش من جز بر عهده کسیکه مرا آفریده است، نیست» و اوست که مرا در برابر این دعوتم پاداش میدهد «پس آیا تعقل نمیکنید» وقتی نصیحت کسی را رد میکنید که از شما در برابر آن هیچ پاداشی نمیطلبد؟!.
﴿وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ٥٢﴾ [هود: 52].
«و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید» از کفر و گناهی که از شما سر زده است «سپس بهسوی او توبه کنید تا آسمان را» یعنی: باران را «بر شما ریزانگشته بفرستد» مدرارا: بارانی بسیار ریزان، پیگیر و فراوان. ناقه مدرار: یعنی شتر بسیار شیردهنده. پس این آیه دلالت میکند براینکه استغفار و توبه، جلبکننده روزی آسمان و برکات زمین است و در این باره حدیث شریف بسیار بزرگی آمده است که برای آمرزشخواهان هدیهای بس روحافزاست: «من لزم الإستغفار جعل الله له من كل هم فرجاً ومن كل ضيق مخرجاً ورزقه من حيث لا يحتسب: هرکس بر استغفار پایبندی نماید، خداوند عزوجل به او از هر نگرانیای گشایشی و از هر تنگنایی راه بیرون رفتی پدید میآورد و او را از آنجا که حساب نمیکند، روزی میبخشد». «و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید» یعنی: آمرزش بخواهید و توبه کنید تا گشایش و آسایشی بر فراز گشایش و آسایش شما، یا عزتی بر عزت شما بیفزاید «و مجرمانه روی برنتابید» یعنی: از آنچه که شما را بهسوی آن دعوت میکنم، تبهکارانه روی بر نگردانید که در این صورت، مرتکب جرم روگردانی از دعوت خدای عزوجل و کفر به آیات و به فرستاده وی میشوید.
﴿قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ٥٣﴾ [هود: 53].
«گفتند: ای هود! برای ما بینهای نیاوردی» یعنی: برای ما دلیل و حجت روشنی نیاوردی که بر مبنای آن عمل کنیم و با آن بر این امر راه بریم که تو فرستاده بر حق خدا هستی و در این ادعای خود بر خدا دروغ بر نمیبندی. اما این سخنشان دروغی بیش نبود زیرا هر یک از پیامبران الهی معجزاتی با خود آوردهاند که انسانهای منصف با مشاهده آنها به ایمان پیوسته اند «و ما به گفته تو» یعنی: بهخاطر این سخن بیحجت تو، یا از روی پشت پازدن به سخن تو و اهمیت ندادن به آن «ترککننده معبودان خود» که بجز خدا عزوجل آنان را عبادت میکنیم «نیستیم و ما تو را باوردارنده نیستیم».
این وب تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد و فقط عقیده اهل سنت و جماعت را بیان میکند و هدفش فقط رضای الله جل جلاله میباشد